شوشان - ابوالفضل بابادی شوراب / کوهرنگ روستای نظرآباد :
هرگاه بخواهم از لر سخن بگویم، خواه ناخواه دردهای بی شمار این تبار در ذهن پژمرده ام تداعی می شود! و مردد می شوم که بیان کدام دردش را آغاز نمایم!
آه از فقر که امان پدران و مادران لر را بریده بگویم؟ یا از بیکاری، که جوانانش را غمگین و افسرده نموده؟
آه ای روزگار بی مروت بگو چه وقت اندوه این تبار پر رنج و بغض پایان می پذیرد؟ این بغض مداوم لعنتی چه وقت راه خود را از ذهن و قلب مردمان کوهستان می گیرد و از این دیار گمشده می گریزد؟
آه می گویند لر با شاهنامه مانوس شده و از فردوسی تاثیر می گیرد، می پرسم لر چه هنگام با خودش همدل می شود و از طبیعت و اندیشه خویش الهام می گیرد؟
شوربختانه لر که در وفور نعمت و منابع زیست می کند، اما هیچگونه حق و تملکی نسبت به زیست خود ندارد، به شکلی که حتی نسبت به فکر و اندیشه و هویت خودش نیز بی اختیار شده! براستی کدام دیو و الازنگی در کدام تاریخ چند هزاران ساله لر، ما را طلسم و نفرین کرده و این اختیار را از ذهن هامان دزدیده است؟
ما زمانی میدان دار حماسه های بزرگ تاریخ همچون فتح قندهار و غائله اصفهان و خروج عثمانی از پشتکوه بودیم و قهرمانانه مظلومیت کی لهراس و فاجعه گجستان را فریاد زده ایم، هرچند شکست تلخ گردنه شلیل را از سر گذرانده ایم! تاریخ با ما کشتی گرفته و گاهی هم در این مبارزه شکست خورده ایم خیالی نیست!
مادران ایل و تبارمان هرروز در تراژدی جمع آوری هیزم آتش با وجود وفور منابع نفتی و گازی در سرزمین خود، یا در خانه ها سوخته اند و یا از دره های شوم و بدبختی، سقوط کرده اند.
زنان شجاع و بسیار گمنام لرم گاه در مواجهه برای حفظ ناموس و پاکدامنی با کوه ها و دره ها ستیز کرده و حیثیت خود را بر جان خویش ترجیح داده اند!
ما وارث این غم و دردهای گفته و ناگفته و وارث عهد شکنی ها و ستیزهای داخلی برای حرص و طمع و حسادت ها و برادرکشی ها بوده ایم!
آه از کدام درد بگویم؟ کدام درد لر قابل وصف است!؟
از زلزله خانمان سوز یا از سیل ایل برافکن؟
یا از مشکلات لر که در بروکراسی اداری فراموش شده؟
یا از درد الیگارشی برخی خانواده های محدود لر که مردم لر و توسعه اش را گروگان منافع شخصی و خانوادگی خود گرفته و صرفا بدنبال کرسی های مدیریتی و نمایندگی خود هستند سخن بگویم؟
روزگار گویی با دستان خودمان بدنبال انکار خودمان است، انگار لر در این سیاره به لجن کشیده شده و در جستجوی ثروت و قدرت، زیست نمی کند و بر عکس پیشینیانی چون علیمردان خان بایستی از دیگران مشق یاد بگیرد!
مو لر بلیط خوروم/مو لر بلیط خوروم/هف سال چوپونم/ار بهلیم به قرقره مشقِ ندونم
آه بگذار بگویند نگارنده از روی بغض و ناراحتی و بدبینی می نویسد، اما نویسنده ایل و تبار خود و تراژدی های ظاهر بی پایانش را، بر دلالان سکوت و محافظه کاری که منافع شان با تداوم دردهای این مردم عجین شده، ترجیح می دهد.