شوشان ـ جعفر دیناروند :
رفتارهای تلافی جویانه و کینه ورزی در میان انسان ها گاه باعث افراط می گردد به طوری که درونگرایی انسانی را زیر سئوال می برد.انتقام عملی کیفری است که فرد با توجه به درون خود و تنها برای ارضای خویشتن انجام می دهد.با انجام آن، نوعی راحتی در خود احساس می کند که ممکن است موقتی یا دائمی باشد.از این نظر که منشائی درونی دارد باید از همین طریق نیز مورد بررسی قرار گیرد.بدون شک، برای نگرش انسانی، انتقام نوعی خشونت طلبی است که در جامعه قابل قبول نیست.ریشه یابی آن نشان می دهد که فرد انتقام گیرنده، درونی ناآرام دارد و مانند موج دریا مرتب بالا و پایین می رود.وضعیتی آزار دهنده که بیش از سایر افراد، شخص انتقام گیر در زجر و عذاب قرار می گیرد.انتقام لغتی نامطلوب در مراودات انسانی است.
به دلیل وضعیت نا متعادل فرد، نوعی مرض به حساب می آید که با هیچ عامل خارجی قابل علاج نیست.خویشتن را در وضعیتی می بیند که تنها آزار و اذیت طرف مقابل، آرامش دهنده می گردد.گاه این انتقام گیری تبدیل به خونخواهی می شود.برای فرد انتقام گیر حتی مرگ نیز مهم تلقی نمی گردد.هجوم می برد تا به منظور خود برسد.از این نظر است که انتقام گیری را نوعی درد بی درمان خوانند که هیچ دارویی جوابگوی آن نیست.چنین وضعیتی حتی برای حیوانات نیز دارای مرز و حد است.
به طور مثال، وقتی هم نوع حیوانی، دست به انتقام می زند، با شکست طرف مقابل، دست از اقدام خود می کشد اما در انسان، گاه کشتن همنوع هم، محدودیت نمی آورد.انتقام حالتی درونی و آزار دهنده ی فردی است.مقابله به مثلی توحشی است.
اگر چنین وضعیتی ادامه یابد، گاه تا نسل ها نیز ادامه می یابد.ممکن است افرادی دچار انتقام گیری شوند که هیچ گناهی را مرتکب نشده اند.افرادی که حتی از اصل موضوع نیز بی خبرند.انتقام گیر در حالتی که برون را فراموش کرده و ارزشی برای جامعه قائل نیست، نگاهی به کینه ی درونی دارد و آن را مورد خطاب و رضایت قرار می دهد.خشونت و بی رحمی، همراه با رضایت بعد از موفقیت در انتقام گیری، باعث نوعی رفتار می گردد که ما آن را بیماری می نامیم که مشابه ای در جامعه ندارد.سربریدن ها و نشان دادن آن به سایر مردم تنها برای رضای خویشتن است.هیچ عاملی را به روشنی نمی یابد و وضعیتی کاملا غیر انسانی دارد.نفسی به راحتی می کشد و در عین حالی که آثار پشیمانی در او یافت نمی شود کار را تمام شده می داند.
پس،کینه، کششی برای انتقام گیری و اساسی برای رفتار هاست.فرد سال ها و گاه چندین ده سال کینه ای را با خود حمل می کند که گویی راهی جز رسیدن به آن ندارد.با خشم نگریستن.در درون نامتعادل بودن، بی قراری در هنگام مشاهده ی طرف مقابل،منتظر فرصت ماندن، تقاص خواهی و در نهایت عمل به آن، باعث نتیجه ی چنین وضعیتی می گردد.او خود را طلبکاری می داند که سال ها مورد بی مهری و زجر قرار گرفته است.برای آزاری که دیگران به او وارد آورده اند راهی نمی یابد.نه وساطت چاره ساز است و نه عذرخواهی.به همین دلیل است که فرد، بیمار نامیده می شود.این اصل هر بیماری است که اگر دارویی ندارد، به دنبال راه حلی برای رهایی می گردند.در انتقام، نه داروهای روانی موثر است و نه مادی و به همین دلیل بیماری است که تنها خود، آن را درک می کند و راه را هم، رهایی خویشتن از وضعیت فشار می یابد.
بنابراین،در میان جوامعی که دلیل و برهان حرف آخر را می زند و سنت و عرف اولین دلایل برای استمرار جوامع می شوند، انتقام راهی برای ادامه حیات می گردد.تقاص باید گرفت.باید جرئت داشت و اجازه خودنمایی به دیگران نداد.ما برتریم و نباید کسی افراد ما را مورد آزار قرار دهد.چنین تصوراتی که صرفا فردی و برتری جویی است، باعث نوعی رفتارهای جنون آمیز می گردد که از کشتن ها نیز فراتر رفته، باعث گسترش آن از محدوده جغرافیایی می شود.باورهای غلطی که رایج در جامعه است و بزرگانی که آن را تایید می کنند و راه موفقیت را در تقابل به مثل می دانند.کیفرهایی که از حد قانون فراتر می روند و زمانی نیز قانون را زیر سئوال می برند و آن را ناتوان در پاسخگویی می دانند.هر زمان که خواسته انتقام گیر با قانون در تقابل باشد، مورد رد قرار می گیرد.انتقام درد بی درمانی است که گاه فردی و زمانی جمعی می شود.شاید مرگ انتقام گیر بهترین چاره ی کار باشد.