شوشان ـ فاضل خمیسی :
برخلاف تصور تاریخی، «ناکجا آباد»نه آتلانتیسِ فرانسیس بیکن است و نه مدینه ی فاضله ی ابونصرفارابی، در ناکجا آباد نه برای تفاوت زبان امتیازی وارداست و نه برای منصب، شأنی قائل.
ناکجا آباد شهر سیاری است با تابلوی انسان!
در این شهر، غروب بی معناست ،جدی ترین کلام خنده و دادگاه موزه ی جنگ . گویند مرز ناکجا آباد آن طرف کهکشان راه شیری است ، برخی دیگر عقیده دارند، حتی دورتر ، جایی نزدیک خدا. در این منطقه ی جغرافیای انسانی، کسی نام پدر نمی پرسد و جنسیت لطیفه ای کودکانه!
گلفروشی پلاک همه ی خانه هاست و «زندان» کابوسی است در قصه ی شهر غول ها.
«ناکجا آباد» مسافری است پُرجوش و کنجکاو که بی تاریخ میرقصد و اکتشافش خارپشتی مهربان.
«انسان شهر» ترجمه ی ناکجاست ، آنجا که کور رنگی تمدن است و پایبن «مونالیزا» امضای دوره گردی است به شکل لبخند. ناکجا آباد، بی سفیر است، بی پرچم، بی لهجه ، بی نقشه و از مال دنیا آغوشی دارد گرم. در انسان شهر ، «دولت شهر»و «دولت- ملت» فقط برای جدول متقاطع است و هیچکس ، همه کس نیست و «دیگری» تقارن چشم. در «ناکجا آباد» ماهیگیری «ورزش» نیست و در معابد سیب توزیع می کنند.
خلاصه! ناکجا آباد در همین نزدیکی است، کافیست که قدمی برداریم...