شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۱۵۴
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۸:۰۷
براستی برای شهردار شدن کدام راه را باید رفت!؟ پیمودن همان راه عمران بیشتری نمی آورد؟ بیاییدبرای همه مردم شهردار باشیم و محیط را پراز بوی زندگی کنیم.

عبدالرحیم سوارنژاد

من نیز سابقه شهرداری را در کارنامه ام دارم!باورکنید سالها درجایگاه شهردار انجام وظیفه نموده ام و در دورانی که هنوز قانون شوراها تصویب نگردیده بود با اکثریت مطلق آرا شهروندان به سمت شهردار منصوب شدم !

ر زمان انتصاب از هیچ نهادی استعلام نگردید،سابقه اجرایی در نظر گرفته نمی شد،رشته تحصیلی ملاک قرار نمی گرفت،اعتباری تخصیص داده نمی شد،حکمی نمی زدند،برای همانند سازی حقوق و اضافه کار شهردار اقدامی انجام نمی گرفت ، شهردار حق نداشت به ماموریت خارج از حوزه مربوطه عزیمت کند،جلسات متعدد برای یک کار کوچک برگزار نمی شد،شهردار لباس شیک و کت و شلوار نمی پوشید ،از داشتن معاون و نیرو محروم بود و به تنهایی باید اقدام میکرد.

با همه این مزایا! همه برای شهردار شدن سبقت می گرفتند. از جمله وظایفم زمانی که شهردار بودم : نظافت و شستشوی سرویسهای بهداشتی، پرنمودن آفتابه های خالی ، تهیه غذا و مواد خوراکی،شستن ظرف غذا، گفتن اذان هنگام اقامه نماز و شایدهم پیش نماز،انداختن رختخواب شهروندان و برداشتن آنها ، در صورت تمایل شهروندان اصلاح موی سر آنان ، جاروکشی محیط، تهیه نوار کاست برای ضبط صوت ، کاشت نهال و ایجاد فضای سبز در محیط شهر،شستشوی لباس شهروندان ، تهیه کاغذ و حودکار برای نگارش نامه شهروندان و ارسال آنها به مقصد مورد نظر و امور بسیار دیگری که باید انجام می گرفت .

امروز به شهرداربودن می بالم و در رزومه کاری خویش به آن افتخار می کنم .بلی، من با نظر فرمانده و رزمندگان دلیر دفاع مقدس هر ماه یک روز شهردار جبهه بودم که هر کس در مدرسه جبهه وارد شد یکروز شهردار بود و در آن یکروز شوق پرواز را به تماشا می نشستم و با خیس نمودن چفیه ها فضای گرم را برای زیستن تلطیف می نمودم و تابستان جنوب را قابل تحمل می کردم.

در زمستان با حمل بشکه های نفت بردوش و پرکردن مخزن والورها ،سنگرها را گرم می نمودم و در آن گرما زمزمه های دعا و ذکر و تسبیح را می شنیدم و لبخند می زدم .

شهردار که بودم گونی ها را پر از شن می کردم و بر روی هم می انباشتم تا با معماری بسیجی ،خانه رزمندگان را زیبا سازم و ایمن .

با ابلاغ پست شهردار اولین اقدام حفر گودالی بزرگ بود. بیل و کلنگ را برمی داشتم و در گوشه ای شروع می کردم و با چند ورق فلزی روی آنرا می پوشاندم و چهار تراورس را بصورت عمودی در زمین می کاشتم و آنها را با پتوهای کهنه یا گونی کنفی محصور و مسدود می کردم تا سرویس بهداشتی برای رزمندگان ایجاد شود.

شیشه های جامربایی را پس از جمع آوری از محیط به خوبی آنها را تمیز و شستشو می دادم و در فقد استکان برای چای از آنها استفاده شود و برای پذیرایی از مهمانان دچار کمبود استکان چای نشویم ، دیوار سنگر را از حدیث نوشته ها و کتیبه های عزا تزیین می کردم و شب کلید شهردار را به دیگری تحویل می دادم . استیضاح شهردار هرگز به میان نمی آمد مگر اینکه حادثه ای پیش می آمد و با صلوات فرد دیگری وظیفه را بعهده می گرفت .

من شهردار بوده ام بدون اینکه سندی برای هزینه ها تنظیم کنم یا برعزل و نصب کسی اقدام کنم .فقط ظروف را شستم و سنگرها را جاروکردم و آفتابه ها را پر آب .

به اعتبار شهردار بودنم امر فرمانده را اطاعت نمودم و با رفقایم دلم برای شهردار شدن در جبهه بسیار تنگ می شود که فضا چقدر خدایی بود و نگاهها چقدر آسمانی . وگاهی بر شهردار بودن رفقایم بسیار می خندم!

براستی برای شهردار شدن کدام راه را باید رفت!؟ پیمودن همان راه عمران بیشتری نمی آورد؟ بیاییدبرای همه مردم شهردار باشیم و محیط را پراز بوی زندگی کنیم.


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار