شوشان ـ حسین عبّاسی :
سیّد هادی آلبوشوکه به او می گفت: «خالي» / دایی. من هم یاد گرفتم بگویم: خالي!
نام دختر بزرگش «احلام» بود؛ احلام جمع حلم است؛ یعنی خواب / خواب ها. نام خواهرم هم احلام است و همیشه می گفت: «احلام یعنی خواب های پریشان.» این پریشانی را به یاد ندارم در فرهنگ واژگان دیده باشم، ولی دختر / زنِ عرب حق دارد که خواب هایش همیشه پریشان باشند: ترکِ تحصیلِ اجباری، ازدواجِ زودهنگام، برخورداری از حقوق کم تر در قیاس با برادرش و همسرش و پسرش و چه و چه و چه.
ازدواج هم که نکند و در پی آزادی های انسانی اش باشد می شود: پیردختر!
باز هم از سیّد هادی آلبوشوکه روایت می کنم. به ابو احلام می گفت: «پدرِ رؤیاها»، که ترجمه ای است تحت اللفظی از أبو أحلام!
رؤیاهای ابو احلام از خانه اش شروع می شد و به حلقه ی آشنایان و همکاران و دوستانش می رسید: از دخترانش که برازنده ی این پدر بودند و رؤياهايش / رؤياهايشان را محقَق کردند: درس خواندند .. در غربت زیبای دانشجویی زیستند .. کار کردند .. مستقل شدند و مثلِ پدرشان ارزشِ زندگی و زندگان و آزادی را می دانستند و لبخند فراموششان نمی شد.
رؤيای همکارانش نیز محقَق شد: معلمی با نام ابو احلام گره خورده است و هر معلمی می تواند در بازار بی حرمتی به مقام معلمان و جایگاه تعلیمْ ابو احلام را نمونه و نماد تعلیم و تعلم نام ببرد. او - به حق- تربیت / پرورش را بر تعلیم / آموزش ترجیح می داد و در مقام عملْ خودش و اُم احلام / همسر فداکارش و پنج دخترش چنین بودند و هستند.
می ماند ما دوستانش، که در نبودش نه تنها خواب هایمان، که بیداریمان هم پریشان و آشفته شد.
"پدر رؤياها درگذشت"، ولی مادر رؤیاها زنده است و رؤياهايشان زنده اند و زندگی می بخشند.
در سوگ برادر ارشدم و معلم زندگی احمد عامری