شوشان - دکتر عارف خصافی :
نمی دانم که آیا فقر بسیار است- زاین مردانِ زر اندوز؟!
نمی دانم که آیا عشق مطلوب است زاین مردانِ بازی گوش؟!
ولیکن سخت می دانم ..
همین فقر است، مرا در پشت دیواری بلند انداخته مدهوش
وَ یا این سیم و زر در منجلاب افکند .. سرگرم عیش و نوش
***
یکی در لابلای باغ و بوستان می نشیند، خشم می ورزد!
یکی در خیمه_ بی آب و بزیرِ نم نمِ باران، ستایش می کند او را
و اما دیگری خون می فشاند برگ های یاسمن را
***
خدایا این نشان نفرت است؟!
یا عدل بی همتا؟!
خدایا ! این همان اشکیست میریزد از این دنیای آفت زا
خدایا ! تو کریمی _تو همان ایزد دانا.
تو رؤفی.. تو همان یکتا و بی همتا..
خدایا نیستم کافرِ بی پروا
خدایا نیستم زاهدِ با تقوا
خدایا من همان بودم و هستم عاشق انسان نیکو کار.
خدایا...
تو مرا یا بنواز _ یا خوار دار.....
۱۳۷۶/۷/۱۸