در دوران کرونا عزیزان زیادی را از دست دادیم در شهرها و خانواده ها. تعداد آن قدر زیاد است و داغ آن قدر سنگین که هنوز گیج و منگیم. از این دیار یکی حمید کهرام بود که در تهران غریبانه دفن شد و دیگر یاسر حمیداوی بود که بیشک یکی از مشاهیر و برندهای بی بدیل اهواز بود و مظلومانه و بی صدا پر کشید.
امید حلالی مدیرمسوول شوشان :
یادی از گذشته های نه چندان دور. در عکس دو نفر اکنون غایبند و فقید. نفر اول از راست دکتر حمید کهرام نماینده دور ششم مجلس اهواز و نفر چهارم یاسر حمیداوی معروف به فرماندار حصیرآباد با تنالیته پر طنین صدایش که فرزندی دلسوخته بود از اعماق. اوایل دهه هشتاد در دفتر کار ما در شوشان خیابان حافظ طبقه سوم ساختمان سروش یکی از پایگاه های نخبگانی و سیاسی و مطالبه گری این دو دهه اهواز .
روحیات یاسر آمیزه ای بود توامان از نقد و طنز و شجاعت و جسارت و رأفت و صراحت. خوش سخن بود و وای به حال مسوولی که با وی چپ می کرد! اهل کار خیریه بود. سال ها ارزاقی را به اعتبار شخصی جمع و روزهای جمعه بین فقرای حصیر آباد توزیع می کرد. جدا فرماندار خود مختار حصیر آباد در دل اهواز بود.
یاسر حمیداوی یکه و تنها برای خودش یک نهاد بود. نامه های زیادی در روز به ادارات می نوشت. وقت می گذاشت برای نامه نگاری. البته خودش نمی نوشت! اگر فرد خوش خطی را می یافت مشتری می شد. یاسر تقریر می کرد و رفقا می نوشتند. تقریرات را مثل املا چند بار می خواند و نامه هایش کار راه انداز بود که ده ها نامه اش احتمالن به قلم من بوده و برخی تلفن هایش به من از نیمه شب گذشته.
از راه پله روزنامه که می آمد بالا اصلن از دم در ولوله برپا می کرد با خروشش. همکاران دورش جمع می شدند. مزاح می کرد و پر جنب و جوش. سیگار پشت سر هم با قرص های رنگارنگی که باید سر و سامان شان می داد یادگار اثرات جنگ. حتمن به «عمو حمید» در ملاثانی زنگ می زد. شاغل شهرداری بود و البته به دلیل روحیات خاصش معلوم بود که کاری به کارش نداشتند.
یاسر معمولن سوژه هایی برای چالش داشت. خط امامی و چپ سنتی بود با کاریزمایی در صدایش. آلبومی داشت از عکس یادگاری با سران جناح ها که وقتی سر کیف بود آن را با خودش می آورد. انواع کارت ها و حکم ها را هم داشت حدود ۲۰ تایی.مسوولین ازش حساب می بردند و تلاش می کردند یاسر با آنها درگیر نشود.
فرزند ذکور نداشت اما دو دخترش را در حد پرستش دوست داشت. ساده لباس می پوشید. پای ثابت جلسات و انتخابات و لیست دادن و حاشیه های پس از آن. در جلسات رسمی با مسوولین کشوری و تودیع و معارفه ها اگر سخنی به مذاقش خوش نمی آمد بر می خاست و از سر جایش با صدای بلند اعتراض و سخنرانی می کرد !
شخصیت های مورد علاقه اش مقتدایش امام، سید احمد خمینی، کروبی، آیت الله جزایری، فواد کریمی، عبدالحسن مقتدایی استاندار، عباس حیصمی، چراغی مدیرکل بازرگانی، محسن رضایی فرمانده جنگ، سید رسول، حاج ابراهیم عچرش، سید مهدی آلبوشوکه، مسعود ده نمکی، روزنامه سلام و...بودند. کنجکاو بود به تحولات آینده که صف بندی ها چه می شود؟ تا یاد داریم کماکان رزمنده ماند.
یاسر در اعتراض به آنچه تقلب در شورای اول می دانست به جایگاه تماشاگران در مجلس رفته بود و می گفت که مجلس را نوزده دقیقه در اعتراض متشنج کرده. ظاهراً رییس مجلس کروبی بوده که یاسر را می شناخته چون خط امامی بود و از یاران مرحوم فواد کریمی. بعد ده نمکی در شلمچه با وی مصاحبه کرد و ... چرا که یاسر معتقد بود مشارکتی ها در انتخابات تقلب نموده و حقش را در راه یابی به شورا ضایع کرده اند.
یاسر حمیداوی برای خودش برندی بود با تن صدای متمایزش
مراوده و دیدار و عکس هایش با مسوولین پشتوانه ای شده بود و پیوند خورده بود با پیگیری کارهای خیریه برای حل مشکل مردم از طریق نامه نگاری و مراجعه حضوری. او مصداقی عینی بود از "کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته". مورد رجوع گرفتاران و ضعفایی که از اینجا رانده و از آنجا مانده به برند معتبر و ملجایی به نام یاسر امیدوار بودند چنان که در روایات است : من اصبح ولم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم/ هر کس شب را به صبح برساند و اهتمامی به انجام امور مسلمین نداشته باشد مسلمان نیست.
یاسر شلوغ و بذله گو و جسور با روحیه نوجوانانه ای که هنوز از دوران جنگ داشت همه سیاسیون را می شناخت و با آنها در مراوده بود. منزلش در آخر آسفالت اما دلبسته فقرای حصیرآباد بود.سخنگوی محرومان با جنب و جوش فراوان و نداشتن آرام و قرار تمایز داشت در حالی که بستری های مکرر رنجورش می کرد.
در دوران کرونا عزیزان زیادی را از دست دادیم در شهرها و خانواده ها. تعداد آن قدر زیاد است و داغ آن قدر سنگین که هنوز گیج و منگیم. از این دیار یکی حمید کهرام بود که در تهران غریبانه دفن شد و دیگر یاسر حمیداوی بود که بیشک یکی از مشاهیر و برندهای بی بدیل اهواز بود و مظلومانه و بی صدا پر کشید.
اینک آن صدای رسا، بیان بی لکنت و جسورانه و نامه نگاری های بی پایان و کلکسیون قرص ها به آرامش رسیده اند.
در مرگ غریبانه حمید کهرام نیز عکسی منتشر شد از تعداد اندک مشایعت کنندگان در بهشت زهرای تهران که خانواده درجه یک او بودند. او قبل از مرگ و در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری وقتی رییس ستاد حسن روحانی بود یک بار دیگر هم به دفتر ما آمد تا با دکتر سید کریم حسینی رییس ستاد آیت الله رییسی و نماینده فعلی اهواز مناظره کند که اتفاقن خیلی چالشی و معروف شد که تصاویر آن در آرشیو و serch و خاطر حضار هنوز زنده است.
اگر در مرگ حمید کهرام آن فریم عکس غریبانه دل های ما را سوزاند اما در اندک عکس های مخابره شده از مراسم تدفین یاسر حمیداوی وجه مظلومیتش پر رنگ تر می نمود. پدیده مرگ حمید غریبانه بود و برای یاسر مظلومانه.
با احترام به یاد و خاطره همه رفتگان خصوصا فقیدان و عزیزان دوره سخت و کدر کرونا؛ روح شان شاد و یادشان گرامی
پی نوشت :
یادداشت فوق رشته توییت هایی ست که در یک صبح بارانی و سرد و دلتنگ دی ماهی در لحظات انتظار جلوی مدرسه فرزندم نوشتم و قدر مسلم مجال تفصیل بیشتر دارد اگر فرصت و همت و توفیقی دیگر بار دست دهد.