دکتر علیرضا مخبر دزفولی : هر سال در دانشگاه کهن و پرآوازه جندی شاپور اهواز و در رأی گیری از دانشجویان برای انتخاب اساتید نمونه بلااستثناء نفر اول بود.جالب این جاست که اهل تساهل هم نبود .در کلاس خیلی جدی و محکم بود و نسبت به حفظ نظم و خصوصا شأن کلاس با هیچ کس شوخی نداشت...
این کمی عجیب نیست که چنین استادی همیشه استاد نمونه باشد؟!
معمولا دانشجوها به استادی رأی می دهند که بهتر نمره بدهد و با دانشجوها خیلی خوش برخورد و صمیمی رفتار کند اینطور نیست؟ ولی او همیشه رأی اول را می آورد به خاطر این که از کارش نمی دزدید و تا دقیقه ی اخر کلاس با تسلطی بی نظیر و بیانی شیوا درس دشواری مثل فیزیولوزی را برای ما می گفت.هر لحظه ای هم که اراده می کردی در اطاقش باز بود و با حوصله و جدیت به همه ی سئوالات تو حتی اگر پیش پا افتاده بود جواب می داد.
اذیتش می کردند همان فضای حسادت ها و بی رحمی ها و بی اخلاقی ها ...
یک بار بعد از فراغت ازتحصیل، رفتم در اطاق کوچک و باصفایش، گفت کمک کن رهایم کنند بروم !
تعجب کردم، گفتم من هیچ وقت همچین کاری نمی کنم .دانشگاه به شما احتیاج دارد شما اعتبار دانشگاه ما هستید بغض کرد !
گفت این نظر شما است شاید بعضی های دیگر چنین نظری نداشته باشند !!
برایش این آیه ی قرآن را خواندم سوره ی مزمل آیه ی ده:"واصبر علی ما یقولون واهجرهم هجرا جمیلا"...ای پیامبر بر آن چه می گویند صبر کن و از آن ها جدائی گزین جدائی گزیدنی نیکو ...
به او گفتم هر کس بخواهد به رسالتش عمل کند با مزاحمت مواجه می شود.
در چشم های نافذش برقی درخشید و مصرانه گفت :با خط خوشت این آیه را برایم بنویس تا بالای سرم نصب کنم !
نمی دانم چرا این کار را برایش نکردم.
از اهواز رفت و حتما با دلی که خوش نبود.
رفتار خوبی نمی کنند با نخبگان در این استان محروم و این به محرومیت آن، بیشتر دامن می زند.
تنگ نظری ها و بی اخلاقی ها و ناجوانمردی ها گاهی غیرقابل تحمل می شود و در چنین شرایطی هجرت معقول ترین تصمیم است .
با او در ارتباط بودم.در همه ی اعیاد بزرگوارانه پیش دستی می کرد و برایم پیامک می زد.
یکی دو ماه قبل به من زنگ زد، گفت به پاس همه ی سال های تدریسم و برای این که منبعی کاربردی برای اساتید جوان، از شیوه های موفقیت در تدریس به جای بگذارم، می خواهم کتابی از خاطرات و روش های تدریسم بنویسم ،شاید به درد نسل جدید اساتید دانشگاه بخورد. به او قول دادم که نکات برجسته ی تدریسش را از دید خودم، برایش بفرستم و از روز بعد شروع کردم به مرور آن ها که بسیار هم بودند.
فکر کنم عید غدیر امسال یا چند روزی بعد از آن ، به موبایلش زنگ زدم خاموش بود به منزلشان زنگ زدم و پیام گذاشتم، ولی خبری از تماسش نشد.بی سابقه بود که به او زنگ بزنم و پیام بگذارم و بعد از مدتی او تماس نگیرد.
کمی دلواپس شدم ولی یادم آمد که او اکنون یکی از اساتید برجسته دانشگاه ها، خصوصا در بحث غدد و پژوهش های مرتبط در سطح کشور است، شاید به سفری علمی رفته باشد...
دیشب عزیزی از دوستان هم کلاسیم برایم پیامک زد:" برای شادی روح استاد عزیزمان دکتر صالح زاهدی اصل فاتحه ای نثار کنیم !"
خشکم زد ! دهانم مثل چوب خشک شد...به او زنگ زدم گفتم مطمئنی به خبر؟ گفت آره در اینترنت هم جست و جو کرده ام.
ساعت 11 شب بود دیدم به مصلحت نیست زنگ بزنم به منزلشان...اعصابم بهم ریخت .تا صبح مضطرب و حیران بودم و کمی هم امیدوار که خبر درست نباشد.
صبح با ترس و لرز و به امید واهی این که خود دکتر گوشی را بردارد و با صدای گیرایش بگوید چطوری دکتر ؟ و من یک دل سیر گریه کنم از شوق، و بگویم خدا را شکر که هستی و سایه ات بالای سر دانشجویان قدرشناسی است که قدر گوهری چون تو را می شناسند و پاس می دارند ...اما دریغ که صدای لرزان و بغض امیز خانم دکتر همسر بردبارش، آب پاکی را روی دستم ریخت !
گفت که چند روزی بیمارستان بستری بوده و دیروز در آستانه ی اولین روز محرم دعوت حق را لبیک گفته ...و صدایش قطع شد .
حالا من مانده ام و انبوهی از خاطرات از بزرگمردی که مدیونش هستم،یعنی کشور مدیون امثال اوست...مردی که خودش را وقف جوانان این مرز و بوم و تحقیق و پژوهش کرده بود و بارها به عنوان محقق و استاد برگزیده ی کشوری جوایزی را دریافت کرده بود.
مرحوم استاد دکتر صالح زاهدی اصل متولد سال 1330 بود. وی در سال 1352 لیسانس علوم آزمایشگاهی را از دانشگاه تبریز و در سال 1357 کارشناسی ارشد فیزیولوژی انسانی را از دانشگاه جندی شاپور اهواز، سال 1361 از دانشگاه نیوکاسل انگلستان مدرک PhD فیزیولوژی انسانی و در سال 1362 از دانشگاه برتیش کلمبیا ونکور کانادا مدرک فوق دکترا را اخذ کرد.
دکتر زاهدی استاد تمام ومعاون پژوهشی و رئیس مرکز تحقیقات فیزیولوژی پژوهشکده غدد درون ریز و متابولیسم دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و رئیس انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران بود.
مردی که لحظه ای، حتی لحظه ای از تلاش بازنایستاد.تلاشی مقدس و ماندگار.
مردی که هم "صالح" بود هم" زاهد" و هم نمونه ی "اصلی" از این دو و بسیاری صفات نیکوی دیگر بود !
در روزگاری که نمونه های تقلبی در همه ی عرصه ها، فراوان است...
آری استاد عزیزم، دکتر صالح زاهدی اصل ،رخ در نقاب خاک کشیده است وباید باور کنیم که دیگر جولان او را در عرصه های علمی و دانشگاهی نخواهیم دید با آن قد و قامت رشید و چشمان نافذ و بیان گیرایش ...
دیگر در هیچ عیدی نباید منتظر پیامک های پرمهرش باشم...او پر کشیده است به سوی عالمی که قدرش را خواهند دانست و بر جایگاهی ممتاز که شایسته او است تکیه خواهد زد وکسی دیگر دل نازک و پرمهرش را نخواهد آزرد...
به یادت خواهم ماند استاد !
دکتر من مرحوم نمی شناسم اما خداییش برا یک لحظه قفل شدم وفکر کردم دکتر مخبر خدای نکرده ...شده چون تمام خصوصیاتی که فرمودی به دکتر مخبر هم شبیه بود پاینده باشی دکتر عزیز ودوست داشتنی واستاد ما