شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۸۲۰۹
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۵:۳۳
سگْ دنبالم دوید و پای راستم را گاز گرفت. من جیغ‌وداد و دست‌وپا می‌زدم. مادرم با تمام انرژی که از کائنات گرفته بود، خود را به صحنه رساند.

شوشان - دکتر لفته منصوری:

در مقدمه‌ی جُستار امروز می‌خواهم یک روش کیفی بسیار خوب را به شما معرفی کنم. پدیدارشناسی[۱] یک روش تحقیق جالب و جذابی است.

 در این روش کیفی، پژوهش‌گر به‌جای اینکه عاقل اندر سفیه به پدیده‌ی مورد تحقیق نگاه کند! پدیداری خاص را تجربه می‌کند.

 فهم و بازگو می‌کند. یعنی درمی‌یابد مردم چه درکی از آن پدیدار دارند؟ چگونه آن را توصیف می‌کنند؟ چه احساسی درباره‌ی آن دارند؟ چگونه درخصوص آن داوری می‌کنند؟ چگونه آن را به یاد می‌آورند و چگونه آن‌را برای خود قابل فهم و درباره‌ی آن با دیگران صحبت می‌کنند؟! یعنی اگر می‌خواهی درباره‌ی کارتن‌خواب، کولی، فقیر، معتاد، بیکار، داعش، کارآفرین، گاومیش‌دار، تولیدکننده‌ی ورشکسته، اهواز و اهوازی تحقیق کنی باید هم‌نفس و هم‌راه و هم‌پالکی موضوع تحقیق‌ات شوی. 

می‌بینید که این روش علمی و کیفی چقدر سودمند و کار راه‌انداز کن هست! و همه‌ی مدیرانی که در جلسات ممتد در سالن‌های شیک در حال رتق‌وفتق امور ما هستند و برای‌مان تصمیم می‌گیرند و وقت سر خاروندن ندارند! چقدر به این روش معرفت‌شناسانه نیاز دارند؟!  

۱- مادرم می‌گوید؛ من کودکی سه‌ساله بودم. از خانه‌ی روستایی بیرون رفتم، ناگهان سگِ همسایه پارس کرد و من پا به فرار گذاشتم.

 سگْ دنبالم دوید و پای راستم را گاز گرفت. من جیغ‌وداد و دست‌وپا می‌زدم. مادرم با تمام انرژی که از کائنات گرفته بود، خود را به صحنه رساند. 

تمام هستی خود را بر روی سگ انداخت و گوش سگ را گاز گرفت! آن‌چنان‌که سگْ از درد به‌خود پیچید و زوزه‌کنان پایم را رها کرد و پا به‌فرار گذاشت.

 آن‌گاه مادر مرا در بغل گرفت و خاک‌آلود و خون‌ریز به دامنِ خود بازگرداند! می‌بینید چه صحنه‌ی تراژیک و مهیجی است؟! خداوند همه‌ی مادران شما، من و دنیا را حفظ کند. 

مادر یعنی نقطه‌ی اعتدال لاهوت و ناسوت! جایی که فلسفه‌ی خلقت ترجمه می‌شود! و خداوند در همین نزدیکی‌ها نماینده‌ی بلافصل خود را گماشته است!

۲- چهارسال پیش در روز چهارشنبه ۱۶ اسفندماه ۱۳۹۶، دختر عموی من، هاجر سلیمانی که خیاط بود و در منطقه‌ی بهارستان اهواز ساکن بودند؛ گفت: اول صبح زنگ خانه‌ی ما را زدند و من به‌هوای اینکه مشتریانم دنبال لباس خود آمدند، بیرون رفتم و تا سرکوچه نگاه کردم که ببینم چه کسی زنگ خانه را زده است؟

 ناگهان سگی به من حمله کرد و کتف و بازویم را گاز گرفت! من چهارسال پیش یادداشت کوتاهی به همراه مصاحبه‌ی تلفنی که با هاجر انجام دادم منتشر کردم و دوباره ضمیمه این جُستار می‌کنم.

 درآن‌زمان پرسیدم: اهوازی‌ها چه حوادثی را باید تجربه کنند؟ در این شهر برای حوادث عجیب و غریبش چه باید کرد؟ در این حادثه چه‌کسی مسئول است؟ مردم، مسئولان یا سگ‌های ولگرد؟!

۳- دوهفته پیش، زنده‌یاد استاد دکتر مریم جوادپور عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی اهواز، درحال خروج از دانشگاه، پس از مواجهه با تعدادی از سگ‌های ولگرد، درحالی که تلاش می‌کرد از آن‌ها فرار کند با خودروهای عبوری تصادف کرده و جان خود را از دست می‌دهد و به‌زعم من به قتل می‌رسد! اما قاتل وی، نه سگ‌های ولگرد و نه راننده‌ی خودروی عبوری است! که باید قاتل او را در میان مسئولان شهر اهواز جستجو کرد!

۴- من هفته پیش، در اعتکاف اُمیکرون حال و روز خوبی نداشتم. عموزاده‌ام از من خواست که مشکل فرزند نخبه‌ی همکار سابقش، به‌نام دکتر مهدی مکوندی را در دانشگاه آزاد اسلامی اهواز پیگیری کنم.

 دکتر مهدی مکوندی تمام مراحل فراخوان جذب هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی اهواز در سال ۱۳۹۹ را تکمیل کرده و او را برای مصاحبه در ۱۷ بهمن ۱۴۰۰ دعوت کرده‌اند.

 این جوان نخبه‌ی خوزستانی هم‌اکنون دوره‌ی پسادکتری خود را در همکاری با دانشگاه ووهان چین سپری می‌کند و مقاله‌ی ارزشمندی از او در یکی از معتبرترین ژورنال‌های علمی چین در رشته معماری که رنکینگ بالایی (IF=7.8) دارد، به‌چاپ رسیده که لینک مقاله را همراه این جُستار تقدیم حضورتان می‌کنم.

 تقاضای ساده، معقول و منطقی این نخبه‌ی کشور عزیزمان این بود که به‌جای مصاحبه حضوری، آنلاین از او مصاحبه بگیرند و هروقت پذیرفتنش با کمال میل و اراده و عشق به مام‌میهن بازگردد! لازم به‌ذکراست هزینه آمدن ایشان برای حضور در این مصاحبه، شامل بلیط هواپیما و قرنطینه در هتل، بالغ بر ۱۴۰ میلیون تومان و برگشتنش به‌همین مبلغ! آقایان می‌گویند بخشنامه‌ای داریم که مصاحبه حضوری است و چون آیه‌ای محکم و غیرمتشابه، غیرقابل تفسیر و تأویل است؛ داوطلب خود را باید به اهواز برساند و درغیراین‌صورت مردود تلقی می‌شود! این ‌درحالی‌است که نقشه‌ی اُمیکرون کشور در حال قرمز شدن هست و تجربه‌ی کلاس‌ها، مصاحبه‌ها، آزمون‌ها و حتی دفاع رساله‌های دکتری دوسال است که در دانشگاه آزاد اسلامی اجرا می‌شود.

من تلفنی و در قرنطینه‌ی خود، از تمامی دوستانی که برخی از آن‌ها بروبیایی در دانشگاه آزاد اسلامی اهواز داشتند، خواهش کردم که به این خواسته‌ی منطقی این جوان نخبه‌ی ایرانی توجه کنند، بلکه مسئولان بپذیرند با وی مصاحبه آنلاین کنند.

نشدکه‌نشد! از دکتر مهدی مکوندی خواستم درخواست که نه، استدعای عاجزانه‌ای بنویسد تا من، که اعتکاف اُمیکرونی خود را شکسته به‌اتفاق همسرم مشکل را حضوری پیگیری کنیم. 

من در ماشین نشسته، تسبیح‌به‌دست و با صدای رادیو تلاوت برای موفقیت همسرم در جا انداختن این تقاضای بدیهی دعا می‌کردم. 

چون باور داشتم همسرم بهتر از من می‌تواند این مشکل را بیان کند و من هم نمی‌توانستم به داخل دانشگاه بروم.

 تلاش او جز دو پی‌نوشت جهت اقدام مقتضی و طبق ضوابط نتیجه‌ای دربرنداشت! با هرکس هم که صحبت می‌کرد، می‌گفتند مگر دیوانه است که بیاید اینجا تدریس بکند.

 پیگیری‌های همسرم در طبقه‌ای بود که عکس استاد دکتر مریم جوادپور را گذاشته بودند و دانشجویانش با دسته‌ی گل و قرائت فاتحه به او ادای احترام می‌کردند! موضوع را رها نکردم، شب به یک نماینده مجلس که تلفن‌ها را پاسخ می‌دهد زنگ زدم و او فورا مشکل را به یکی از مقامات عالیرتبه دانشگاه آزاد که یک هفته‌ای معاون وزیری شده منتقل کرد. 

به یک دوست مشهدی که در معاونت حقوقی ریاست‌جمهوری از او حساب می‌برند، گفتم و او هم قول پیگیری داد.

به دوست عزیزی که مقام ارشد در دولت‌های پیشین داشت، عرض کردم و او موضوع را با یکی از مقامات عالیرتبه دانشگاه آزاد مطرح کرد و به نماینده‌ مجلس محترمی از نمایندگان پیشین اهواز که با دکتر علی‌اکبر ولایتی دوستی دارد، مطرح کردم و لکن بعد از همه‌ی این تلاش‌ها دکتر مهدی مکوندی در پیام تشکرآمیزی قسمتی از آیه‌ی ۲۱۶ سوره‌ی بقره را برای من و همسرم نوشت: «عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» او را مردود کردند! و من در کاریکاتوری که روسای جمهور هنگام سفر به کشورهای دیگر با سرمایه‌گذاران و نخبگان ایرانی در هتل‌ها جلسه می‌گیرند و به آن‌ها می‌گویند که آغوش وطن به روی شما گشاده است؛ فکر می‌کردم! چگونه می‌شود ساختارها، فرآیندها و قوانین نخبه‌کش هستند و اما اینان هم‌چنان دعوت می‌کنند!

۵- دکتر محمدحسین پاپلی یزدی در صفحه‌ی ۲۹۳ جلد سوم کتاب شازده حمام‌اش که قبلا آن را معرفی کرده بودم؛ نوشته است: جلو سگ نباید فرار کنی. توی زندگی هم همین‌طور است. اگر جلو بعضی‌ها محکم ایستادی فقط هارت و پورت می‌کنند.

 اگر کوتاه آمدی و فرار کردی نابودت می‌کنند. اما بهتر آن است که در زندگی به پیشواز سگ نروی. در جامعه سگ زیاد است.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار