شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۹۹۲۳
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۱:۳۳
آبادان و خرمشهر 34 سال پس از جنگ

شوشان ـ حسین دلیر: «سردار سازندگی» با هر تصویری که در اندیشه مخاطب از این آمیختگی واژگانی شکل می‌گیرد؛ تنها یک لقب است. ترکیبی که از فراوانی تکرار، گاهی هم‌معنا با شخصیتی بزرگ در تاریخ معاصر ایران می‌شود. مخاطب، ناگزیر است سیمای مرحوم «هاشمی رفسنجانی» رئیس فقید دولت‌های پنجم و ششم را در تصدیق این ترکیب واژگانی در ذهن خود تصویر کند. ویژگی‌ای که در گستره‌ی علوم اجتماعی و ارتباطاتی؛ «ملکه‌سازی یا انگاره‌سازی ذهنی» نام می‌گیرد.

این ملکه‌سازی در روزگاری، مانیفستی پرارج نزد مدیران و دولت‌مردانی بود که برای توصیف رئیس آن دولت‌ها لقب سردار سازندگی به کار برده می‌شد؛ وانگهی از رهگذار همین ستودن و ناگزیری آن سال‌ها؛ نرخ ساخت‌وساز فیزیکی کشور از نظر کمی شتاب چشمگیری گرفت. هر چند اندیشه‌ی سازندگی تنها محدود به بازسازی فیزیکی بود و هیچ‌گاه بازسازی اجتماعی و فرهنگی مناطق آسیب‌دیده از جنگ؛ موردنظر آن دولت‌ها و هیچ دولتمرد دیگری واقع نگشت. بایسته‌ای که ارزشش به‌مراتب بیش از سازندگی فیزیکی بود!

بماند که در نظر عام و خاص؛ سرانجام و رهاورد بازسازی به‌ویژه برای آبادان و خرمشهر بسیار تلخ و ناپسندتر از پیامدها و ویرانی برجای‌مانده از جنگ هشت ساله بود. به بیانی، بازسازی بد و غیراصولی دست‌کم در زمینه‌ی کالبدی و فیزیکی؛ پیامدهایی به‌مراتب زیان‌بارتر از جنگ برای آبادان و خرمشهر به دنبال داشت که بسیاری از کمبودها و گره‌های باز نشدنی امروزشان، زاده همان سال‌های نه‌چندان دور است. این میان وضع آبادان به‌مراتب ناگوارتر از خواهرش خرمشهر است.

با پرده برداشتن از حقیقت بازسازی و سازندگی، در می‌یابیم فروگذاری مدیران از آینده‌نگری و تصمیم‌های شتاب‌زده‌ی روزگار بازسازی و سازندگی، به‌ویژه در شهرهای درگیر جنگ چه اندازه نادرست و به فاجعه شبیه بوده است. آتش‌بس را هر دو طرف درگیر پذیرفتند و مردم جنگ‌زده آهنگ بازگشت به دیار شکوفای دیروز خویش داشتند. شهرهایی که پس از جنگ به ویرانه می‌مانند و هیچ شباهتی به گذشته ندارند. آبادانی‌ها و خرمشهری‌ها می‌خواهند بازگردند و خود نیز در ساخت دوباره‌ی موطنشان مشارکت کنند.

همین مردم در گذار از سال‌های مهاجرت و تحقیر در برخی دیارهایی که میزبان خوبی برایشان نبودند؛ افزون بر خانه‌ها و خیابان‌های ویران؛ درونشان نیز ویرانه‌ای بزرگ‌تر برجای‌مانده بود. دریغا این ویرانی درونی از ظاهر این مردمان هیچ‌گاه قابل‌دیدن نبود. ویژگی مردم آبادان و خرمشهر همین بوده و نمی‌توان اندوه و نگرانی را از رخسارشان دریافت. گویی که هیچ مصیبتی بر ایشان وارد نشده است. شاید این قوت اجتماعی خود تهدیدی بوده که منجر به کم‌توجهی به آنان شده است.

بدتر آنکه دولتمردان آن روزهای ما، مجال پژوهش و تطبیق بنیادین بازسازی را از خود دریغ کردند. بررسی ساده روش بازسازی دیگر کشورها که رخداد ویرانگر جنگ؛ کالبد فیزیکی و اجتماعی آنان را از میان برده بود، می‌توانست کمترین اقدامی باشد که زخم‌های جنگ را باکیفیت و شتاب بیشتری در مناطق درگیر ما التیام بخشیده و ترمیم کند.

واژه‌ی سازندگی با همه‌ی بسامد و ضرب‌آهنگ معنایی که در آن نهفته بود، رفته‌رفته به انگیزه کاهش دامنه‌ی آشفتگی ویرانی‌های کالبدی برآمده از جنگ؛ در دولت‌های پسین رنگ باخت و مباحث دلربا و باب طبع آن روزهای جامعه به‌جای بازسازی و سازندگی نهادینه شد. انگاره‌های شعارگونه که هر کدامشان در توفیق دست‌یابی به توجه قاطبه‌ی جامعه‌ی روزگار خود به‌نوعی کامیاب بوده‌اند.

پسوند «سازندگی» برای واژه‌ی «سردار»؛ روزگاری که تب‌وتاب جنگ فروکش کرده و کشور وارد مرحله بازسازی شده بود بهترین گزینه می‌نمود. دست‌کم از جهت رسانه‌ای، روانی و تبلیغاتی برای فراخوانی و بسیج همگانی به شرکت در سازندگی کشور!

اما اشتباه راهبردی؛ عدم بازگشت به مفهوم بنیادین سازندگی به‌ویژه در دولت‌های پسین به دلیل هم‌جواری معنایی سازندگی با فرد و دایره‌ی مشخص افراد پیرامون آن فرد بود. نیاز به سازندگی جستاری محدود به زمان و مکانی مشخص نبوده و نیست. و همه‌ی خطاهای بعدی آن‌جا به عادی‌انگاری بدل گشتند که سازندگی را موازی با یک فرد تلقی کردند. بی آنکه بپذیرند سازندگی مفهومی محدود به دامنه‌های فیزیکی و عمرانی و استعاره‌هایی برای نامیدن افراد نیست! نظریه‌پردازان علوم اجتماعی؛ بازسازی اجتماعی و سازندگی در گستره‌های اجتماعی را بایسته‌تر از توجه به ساخت کالبدی و فیزیکی جامعه دانسته‌اند.

در اعترافی بزرگ و تاریخی باید اذعان کنیم که در بازسازی اجتماعی و فرهنگی شهرهای درگیر در جنگ هشت‌ساله کاری نکرده و آن‌گونه که به بازسازی فیزیکی توجه شده، نوسازی اجتماعی و فرهنگی را مدنظر نداشته‌اند. مردم آبادان و خرمشهر با هر کیفیتی؛ به‌ظاهر و به شکل نیم‌بند از بازسازی فیزیکی شهرهایشان بهره‌مند گشتند اما هیچ‌گاه بهره‌ای از سازندگی اجتماعی، روانی و فرهنگی نبرده و به حال خود رها شدند. حتی نسخه‌ای برای بهبودی دردهای مهاجرت و جنگ‌زدگی برای آن‌ها تجویز نشد.

همه‌ی گزاره‌ها در امروز آبادان و خرمشهر به دوگانگی‌هایی بنیادین محدود است. فرایند بازسازی به‌ظاهر در این دو شهر به پایان رسیده وانگهی هیچ کاری نشده است. به‌ظاهر شرایطی برای پیشرفت و شکوفایی دوباره‌شان فراهم آمده اما از پیشرفت و توسعه خبری نیست. بودجه‌های فراوانی تخصیص یافته، بی‌آنکه در کالبد دو شهر کمترین بازدهی را داشته باشد. روح، درون و اندیشه‌ی اجتماعی این دو شهر، 34 سال پس از جنگ همچنان بدون بازسازی رها شده‌اند. جدایی و دوری طبقاتی به بالاترین اندازه خود رسیده، حتی بیشتر از روزگارانی که بیگانه‌ها، خطوطی اجتماعی و طبقاتی میان خود و دیگران در این شهر کشیدند.

در این سال‌ها بسیاری عزم آن داشتند که سردار سازندگی این دو شهر شده تا در حافظه‌ی تاریخی مردمانشان ماندگار شوند؛ اما نتوانستند حتی سایه‌ی چنین سرداری باشند. سردار سازندگی شدن خواستی ستودنی با هر آرمان و پس‌زمینه فکری برای هر یک از افرادی است که به دنبال کسب این عنوان بوده‌اند؛ اما مگر سازندگی محدود به ساخت‌وساز و اجرای چند پروژه نیم‌بند و کم‌اهمیت است؟! نیم میلیون مردم ساکن آبادان و خرمشهر به‌عنوان بزرگ‌ترین جامعه‌ی انسانی ساکن در مناطق آزاد کشور؛ امروز حتی نمی‌توانند پروژه‌ای بزرگ را به‌سان سازندگی حقیقی در شهرهایشان نام ببرند که بخواهد نمادی برای ستایش روزگار بازسازی این دو شهر باشد.

در ظهور و افول چهره‌های متعدد در سه دهه‌ی واپسین آبادان و خرمشهر؛ هیچ‌کس نتوانست شایسته‌ی لقب «سردار سازندگی» این شهرها شود. این لقب، قائم به فرد نیست. نه‌تنها فرد که هیچ نهاد و سازمانی نتوانسته سردار سازندگی برای آبادان و خرمشهر باشد! باید پرسید در سال‌های پساجنگ چرا آبادان و خرمشهر، سردار سازندگی نداشته و همچنان ندارند؟

پاسخ این پرسش؛ به روشن شدن کارکرد و تأثیر ظهور و افول شخصیت‌ها در این دو شهر خواهد انجامید. بی‌تردید کسانی که در صف تلاشگران رسیدن به این صفت در سه دهه گذشته این شهرها نبوده‌اند؛ ناخواسته با غفلت خود به مردم خیانت کرده‌اند.

یک سده پیش، انگلیسی‌ها برای سودجویی خود در کمتر از سه دهه شهر رؤیایی خویش را پیرامون پالایشگاهشان ساخته و نخلستان و بیابانی را آبادان کردند. آن شهر با آن زیرساخت‌ها و امکانات و مدرنیته مثال‌زدنی! و خرمشهر به‌سان مرواریدی در همسایگی این آبادانِ شکوفا، بندری پررونق، زیبا و خاطره‌انگیز شد. وانگهی ما در بازسازی همان شهرهای رؤیایی، در سه دهه‌ی گذشته ناتوان بوده‌ایم.

بهتر است به بازسازی آبادان و خرمشهر دیگر نیندیشیم. کالبد این شهرها و بنیان اجتماعی‌شان را از نو بنا کنیم. اندیشه‌ی بازسازی، ترمیم و رفو کردن اگر برای زدودن زنگار و جنگ‌زدگی از چهره‌ی این دو شهر بسنده می‌کرد؛ امروز شاهد این مهجوری و ویرانی آشکار نبودیم. دیگر نیازی به نشست‌های چاره‌گشا و تخصیص اعتبارهای فراوان به بهانه‌ی توسعه و برای جبران بازسازی صورت نگرفته نبود!

آبادان و خرمشهر همچنان رخساری جنگ‌زده، محروم و مهجور دارند. مدیران و تصمیم‌گیران ما ناگزیر باید یک‌بار برای همیشه، بازسازی را رها کرده و این دو شهر را از نو بسازند.

این دو شهر امروز بیش از هر چیز به سرداری برای سازندگی نیازمند است که اهل مشورت، دوراندیش و خلاق باشد. سرداری که بازسازی را در همه ابعاد دنبال کند نه‌فقط به اندیشه‌ی خلق پروژه‌های عمرانی و برای درمان دردهای کالبدی!


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار