شوشان - فاضل خمیسی :
همین پنجشنبه گذشته اتفاق افتاد ، خبرش بصورت گذرا در چند گروه مجازی منتشر اما بازخوردی نداشت:
هنوز تا سالمرگ پدرِ جوان خانواده چند روزی باقیمانده بود، مادر ، بخاطر فردوس و میلاد دو فرزند دبستانی و تنها یادگار شوهرش مجبور بود در زمینهای کشاورزی مردم بصورت روزمزدی کار کند ، قبل از آمدن به منزل با تن رنجور و خسته سری به قبرستان روستا میزد و گویا دوباره عهد خود را با همسرش تکرار می کرد که ، تا سر حد جان کار کند و بچه ها را طوری بزرگ کند که احساس یتیمی نکنند.
پنجشنبه است، فردوس و میلاد هر دو در منزل هستند ، مادر از صبح جهت کار و برداشت کاهِ ،ناشی از درو کردن گندم بیرون است ، با خودش مقداری خرما برده تا سر راه و در قبرستان آنرا خیرات کند ...
پنجشنبه برای صاحبان میت روز خاصی است، گفته میشه در این روز مرده ها به خانواده هایشان سر می زنند ، لذا در این روز خانه هایی که به تازگی مرگی را تجربه کرده اند ، آب و جاروب شده تا مُرده را خوشحال کنند .میلاد و فردوس هم این حکایت را از بزرگترها و مادرشان شنیده بودند، اون روز تصمیم گرفتند به خیال خودشان روح پدرشان را شاد کنند نمی دانم! پیشنهاد فردوس بود یا میلاد ، که تا قبل از آمدن مادر خانه را آب و جارو بزنند ، و آنرا برای آمدن پدر مهیا کنند ...
پمپ آب خوب کار نمیکرد ، خواهر و برادر خواستند با دست های کوچک شان عیبش را برطرف تا بتوانند حیاط را آبی بزنند، تن و بدن برادر لرزید! خواهر برادرش را رها نکرد!
برق کارش را کرد ، اینبار دو جنازه دیگر باید دفن شوند ؛ دو کودک دبستانی از روستای الجزایر بخش شاوور استان خوزستان .
پدر، آن پنجشنبه نیامد، مادر هم دیگر انگیزه ای برای آمدن به منزل نداشت، حیاط خانه را هم هیچکس آب پاشی نکرد،