شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۷۱۷۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۹:۲۸
شوشان - مهدی مکارمی :
تولستوی در یکی از شاهکارهایش"مرگ ایوان ایلیچ" داستان زندگی یک قاضی اسم و رسم داری را به تصویر می کشد که سال ها فردیت و امیال خودش را قربانی نگاه های بیرونی جامعه و موقعیت اجتماعی اش کرده بود.
جالب آنکه داستان با مرگ ایلیچ شروع می شود و با زندگی او به پایان می رسد.
مرگی که معنایش برای دوستان و همکارانش تنها خالی شدن یک پُست بود.
نقطه عطف داستان تولستوی وقتی است که او از یک نردبام خانه اش بالا می رود تا پرده ای را نصب کند. می افتد و کتف اش آسیب می بیند و بعدا بخاطر همین اتفاق ساده می میرد.
اما او پیش از مرگ در ذهنش به عزای گذشته اش می نشیند که کاش فرصت داشته باشد از نو زندگی کند؛ اما نه آن زندگی بیخود روزمره خالی از عشق و امید و تهی از خودِ زندگی.
مرگ به او این اجازه و فرصت را نداد.

ِزندگی مدرن، خودِ زندگی و انسان بودگی را از انسان امروزی گرفته است و او را از خودبیگانه و گرفتار همین بازی های روزمره و حسابگرانه کرده است و این به یک عادتواره برای انسان تبدیل می شود که کندن از آن برایش دشوار می شود و دیگر تصمیم گیری بر سر دو راهی عشق و عادتواره ممکن نمی شود، آنهم پس از سالها گذران عمر.
چندی پیش خواندم که شاهزاده خانم ماکو، نوه امپراتور ژاپن اعلام کرد با یک شهروند معمولی این کشور نامزد شده است و عشق شاهزاده باعث برکناری وی از مقام اشرافی می شود. اما او دختر جوان ۲۵ساله ای است که احتمالا هنوز اسیر عادتواره های زندگی مدرن و اشرافی دربار نشده است.

محمدعلی نجفی هم یک انسان است با همه حالات وجودی یک انسان. با همان احساسات و عواطف و موفقیت ها و شکست ها و خطاها. و با همه پیش بینی ناپذیری ها و عصبیت ها و تصمیمات آنی اش.
سالهای زندگی اش یا در وزارت گذشت یا در ریاست و بالانشینی، از سالها قبل که ما کودک بودیم. 
او شاید وقتی آن زن جوان را دید دوباره به زندگی و روزها و سالهایی فکر می کرد که گذشتند و دنبال فرصت و تجربه ای دیگر بود. بویژه که می گویند از بی فرزندی تنهایی مضاعفی هم داشت.
بدنبال تجربه زندگی ایی که دیگر در بند ساختارهای منزلت و موقعیت و حسابگری های عقلانی نباشد. می خواست ناعقل را هم تجربه کند. از شانسش از ابتدا تا کنون ناعقل را تجربه نکرد چه آن روز که در کلاس درس دکترای ریاضی  M.I.T حاضر شد و چه سالهای ریاست و وزارت و...

این تنها حکایت نجفی نیست. تنها حکایت مدیران و بروکراتها و سیاستمدارها هم نیست.
شاید تجربه در کمین تک تک انسان های عصر مدرن است.
یکی را پول و ثروت، یکی را مقام و دیگری را منزلت و جاه از خودبیگانه کرده و انسان بودگی رو به زوال رفته است.

پایان محمدعلی نجفی شاید همان روزی رقم خورد که شهردار شد. همان روزی که بر سر دوراهی عشق دیرهنگام و سیاست خواست هر دو را داشته باشد. او قربانی عصری است که انسان منزوی، افسرده، هیستریک و سردرگم می سازد. قربانی گم شدن وجود در سایه ی هویت.
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
comment
comment
هدایتی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۳:۱۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۹
comment
0
0
comment درود بر دکتر مکارمی
نگاه زیبایی از منظر جامعه شناسی به موضوع داشته اید.
حسنت.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار