قباد آذرآيين
قبادآذرآيين معتقد است: ضعف داستاننويسی احمد بيگدلی در گرايش او به پست مدرنيسم بود.
اين داستاننويس به بهانه درگذشت احمد بيگدلي نوشتهای با نام «نهنگ بیآوا» انتشار داده است كه در پی میآيد:
زندهياد احمد بيگدلي هم ولايتي ما، همزبان و همتبار ما بود. به همين دليل، ايشان را از سالهاي دور به ياد ميآورم و ميشناسم. آشنايي ما نزديك بود. در واقع در كار ادبي من ايشان را با نمايشنامهاي به نام «دالو» (در قوم بختياري به معني پيرزن) شناختم؛ نمايشنامهاي بسيار موفق و قابل قبول در زمان خودش. فكر هم ميكنم كه تنها نمايشنامه ايشان باشد دستكم از ميان چاپ شدهها. پس از آن بيگدلي نمايش را رها كرد و به داستاننويسي رسيد.
كارهاي آقاي بيگدلي ـ سواي همان نمايشنامه ـ دو دسته ميشوند؛ پيش از آن كه ايشان اجبارا ساكن نجفآباد بشوند. بيگدلي وقتي بازنشسته شد مجال اقامت در خوزستان با درآمد بازنشستگي را نداشت، روزگارش سخت شده بود و در تهران هم نميتوانست بماند. پس به ناچار راهي يزدانشهر نجفآباد اصفهان شد و با قول و قرض زميني تهيه كرد و با دستان خودش خانهاي ساخت. مثل خيلي از ما كه به ناگزير مهاجرت كرديم ايشان هم ناخواسته مهاجرت كردند و علتش همانطور كه گفتم معيشتي بود.
رئاليست و واقع گرا بودند. از مردم دوروبر مينوشتند اما در نجفآباد كه با نويسندگان اصفهاني همسايه شدند به نوعي داستان با رگههاي پست مدرن گرايش پيدا كردند. اين داستانها فرم داستان ـ مقاله داشتند و به شيوه خاصي نوشته ميشدند با رگههايي پست مدرنيستي. به نظرم ضعف كار بيگدلي در همين دوره بود، چون ايشان در شرايطي نبودند كه بتوانند اين تجربه را دروني خود بكنند. من هنوز همان داستانهاي اوليه و رئاليستي ايشان را دوست دارم و ميخوانم، آواي نهنگ، اندكي سايه و...