شوشان - فاضل خمیسی:
حاضر نبود خانه را ترک کند ، آب با تمام سپاهش میآمد ، بلاتکلیف بین خاطره و اخبار بود ، برای باران سرود ساخته و برای آمدنش دعایی ورد زبان داشت ، اما تلویزیون میگفت ؛ باران مهربان ، نامش را به سیل تغییر داده تا از او انتظار گذشته را نداشته باشند.
میدانست همیشه حق با آب است و شنیده بود که مردانی با ادعای برتری ، سربه سر رود و دریا گذاشته اند ، و مسیر زندگی آب را مستبدانه در اختیار خود گرفته اند . اما اینبار نوبت آب بود که نشان دهد ، هر مهربانی کاسه صبری دارد ، مگر میشود در قبال بارها بی مهری ، مهرگونه رفتار کرد.
با گاومیشش تصمیم خود را گرفته اند : حتی اگر غرق شوند هیچ جا نمیروند ، با خیره شدن در چشم گاومیشش عزمش را جزم کرده بود ، صحبت با گاومیش را از طریق زبان چشم را ، پدرش به او آموخته بود ؛ حتی یادش آمد زمانی که خشکسالی آمده و پشت گاومیش ها سوخته و از بدنشان خون جاری میشد با نگاه خواهشمند از آنها شیر میخواست و آنها هم در دادن شیر و اجازه به دوشیدنشان سنگ تمام میگذاشتند ، اینبار نگاه گاومیش اصرار به نرفتن است ، کنون فرصت جبران یک فداکاریست ، التماس نگاه گاومیش را درک کرد.
صبح روز بعد ،در بین گل و لای بجا مانده از عصبانیت آب ، مردی دیدند که پاهایش را به پای گاومیشی بسته و هر دو بی تنفس به چشمان هم خیره شده اند.