شوشان - غفور کریمی :
پرونده هستهای ایران نخستین بار نیست که در مسیر بسته شدن و به نتیجه رسیدن با انواع چالش و کش و قوس ها روبرو میشود. بخش بزرگی از این سنگ اندازی و کارشکنی ها با اعمال نفوذ از سوی رژیم صهیونیستی صورت میگیرد و بخشی دیگر هم از سوی خود آمریکا اعمال می شود، بر کسی پوشیده نیست که لابي يهودي ـ صهيونيستي حضور اطلاعاتي و تبليغاتي بسيار قدرتمندي در بسياري از دستگاه هاي امنیتی، اطلاعاتي و تبليغاتي آمريكا دارد .
آمریکا در خاورمیانه علاوه بر تامین منافع دراز مدت خود ، به دنبال تامین منافع لابی های رژیم صهیونیستی نیز هست. لابی های با نفوذ و متمول آژانس یهود همچون ایپک دولت آمریکا را کنترل می کنند. رسانههای مهم آمریکا معمولاً یا در مالکیت و یا زیر نفوذ شدید یهودیان قرار دارد.
بيشك سیستم پروپاگاندای و دستگاه هاي تبليغاتي، اطلاعاتي نفوذ بسيار زيادي به ويژه در سيستم حكومتي ایالات متحده دارند و از توانایی های بسيار براي توجيه افكار عمومي و ادامة فشار بر دولت هایی كه منافعشان را تامین نميكنند، استفاده می نمایند و داراي تأثير قدرتمندی در میان دولتمردان و سياستمداران آمریکاییاند.
علاوه بر نقش بسیار تاثیرگذار لابی صهیونیستی و همینطور تعهدات و الزاماتی که دولتمردان آمريکایی نسبت به دفاع همه جانبه و حمایت های سیاسی، اقتصادی و لجستیکی از رژيم صهیونیستی اظهار می دارند به نظر می رسد منافع حیاتی و استراتژيکی برای آمريکایی ها در اين حمایت ها وجود دارد و اين منافع حیاتی و استراتژيک در گرو بقا و تقويت اين رژیم است در واقع انگيزه اصلی در پس اين حمایت های غیر معمول در وهله اول، در منافع استراتژیک آمريکا مستتر است، در مجموع رابطه آمريکا و رژيم صهیونیستی رابطه ای فراتر از دو متحد با منافع مشترکی می باشد و در اين باره نفوذ عميق و پردامنه صهیونیست ها در ارکان دولت آمريکا را نمی توان ناديده انگاشت، اين قدرت روافزون صهیونیست ها در گرو منافع حیاتی و در هم تنیده صهیونیست ها با دولتمردان آمريکایی است منافعی که در يک رابطه تاریخی و در هم تنيده صهیونیست ها با ارکان آمريکا تثبیت شده است به شکلی که دفاع و حمایت ظاهراً پرهزينه از رژيم صهیونیستی جزء منافع حیاتی اين دولت برشمرده می شود. بنیان فکری و سیاسی صهیونیسم از ابتدای تولد همواره مورد حمایت و همراهی دولت های غربی به ویژه انگلستان و بعد هم ایالات متحده آمریکا بوده است. تشکیل و استمرار حیات دولت غاصب از بدو تاسیس تا کنون بدون حمایت گسترده جهان غرب میسر نبود، ضمن اینکه آنان نیز در این پشتیبانی منافع خود را پیگیری نموده و به دنبال استفاده از فرصت پیش آمده برای نیل به اهداف خود بودند.
با ظهور انقلاب اسلامی، نظام جدیدی در دنیا تکوین شد که بنای سازگاری با قطب های اصلی قدرت را در شرق و غرب نداشت و به مبارزه با آنان پرداخت. ظهور چنین حکومتی در منطقه پر اهمیت و پر تنش خاورمیانه که از لحاظ اقتصادی و ایدئولوژیکی دارای اهمیت فراوان است، موجب شد که نظام استکبار جهانی به مبارزه با انقلاب برخیزد با پایان جنگ هشت ساله و عدم پیروزی متجاوزین در زمینه نظامی، تهاجمات به عرصه های دیگر کشیده شد، یکی از عرصه هایی که در سال های اخیر با تهاجمات فراوان تری روبرو شده است عرصه اقتصادی است. بنابراین انقلاب اسلامی مکلف به نوآوری و تدوین و ارائه نظریه و الگو سازی در عرصه های نوین اقتصادی است همچون نظریه اقتصاد مقاومتی بوده است، در اوان انقلاب اسلامی استفاده از تحریم های اقتصادی یکی از اصلی ترین شیوه های مقابله با ایران بوده است
بنا بر تعریف برخی عالمان علم اقتصاد از اقتصاد مقاومتی، این نوع اقتصاد معمولاً در رویارویی و تقابل با اقتصاد تمامیت خواه قرار می گیرد که منفعل نیست و در مقابل اهداف اقتصادی سلطه، ایستادگی نموده و سعی در تغییر ساختارهای اقتصادی موجود و بومی سازی آن بر اساس جهان بینی و اهداف خود دارد. برای تداوم این نوع اقتصاد می بایست به سمت محدود کردن اتکا اقتصادی کشور به منابعی که وابستگی ایجاد میکند، حرکت کرد و توجه داشت که اقتصاد مقاومتی در شرایطی معنا پیدا می کند که جنگی وجود داشته باشد و در برابر جنگ اقتصادی نظام سلطه است که اقتصاد مقاومتی معنا می یابد و طبعاً مقابله با جنگ تحمیل شده به هر کشور، ایجاد اتحاد و همدلی ملی در مقابل مهاجمین است. بدون وجود اتصال و یگانگی ملی مقابله با هر
مردم و تحمیل کمترین آسیب به آحاد ملت ، کوتاه کردن دست چپاولگران از خزائن ملی و اعتماد و بهره مندی از نیروهای متخصص و جوان، تازه نفس در مسئولیت های حساس کشور است. مسئله جوان گرایی و سپردن مسئولیتهای اجرایی کشور به این نسل، سالها است که در کشور مطرح است و بسیاری از مسئولین از رؤسای جمهور پیشین گرفته تا سکان داران نهادهای مختلف شعار استفاده از ظرفیت جوانان را سر داده اند اما این موضوع همواره در حد یک شعار باقی مانده است.
در این اثنا و در شرایطی که کشور به شدت با اهرم های رسانه ای، سیاسی، اقتصادی و تحریمی در فشار است می طلبد نگاه های سیاسی صرف به استعدادهای انسانی کشور منسوخ و رویکرد خودی و غیر خودی که ماحصل جناح بندی های جزمی و مطلق گرایی های حزبی است منسوخ گردد، علی رغم اینکه جاری سازی فرایند مصالحه ملی تنها راه کار گشایش کشور از شرایط کنونی نیست اما اتخاذ چنین راهکاری نقطه اتکایی مثبت در رشد تحرک در ملت و ایجاد طراوت ملی در سطح نخبگان سیاسی جامعه است.
شرایط جاری اقتصادی و سیاسی کشور که ماحصل حضور منتخبین حداقلی بر کرسی های مجلس و دولت است مبین این انگاره است که هل دادن نخبگان سیاسی به بیرون از گود و تنگ تر کردن دایره خودی ها عملی سازنده نیست و تنها مسیر ایجاد پویایی در شرایط کشور ، افزایش سازگاری با سایر جناح های سیاسی، مصالحه ملی و بهره مندی از تمامی ظرفیت ها و استعدادهای کشور می باشد.