شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۲۱۹۸
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۱

شوشان/ عليرضا محمدي: بچه‌هاي كفيشه نام كتابي است كه به خاطرات سردار مكي يازع، از ساكنان و رزمندگان آبادان مي‌پردازد.

اين كتاب زندگاني مردي را به تصوير مي‌كشد كه در محله كفيشه آبادان متولد شده و به دليل قرار داشتن شهرش در نقطه صفر مرزي، حتي پيش از حمله رسمي ارتش بعث به خاك كشورمان در 31 شهريور سال 59، تمام‌قد وارد دفاع از سرزمين و اعتقاداتش مي‌شود. او با جنگ زيسته و لحظات زندگي خود را در همين جنگ سپري مي‌كند به طوري كه حتي مراسم ازدواجش را در مقطع يك ساله محاصره آبادان برگزار مي‌كند و سوار بر جيپي كه رويش توپ 106 حمل مي‌شد، عروس خانم خود را به خانه بخت مي‌برد. با مكي يازع نه در خصوص اين كتاب كه در مورد خودش، حال و هواي شهرش در زمان جنگ و البته شور و حال بچه‌هاي انقلابي آبادان و ساير رزمندگان در ايام جنگ و به خصوص عزاداري محرم در هشت سال دفاع مقدس همصحبت شديم. مكي آمارهاي جالبي از تكرار عاشوراها و كربلاها در خاك تفتيده آبادان داشت كه در متن زير پيش رو داريد.

آبادان در نقطه صفر مرزي قرار دارد، پس مي‌توان گفت خواهي نخواهي شما از همان ابتداي جنگ درگير مسائل مربوط به آن شديد.

اغلب مرزنشين‌ها خيلي قبل‌تر از شروع رسمي جنگ درگير مسائل حاشيه‌اي آن شده بودند. ما هم بعد از پيروزي انقلاب به همراه تعدادي از دوستان و همشهريان سپاه آبادان را تأسيس كرديم و در دوره يك سپاه اين شهر مشغول خدمت شديم. خود من در واحد عمليات سپاه بودم و به اتفاق دوستان وظيفه گشت‌زني در شهر را برعهده داشتيم. به دليل ماهيت شغلم قاعدتاً در جريان بسياري از امور و ناآرامي‌ها قرار مي‌گرفتم. هرچند پيش از مسائل شغلي، آن زمان خيلي از بچه‌هاي انقلابي احساس وظيفه مي‌كردند تا از انقلاب خود در برابر دشمنان متعدد و بسياري كه داشت دفاع كنند، چنانچه ورود ما به سپاه با همين انگيزه انجام مي‌گرفت. بنابراين ما حتي قبل‌از شروع جنگ درگير مسائل حاشيه‌اي چون اقدامات ضد انقلاب و قاچاقچي‌ها و... شديم. در شهر آبادان به دليل وجود پالايشگاه نفت و بندري بودن اين شهر، وجود اقوام مختلف و همين طور هم‌مرزي با عراق، شايد بتوان گفت كه همه گروهك‌ها و حزب‌ها در اين شهر پايگاهي براي خود درست كرده بودند و گروهك‌هاي معاند اقدامات خرابكارانه انجام مي‌دادند. لذا قبل از جنگ ما شاهد التهابات، درگيري‌ها و قاچاق انواع و اقسام كالاها به ساير كشورها بوديم. چنانچه يادم هست حتي ميوه و تره‌بار به كشورهاي همسايه‌اي چون كويت قاچاق مي‌شد و در اين سو بچه‌هاي انقلابي سعي مي‌كردند جلوي‌شان را بگيرند. سپاه آن زمان آبادان علاوه بر داشتن پايگاهي در درون شهر، يك مقر در اروندكنار و يكي هم در جزيره مينو داشت. ما هم به صورت شيفتي 48 ساعت در هر كدام از اين مقرها حضور پيدا مي‌كرديم تا بتوانيم تمام منطقه را به خوبي پوشش دهيم.

مسئله‌اي كه شايد كمتر به آن توجه مي‌شود چگونگي گردهم آمدن بچه‌هاي انقلابي بود. يعني اينكه چطور اين افراد جمع خود را پيدا مي‌كردند و اقدام به تشكيل سپاه، كميته يا جهاد مي‌كردند؟ به نظر مي‌رسد در اين خصوص نقش هيئت‌هاي مذهبي هم پررنگ بود.

اصلاً‌ مي‌توان گفت كه در ابتداي تشكيل اغلب نهادهاي انقلابي، كار اين نهادها شبيه هيئت‌هاي مذهبي بود. پايه و اساس‌شان هم در همين هيئت‌هاي مذهبي گذاشته مي‌شد. از قبل انقلاب بچه‌هاي مذهبي در مساجد يا تكايا گرد هم جمع مي‌شدند. اجتماع خود را تشكيل مي‌دادند و همان مساجد پايگاه و سنگري مي‌شد براي ورود به عرصه مبارزه. اين ساز و كار بعد از پيروزي انقلاب همچنان حفظ شد و جوانان انقلابي نهادهايي چون سپاه، جهاد، كميته و... را تشكيل مي‌دادند. اينجا خوب است به نكته‌اي اشاره كنم. شايد برخي تصور كنند آبادان به دليل وجود پالايشگاه و به تبع آن شركت‌هاي خارجي جو مذهبي آن چناني نداشت ولي اگر به آمار مساجد و حسينيه‌هاي اين شهر دقت كنيم مي‌بينيم كه در استان خوزستان، آبادان از اين حيث رتبه برتري دارد. وجود 700 حسينيه و حدود 350 مسجد نشاني بر گرايش مذهبي مردم اين شهر است كه اگر ايستادگي آنها در مقابل دشمنان نظام اسلامي نبود، آبادان پس از پيروزي انقلاب در گردآب گروهك‌هاي منحط و همين طور هجوم همه جانبه ارتش بعث از دست مي‌رفت اما همين جوانان و مردم شهر بودند كه آبادان را حفظ كردند و آن را به مثابه دژي براي نظام اسلامي درآوردند.

در ايام محرم قرار داريم. آبادان حدود يك سال در محاصره دشمن متجاوز قرار داشت. در اين مدت عزاداري محرم در شهر شما برگزار مي‌شد؟ حال و هوايش چگونه بود؟

اتفاقاً هنوز هم تصاوير برگزاري اولين محرم بعد از شروع جنگ تحميلي وجود دارد. وقتي كه شهر ما به محاصره دشمن درآمد، خيلي از مردم خانه و زندگي خود را ترك نكردند و همچنان در شهر ماندند. به عنوان نمونه بازار كفيشه، احمدآباد و بسياري از مكان‌هاي ديگر همچنان فعال و پويا بودند و نشان زندگي در آنها وجود داشت. عزاداري سرور و سيد شهيدان هم در چنين شرايطي با شور و شوق بيشتري برگزار شد. هرچند به دليل مسائل امنيتي و احتمال بمباران از سوي دشمن، هيئت‌ها در آن محرم كمتر دسته مي‌رفتند و بيشتر در مكان‌هاي مسقف جلسات عزاداري را تشكيل مي‌دادند اما وضعيت جنگي و هر لحظه احتمال شهادت، قرار داشتن در وضعيت محاصره كه يادآور محاصره كاروان سيدالشهدا(ع) در كربلا بود، باعث مي‌شد كه شور و حال محرم در آن سال از وضعيت خاص و ويژه‌اي برخوردار باشد. در سال‌هاي بعد هم عزاداري محرم همچنان با حرارت برگزار مي‌شد و جالب اينكه در برخي موارد پيش مي‌آمد هنگام دسته رفتن هيئت‌هاي مذهبي شهر بمباران شده و تعدادي از عزادارها شهيد مي‌شدند. اين يعني تكرار هر روزه عاشورا در شهر آبادان.

به وضعيت خود آبادان در ايام دفاع مقدس بپردازيم. همان طور كه اشاره كرديد اغلب اهالي در اين شهر ماندند و آبادان تا آخر جنگ هر روز در وضعيت جنگي قرار داشت، چه انگيزه‌اي باعث ايستادگي مردم مي‌شد؟

يك آماري را از بمباران‌هاي هوايي اين شهر در طول دفاع مقدس ارائه كنم. اين شهر طي هشت سال جنگ 1017 بار بمباران هوايي شد كه متعاقب آن مردم بسياري در داخل شهر شهيد شدند. آبادان قبل از جنگ چيزي در حدود 528 هزار نفر جمعيت داشت كه اغب پس از شروع جنگ در شهر ماندند. اگر به گلزار شهداي اين شهر برويد، با مزار 400 دانش‌آموز، 40 روحاني، 300 زن و دختر و قطعه‌اي به نام حضرت علي‌اصغر(ع) روبه‌رو مي‌شويد كه 50 الي 60 كودك خردسال زير پنج سال در آن دفن هستند. ما 800 نفر را شناسايي كرده‌ايم كه در نقاط مختلف خود شهر به شهادت رسيده‌اند اما همه اين ماندگاري‌ها برگرفته از فرهنگ عاشورايي بود كه اگر آن را از دفاع مقدس حذف كنيم، به طور حتم ملت ما با دستان خالي نمي‌توانست در برابر دشمني كه انبوهي از سلاح‌ها را داشت ايستادگي كند. در زمان محاصره آبادان، خود مردم چهار كميته ارزاق، سوخت، تخليه و نظامي تشكيل داده بودند كه هر كميته مطابق نامي كه داشت بخشي از مشكلات مردم و شهر را حل مي‌كرد. خود من بعد از شكست حصر آبادان در ذيل گردان امام رضا(ع) به فرماندهي شهيد گودرزي در مناطق ديگر و به عمليات‌هايي چون طريق‌القدس، فتح‌المبين و الي‌بيت‌المقدس و... حتي كردستان حضور يافتيم اما هيچ وقت نمي‌گفتيم كه اعزامي از كجا هستيم، چون حتي بعد از اينكه به شهرمان برمي‌گشتيم همچنان در شرايط جنگي قرار داشتيم و انگار كه رزمنده‌اي از يك منطقه جنگي به منطقه جنگي ديگري برمي‌گشت. حالا تصور كنيد مردم عادي اين شهر چطور چندين سال را در وضعيت جنگي ماندند و ايستادگي كردند. اين چيزي جز فرهنگ عاشورايي است؟

چنين ديدگاهي باعث شد كه خود شما در زمان محاصره آبادان جشن ازدواج‌تان را برگزار كنيد؟

ببينيد، ايستادگي، ‌ايثار و پايداري مردم ايران كليد پيروزي ما بر دشمني بود كه به لحاظ مادي از هر حيث بر ما برتري داشت اما روحيه بالاي ملت ايران به خوبي نشان مي‌داد كه اينها را هيچ سختي و مشكلي نمي‌تواند از پا درآورد چون ما هر آنچه در هيئت‌هاي مذهبي آموخته بوديم و در زمان جنگ توي ميدان كارزار پس مي‌داديم. قبل از شروع جنگ من و همسرم نامزد بوديم كه بعد از شروع جنگ فرصت نشد جنش ازدواج‌مان را برگزار كنيم و به همين خاطر در زمان محاصره، ‌يا دقيق‌ترش را بگويم در 12/10/59 وقتي كه فرصتي پيش آمد جشن ازدواج را با حضور مردم و همرزمانم برگزار كرديم. ماشين عروس يك جيپ بود كه رويش توپ 106 نصب شده بود و همراهان كاروان عروس هم رزمندگاني بودند كه در طول مسير شليك هوايي مي‌كردند! اين يعني زندگي در دل جنگ، ‌از دست ندادن روحيه و اينكه در راه اداي تكليف ما در هر صورت پيروزيم. پس وجود دشمن دور تا دور شهر براي كسي اهميتي نداشت. عاقبت هم كه شهرمان را از دست دشمن رها كرديم.

گويي يكي از برادران شما در دفاع مقدس به شهادت رسيده‌است، از ايشان بگوييد.

عبدالامير يازع برادر كوچكترم بود كه تنها يك سال فاصله سني داشتيم. به همين خاطر ارتباط خوبي بين ما و البته ساير برادرانم وجود داشت. ايشان در 17/2/61 و طي عمليات الي‌بيت‌المقدس به شهادت رسيد. هنگام شهادتش من تنها چند متري با او فاصله داشتم. آن زمان من فرمانده گردان مالك اشتر از تيپ مستقل 46 فجر بودم و عبدالامير فرمانده يكي از دسته‌هاي گردان مقداد بود. قبل از عمليات از او خواستم به گردان ما بيايد اما قبول نكرد و گفت اگر به مالك اشتر بيايم امكان دارد مهر برادري باعث شود مرا به مأموريت‌هاي خطرناك نفرستي، بنابر اين در مقداد ماند و در حين عمليات شهيد شد. در حالي كه وقتي بالاي سرش رسيدم صورتش از فرط تركش‌هاي خمپاره‌اي كه كنارش منفجر شده بود، قابل شناسايي نبود. در آن زمان ساير برادران‌مان هم در عمليات حضور داشتند. بنابر اين تنها يك ساعتي به آبادان برگشتيم و پس از دفن پيكر عبدالامير باز به منطقه برگشتيم تا الي‌بيت‌المقدس را تا آزادسازي خرمشهر دنبال كنيم.

با وجود حضورتان در مقاطع مختلف دفاع مقدس، كدام حادثه را شبيه‌ترين به واقعه كربلا مي‌دانيد؟

جنگ ما سراسرش شبيه عاشورا و كربلاي حسيني است اما وقتي كه عبدالحسين يازع ديگر برادرم به همراه تعدادي از همشهريان‌مان در عمليات عاشوراي2 (آزادسازي چنگوله) اسير شد، عجيب ياد اسراي كربلا افتادم كه چگونه در دستان اشقيا گرفتار شده بودند. يا وقتي كه محمود سرخيلي، داريوش باقري و عبدالله نوري‌پور از صميمي‌ترين دوستانم به شهادت رسيدند، ‌ديدن داغ آنها مرا به ياد شهداي كربلا مي‌انداخت و هنوز هم با يادآوري ياد و خاطره‌شان چنين حسي در من ايجاد مي‌شود.

از برگزاري مراسم عزاي حسين(ع) در جبهه‌هاي جنگ خاطره‌اي داريد؟

در مقطعي ما در پاسگاه زيد بوديم و ايام محرم آغاز شد. در آنجا رزمنده‌هايي از شهرها و اقوام مختلف حضور داشتند كه هر كدام به رسم خودشان عزاداري و سينه‌زني مي‌كردند. اغلب ما وقتي كه پاي منبر روحاني بوديم، در يك جا جمع مي‌شديم اما وقتي روضه‌خواني و مخصوصاً سينه‌زني شروع مي‌شد، هركس به شيوه خود اين كارها را انجام مي‌داد و تنوع اين عزاداري‌ها واقعاً صحنه‌هاي جالبي را ايجاد مي‌كرد كه هيچ گاه فراموش نخواهم كرد.

و سخن پاياني؟

يادآوري محرم در روزهاي پرحماسه جنگ حس غريبي را در آدم زنده مي‌كند. اخيراً كه فيلم عزاداري در سال‌هاي 59، 60 و 62 را نگاه مي‌كردم، مي‌ديدم كه آن زمان چه شور و حالي در اين مراسم وجود داشت. در آبادان هر قومي براي خودش يك حسينيه برپا كرده‌است. اصفهاني‌ها، بوشهري‌ها، دزفولي‌ها، لاري‌ها و... هر كس هم به شيوه خود عزاداري مي‌كند، در زمان جنگ اين عزاداري‌ها رنگ و بوي خاصي داشت و هر كدام از اقوام با وجود اختلافاتي كه در شيوه عزاداري داشتند، همگي تحت لواي يك پرچم و به تبعيت از فرهنگ عاشورايي مراسم خود را اجرا مي‌كردند. ماحصل اين عزاداري‌ها هم تربيت جواناني بود كه سراسر دفاع مقدس را تبديل به كربلا و عاشورا كرده بودند. يادشان گرامي باد.


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار