محور دوبانده ي اهواز- شوش تك بانده شده بود و بر باند سمت راستي، آبزياني را مي ديدم كه به موازات خطوط جاده ي غرق در آب، آب بازي مي كردند. مقصد، دبيرستان شهيد الهايي، در شهر الهايي بود كه امروز اردوگاه خانواده هاي سيل زدگان روستا هاي همان بخش الهايي بود. رسيديم .....
به محض ورود، چند نفر از بانوان نفتي را شناختم كه دركنار ساير امدادگران هلال احمري، مركز بهداشت استان و بسيج در حال رسيدگي به مردم بودند. جوياي احوال شديم و گفتند حال خوب و احوال مردم خوب. وارد ساختمان اردوگاه شديم. حداقل بيست كودك ريز و درشت را در حال نقاشي كردن ديدم. حتي برخي از مادران نيز يادي از كودكي ها كرده و دستي به قلمهاي رنگي داشتند. بانويي را ديدم، احتمالا از تيم مددكاري بانوان مناطق نفتخيز جنوب بود كه در حلقه اي از كودكان نشسته و با دقت بر رنگ آميزي آنها نظارت مي كرد تا مبادا قلم از خط خارج شود. نقاشي پسر بچه اي نظرم را جلب كرد. به طرز زيبا اما كودكانه اي لوگوي پيچيده ي نفت را نقاشي كرده بود. چشمانش مي خنديد و خنديديم تا خيالش راحت گردد كه اين گُل آبي و قرمز، همان لوگوي پيچيده ي نفت است.
با يك چرخش 30 درجه اي به راست، زن جواني را ديدم كه پهلو در دست داشت و زني ديگر با كاور بهداشت و درمان صنعت نفت به استقبالش رفت. صبر كردم تا معاينه اش تمام شود و در اين فاصله ديدم كه زني ديگر با كودكي در بغل، كنار يكي از مددكاران نشسته است و مي گويد هر آنچه در دل دارد و هر آنچه شايد از اين همه فشار روحي و رواني در ذهن دارد. قاعدتا نمي توانستم در اين مورد دخالت كنم. پررويي كردم و از مددكار پرسيدم: " جي مي گفت؟" مددكار هم لبخندي زد و جواب داد:" لهجه ي قشنگي داشت، حال خودم خيلي بهتر شد وقتي باهاش حرف زدم". رفت؛ صد در صد نمي گفت كه چه درد دلي شنيده است. به هرحال معاينه ي آن زن جوان تمام شده بود. وقتي با لبخندي كه از دور نثار همسرش مي كرد ، از روبروي من رد شد، فهميدم كه حالش خوب است. سراغ تيم درماني رفتم و ديدم خدا رو شكر همه ي انواع داروهاي مورد نياز و يك تيم پزشكي از پزشك، ماما و پرستاران امداد و نجات و صنعت نفت در آنجا حضور داشته و به امور بهداشتي و درماني مردم رسيدگي مي كردند.
ناگهان، صداي يك موزيك ورزشي همه فضاي مدرسه را گرفت و بچه ها درتقابل طناب كشي قرار گرفتند. بانوان مددكار، مشاور و امور ورزش هم به صف مسابقه اضافه شدند و بازي آغاز شد. آغاز شد و از دور ديدم كه نگاه هاي پر مهر بانوان امداد گر و بانوان سيل زده در هم گره مي خورد و هزار "سپاس" از هر نگاه مي باريد.
از كنار محوطه ي بازي، رد شدن مردان و زنان ماسك دار با چند سمپاش، نگاهم را به سويشان ربود. پيگير شدم و گفتند اين عزيزان از مركز بهداشت به اردوگاه ها مي روند و مكانهايي مثل سرويس بهداشتي و حمام و فاضلاب درون محوطه اي را جهت جلوگيري از سرايت بيماريها به مردم به ويژه سالخورگان، كودكان و زنان با سم ايمن سازي مي كنند. چه كار خوب و بجايي بود
تصور اينكه مردم سيل زده ي سرزمنيم، به خصوص كودكان و زنان، در اين شرايط سخت سخت لبخندي بر لب آورده و اين لبخند به تبع برنامه ريزي هاي مشاوره ي، درماني و روانشناختي صنعت نفت و ديگر مراكز امدادي و بهداشتي است، حالم را خوب كرد. آسايش يافتن مردم، دور نيست، نزديكترش خواهيم كرد.