شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۹۷۰۹
تاریخ انتشار: ۰۷ دی ۱۳۹۸ - ۱۹:۰۸
شوشان - دکتر فاضل خمیسی :
عمداً اسمش را نمی نویسم تا من هم بتوانم ظلمی در این حد  به او داشته باشم ، دختری متولد ۸۲ با یه عالم آرزوی سرکوب شده کودکی و نوجوانی  و نوزادی در بغل ، یعنی یک مادر ۱۶ ساله!
 می‌گوید یک سال و اندی پیش ازدواج کرده و چند ماهی است صاحب فرزند شده !  از روستای اطراف یکی از شهرهای اطراف اهواز  به ازدواج جوانی ۲۰ ساله فاقد شغل و مسکن و متاسفانه دارای اعتیاد که به تازگی از مرکز ترک اعتیاد مرخص شده درآمده است.
تا اینجای قصه برای ماهایی که روزانه دهها معضل بدتر از این میبینیم موضوع عادیست!!
 اما وقتی وارد به اصطلاح خانه این نوعروس ۱۶ ساله شدم ، حس کردم که خدا دیر یا زود انتقامش را بخاطر این نوع «قربانیان خاموش» از همه زندگان خواهد گرفت . چهاردیواری بلوک روی هم چیده شده  که رو به ریزش و خرابی اند و هر چند لحظه ممکن است این بلوک‌ها بسر ساکنین فرو بریزند .
از درِ  کوتاه و حلبی ساز  خانه مستقیم وارد تک اتاقی میشوی که کف آن کارتن و دیوارها بلوک و پنجره بدون شیشه و سیم های آویزان برق هر لحظه ممکن است جان انسانی را بگیرند ، در این منطقه 
سفید کاری دیوارها یک آپشن آرزویی بشمار میآید و اکثر خانه ها بخاطر خاکستری بودن رنگ بلوک ها  تاریکند ، مثل نگاه ساکنین به افراد غریبه ، از وسایل ضروری خانه باید گفت  نه خبری از یخچال بود و نه اثری از تلویزیون  بود و  نه تابلویی بر دیوار !فقط یک بخاری برقی دو شعله که سیم هایش لخت بودند و برقش به اصطلاح صلواتی! و گویا برای پخت و پُز نیز از آن استفاده میشد . 
  دخترک از پدر و مادرش خیلی گله داشت میگفت بعد از شب عروسی به سراغش نیامده اند و خبری از آنها ندارد ، واقعاً نمیتوانم در این خصوص قضاوتی کنم اما باور کردم که او حتی اجازه داشتن یک گوشی یا زنگ زدن به کسی را هم ندارد !
    باور بفرمایید بدون اینکه حرف گزافی گفته باشم می‌توانم بگم لانه ای که او در آن زندگی میکرد حتی برای زندگی یک حیوان مناسب نبود چه رسد به دختر نوجوانی که اکنون مادر یک پسر بچه نیز است . شاید روزی  اتاق محقر این دختر بزرگترین تالار داوری وجدان ها قرار بگیرد . 
 دوستی از  بنده خواست ایشان را جهت مساعدت و تقدیم کمک نقدی  به بیماران صعب العلاج که در بیمارستان «شفا» بستری هستند همراهی کنم ، نمیدانم چی شد که با مشورتی که داشتم و مطلع شدم آمار اینگونه بیماران در منازل منطقه گلدشت بسیار زیاد است با مجاب نمودن آن فردبخشنده به اتفاق سایر دوستان راهی منطقه مذکور شدیم . باید رفت و دید ...
  کوچه های آب گرفته ، منازل و مردم دردمند و خسته که ناهنجاریهای اجتماعی از قبیل ؛ فقر ،اعتیاد ، بیکاری ، طلاق ، و ... نیاز به هیچگونه غربال گری نداشت و با  یک نگاه ثابت و ضرورت اولویت رسیدگی عمرانی و فرهنگی را طلب میکرد.
 برای رسیدن به بعضی از منازل منطقه گلدشت لازم بود از کوچه هایی  عبور کنی که مملو از  فاضلاب بوده و به محلی برای بازی کودکان  تبدیل شده ، بچه هایی که غالبا  بعنوان کودکان کار مجبور بودند دست به جمع آوری ضایعات زده  یا در میادین  و چهارراه  شیشه های اتومبیل ها را دستمال بکشند.
شاید در این منطقه از کلان شهر اهواز ، «لجن و فاضلاب بازی» بعنوان یک بازی کودکانه در قاموس بازیهای محلی ثبت گردد!
 منزل نوعروس بدبخت قصه نیز در انتهای یکی از کوچه های مملو از فاضلاب بود ، انگار برای اینکه پازلِ زندگی سراسر رنجش  
   تکمیل باشد هیچ عاملی نباید کسر باشد!
  کمک ناچیز و موقت گونه ای به بعضی از خانواده ها و از جمله این دختر شد اما فاجعه بسیار بزرگ‌تر از آنست که بتوان با این مُسکن ها درمان یابد.
 شرایط اینگونه مناطق با تغییر اصطلاح از حاشیه نشینی به سکونت گاههای غیر مجاز و غیره  حل نمیگردد بالاخره این آدم‌ها لازم است که در جایی با امکانات اولیه زندگی اسکان و زندگی نمایند و نباید با خلق کردن بعضی از مفاهیم از بار مسوولیت شانه خالی کرد . نباید گذاشت ساکنین مناطق اینچنینی که شهروند و هموطن محسوب میشوند با خشم و نفرت به قضایای اجتماعی بنگرند و به قولی «رؤیای وارانه» ببیند و برای رسیدن به یک زندگی راحت بفکر تاراج و بدست آوردن ثروت از راههای غیر مشروع بیافتدند.
  کم کردن شکاف برخورداری از امکانات بین مناطق شهری و مناطق کم برخوردار و ایجاد مراکز بازپروری فرهنگی و التیام آسیب های فرهنگی و اجتماعی و داشتن یک تئوری پراگماتیسمی برای حل این مشکل شاید بتواند امیدواری را بجای حسرت در دل و زبان ساکنین مناطق مذکور ایجاد نماید.
باید کاری کرد که احساس طرد و بیگانه بودن از دل و رفتار مردم اینگونه محله ها زدوده شده و با بسیج امکانات و حتی ایجاد سهمیه های خاص برای تحصیل و شغل و در نظر گرفتن یک سری تبعیض های مثبت در حق مردم این مناطق  مجدداً احساس چسبندگی و پیوستگی را با جامعه را در دل آنها زنده کرد.. 
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار