شوشان - علی عبدالخانی :
۳ روز پیش در جایی برای ناهار دعوت شده بودیم، جو کلی خوب بود و آرام، تا اینکه سر و کله چند سیاست زده عصبی!! و بقول خودشان متخصص در زمینه های مختلف از جمله سیاست خارجی روم باستان! و هنرهای نمایشی یونان! قبل از میلاد و... پیدا شد.
با آمدن شان به تدریج همه ی آن آرامش و شیرینی جلسه و پذیرایی به کام مهمانان تلخ شد دقیقا شبیه به ورود مجیزگویان و ریزه خواران و متملقان به موسسه ی خدمات رسان شهر که کام نیروهای متعهد از دیدن چهره ی نامیمونشان تلخ می شود.
بعنوان مثال یکی از آنها که به قصد تبلیغ گزینه ی انتخاباتیشان آمده بودند و به بوق تبلیغاتی شبیه بود، یکریز و بدون وقفه تاکید می کرد که گزینه ی مورد نظرش یک فیلسوف است و همه ما باید به آن افتخار کنیم و تجربه ی گذشته را برایش رقم بزنیم.
یکی دیگر از ان دو بوق، با احساس زاید الوصف، در وصف همان گزینه می گفت: " او حکیم و شجاع و پاکدست و عادل و روشنفکر و سیاستمدار و حتی نجار و جوشکار و آرایشگر و شلتوک کار است، قبلا ایزوگام کار هم بوده و در طرح کاد قدیم مدارس پانسمان هم یاد گرفته بود؟
بوق دوم که بشدت احساسی شده بود، با پر رویی هر چه تمامتر خطاب به حاضران این سئوال را مطرح کرد؛ آیا در این دوره و زمانه شخصی با این همه فن و فضیلت بعنوان نماینده می توانیم پیدا کنیم؟ قسمتان می دهم آیا چنین شخصی در کل کره زمین وجود دارد؟ باید از چنین داشته ای بعنوان افتخار خوزستان نگهداری کنیم.
در این میان پیرمردی خوش پوش و موقر از آن سوی مجلس خطاب به بوق شماره یک گفت:
عمو جان از شما بعنوان یک جوان با سواد و فهمیده می پرسم؛ فلسفه چی هست و به چه درد می خورد؟ که بوق شماره ۱ با صدای غرا و بلندش جواب داد:
" فلسفه یعنی اگر روزی ۲۷ دقیقه زیر آفتاب قدم بزنی ، و ۳ دقیقه چشم در چشم افتاب بگذاری طبق قانون مثبتِ سازگاری دیگر اصلا نیاز به دوا و درمان نخواهی داشت؟" پا دردتان هم خوب می شود و دیگر خواب های کابوسی نمی بینی؟
پیرمرد در حالی که تعجب کرده بود گفت: خدا خیرت بده چرا ۴ سال قبل راز فیلسوف بودن نماینده مان را به من نگفته بودی؟ ایکاش زودتر می گفتی چونکه من و پیرزنم هم پا درد شدید داریم و هم خواب های کابوسی می بینیم. راستی کف حماممان رطوبت گرفته و به فیلسوفت بگو بیاید مقداری ایزوگام به آن بمالد.