برداشت ۱
بی گمان سختی ها و مرارت های بسیاری که شاید مو به مو گفتنش، به صلاح نیست در راه برگزاری دومین جشنواره سراسری استنداپ کمدی وجود داشت که گاه واردارمان به تسلیم می کرد و گاه دلسردمان که عقب بنشینیم و دست روی دست ...
اما به واقع امیدی که عالیجناب دکتر جوروند مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان در هر دیدار در دلمان می کاشت از اندوه مان می کاست و ما را یک گام به سمت برگزاری دومین دوده جشنواره نزدیک تر می ساخت. بدون شک تنها کسی که انگیزه مان داد و توان و دلخوشی مان بخشید ایشان بود . هم او که در اولین ایستگاه، ملی شدنش را در میان انبوه تماشاگران، بشارت داد. آن قدر هم حمایت و هدایت شان در مسیر شکل گیری جشنواره و ملی شدنش بالا بود و با مهر گه گاه دیگران فاصله داشت که سخت است برای این قصه ، جز ایشان، قهرمان دیگری را متصور باشیم که اگر چنین شد گزافه است و اضافه و چیزی نزدیک به رعایت و مصلحت! یا دروغی با دریغ!...
برداشت ۲
راه که هموار شد، بودند عزیزانی که همنفس و همقدم شدند برای اجرایی شدن جشنواره و نیت خیر و حضور پا به پای شان را در کنار خود به خوبی حس کردیم! یادمان می ماند در این راه، جناب آقای چنانی، خانم شفیعی را...
در شهرستان اما ماجرا فرق داشت! همت بالای هنرمندان، اصرار و علاقه مندی و پیگیری مردم متمدن شوشتر و همراهی و همنفسی مسئولان پشت مان را گرم می کرد تا به فراموشی بسپاریم هر چه دلسردی و بی مهری را که بود و هست...! که اگر البته نباشد دنیا چیزی کم دارد!...
برداشت ۳
حالا اما برای ما کافیست همین که پس از این همه که گفته شد خواستیم و شد!... پس از این همه که بر سرمان رفت مجال میزبانی هنرمندان سراسر کشور را داریم... همین کافی ست که پس از این همه سنگ! حتا اگر پای آبله، به ایستگاه دوم رسیدیم!
حالا چشم حسود کور، داریم از شور و شلوغی و ازدحام مردم در این ایستگاه، "کسب جمعیت" می کنیم!...
داریم از شادی مردم کیف می کنیم و می دانیم و بدانیم ما چیزی نداریم به جز همین مردم! همین ها که اگر نخواهند چیزی به سرانجام نمی رسد! و بخواهند هر کاری شدنی ست حتا اگر ابر و باد و... نخواهند! و وای که این مردم چه قدر دوست داشتنی هستند!
شادمانی ما به همین ختم نمی شود که که جشنواره ملی استنداپ به یک خواست عمومی و یک مطالبه تبدیل شده است! و این از اقبال شان به دور اول و دوم این رویداد معلوم و مشخص است!
حالا نگران هیچ چیزی نیستیم جز همین که مبادا حتا یک نفر حتا! یک نفر، دل ناگران بی لب خندان از در های خروجی تالار فرهنگ به خانه برگشته باشد. که جشن ما جشن همه بود با هر سلیقه ای هر گرایشی... جشن مردم بود! مردم! همین که گاه فراموششان می کنیم چه می خواهند! مردم همین من! همین تو! همین ما! بی خود نیست اگر برای خودمان از راه سنگ ها برداشتیم و در راه سنگ تمام گذاشتیم!... ما خود خود مردم هستیم!...
حالا اگر قصوری بود و تقصیری در توان مان همین قدر ها بود!... به بخشش تان امیدواریم!
زیر سایه کنار تان به شادی!