اما آنچه مسلم است ناتوانی شهر اهواز است در پدافند غیر عامل از باب غرقه شدنش و الحاقش به تالاب افسرده شادگان پس از نیم ساعت و یک ربع بارندگی. بحث دفع فاضلاب اهواز پدیده ای نیست که بخودی خود حل شود و بهبود یابد.
1) اژدهای خفته
نخست آنکه باران مظهر لطف خداوندی گوارای سینه تشنه خوزستان و ایران عزیز که گویا از یک دهه خشکسالی قرار است پابه ترسالی بگذارد. بارانی که همگان علی الخصوص کشاورزان منتظرش بودند در ابتدا دل ها را شاد می کند اما رفته رفته خاصه در کلانشهری مانند اهواز برخی شهروندان را نگران و بعدترها کلافه می کند. خاصه آنان که منازل شان یا محلات شان در مناطق کم ارتفاع تر شهر قرار دارند و به اصطلاح آبگیر اند.
نگرانی از آنکه دفع فاضلاب ناکارامد باشد و مخلوطی از آب باران و فاضلاب که فرصتی برای جوشیدن چنان چشمه از منهول ها پیدا می کند به خانه هایشان ورود نکند. قصد پاسخ گفتن به این سوال تکراری و موضع فرسایشی را نداریم که مقصر کیست یا چه دستگاهی؟
اما آنچه مسلم است ناتوانی شهر اهواز است در پدافند غیر عامل از باب غرقه شدنش و الحاقش به تالاب افسرده شادگان پس از نیم ساعت و یک ربع بارندگی. بحث دفع فاضلاب اهواز پدیده ای نیست که بخودی خود حل شود و بهبود یابد. فاضلاب ثقلی و با وزن خود جابجا می شود و برای این جابجایی نیاز به اختلاف ارتفاع هست. چیزی که در اهواز نیست به دلیل مسطح بودن لذا این شهر گنجایش جمعیتی بیش از این یعنی یک و نیم میلیون نفر را ندارد و اصولن اداره کردن شهرهایی با چنین جمعیت هایی از عهده سیستم غعلی مدیریتی ما و بروکراسی حاکم برنمی آید چون نه فاضلابش را می توانیم دفع کنیم و در نتیجه نه سلامتش برقرار می شود. نه امنیتش و نه آموزشش در سطح و کیفیتی بهینه نخواهد بود. فربه شدن جمعیت اهواز حاصل خالی شدن سایر شهرهای خوزستان است به دلیل رونق کم و نداشتن جاذبه. فارغ از بحث های جامعه شناسی در این خصوص که در حوصله یادداشت مطبوعاتی و سرمقاله نمی گنجد و نسبت به ارایه آنها جا دارد که دانشگاه های پر تعداد خوزستان ورود کنند و تحقیقات خود را عرضه نمایند، بحث دفع فاضلاب شهر اهواز جدی و در مرحله هشدار است و نمونه اش را دیروز دیدیم. از توان دستگاه مسئول شهری و استانی و این میزان اعتبارات هم بی تعارف ساخته نیست و اهتمامی ملی می طلبد. اهواز در خطر عدم دفع فاضلاب است و این یعنی خفتن بر بستری از بمب های ساعتی و اژدهایی دهشت بار شاید آنگونه که سندباد و همراهانش آتشی بر جزیره ای افروختند که نهنگی فرو خفته بود و الباقی ماجرا ...
2) مقدمه ای در مرگ های بی مقدمه
پدیده مرگ های ناگهانی هم این روزها در اهواز و خوزستان شایع شده. مرگ هایی بی مقدمه برای کسانی و افرادی که به روال عرفی و طبیعی انسانی شاید در مرز مرگ نباشند. با سن هایی پایین بین 20 و 30 یا که 30 و 40. گویا این دعا یا نفرین آن نویسنده بزرگ دارد محقق می شود که : «خدایا مرا پیر ممیران!» علت چیست؟ و چه ها است؟
شاید در شتاب خانواده متوفیان برای دفن اموات چندان پا پی نشوند اما می بایست به شکل جدی به این مقوله ورود کرد چرا که شتری ست که در هر خانه ای ممکن است بخوابد و مرگ فقط برای همسایه نیست! ای کاش مسئولی، مدیری، با غیرتی، دانشگاهی، استادی، خطیبی و ... ورود می کرد و گزارشی از مرگ های این چند ساله خوزیان می داد به شکل دسته بندی شده با ذکر علل و عوامل. از مرگ خوزیان در محاصره آلایندگی و ریزگردها که «تاثیر آنیش» روانه کردن 20 هزار نفر در یک شب بارش باران اسیدی به اورژانس هاست و «تاثیر آتیش» حتم همین مرگ های بی مقدمه و بدون سابقه قبلی ... طنز مقایسه ای قضیه هم اینجاست که چین، چین کمونیست به عنوان پر جمعیت ترین کشور دنیا و یکی از مقتدرترین اقتصادها و صادراتی ترین آنها بلافاصله پس از قرار گرفتن در وضعیت قرمز آلودگی هوا 17000 کمپانی را تعطیل و به 28600 شرکت هم دستور به حالت تعلیق درآورن فعالیت هایشان را می دهد اما دریغ از یک تذکر و تعطیلی در کشور ما و استان ما به صنایع آلاینده ای که بعضاً موقع ارائه تراز مالی یا خود را زیان ده اعلام می کنند یا آنکه در مرز مالی سر به سری هستند و فعالیت شان فقط کفاف پرداخت حقوق بخور و نمیر کارکنان را می دهد. پس به این دلیل باید به گفته شاعر ایمان آورد که : «راستی حال همه ما خوب است اما تو باور نکن»
3) نقش مغفول ما و تفاوتی از جنس رسانه
از فرانسه تا نیجریه و بعد که هزاران بار مبارک باد میلاد حضرت عیسی مسیح و «الف مبروک» و انشاالله که 2016 سالی خجسته باشد. اما نمی دانم سال نو میلادی در محاصره دنیا در دلهره تروریسم لطفی دارد یا نه؟ تروریسمی که قدرت ها آب به آسیاب شان ریخته اند و مانند همین پهلوان پنبه های دوپینگی عضلانی و فیگوری در خیابان ها با پودرهای غیر مجاز و آمپول بادشان کرده اند. و ایرانی های ما 35 سال است که در مقابل این تروریسم ایستاده اند.
در داخل مرزها، افغانستان، در عراق و لبنان و سوریه و شاید اگر نبود این مجاهدت رزمندگان ما در استهلاک ماشین جنگی افسار گسیخته تروریسم چه بسا که امروز و در سال نو میلادی به تهدیدات داعش جامه عمل پوشیده می شد و فستیوال انفجار و خون در پایتخت های اروپایی به وقوع می پیوست. به نظر می رسد اما آنچه در این میان ضعف و فترت و قصور است تبیین این نقش برجسته ایران به شکل رسانه ای و تبیینی در سطح جهانی و برای افکار عمومی ست چنانچه بعضاً نقش ایران و سعودی را در دامن زدن به تروریسم به اشتباه و یکی را به جای دیگری برداشت می کنندو در این بین فقط دستگاه های عریض و طویل مانند شبکه های ماهواره ای نیستند که ایفای نقش می کنند بلکه در دوره جهانی شدن شاید که یک وبلاگ نیز یا نوشته ای در اینستاگرام هم بتوانند حق مطلب را ادا کنند همچون یادداشت سرگشاده «آنتونی ایریس» روزنامه نگاری که همسرش هلن را در فاجعه تروریستی پاریس از دست داد و با قلبی داغدار نوشت: « شما حتي نفرت من را هم بدست نخواهيد آورد. شما زندگي يك فرد استثنايى، عشق من، مادر تنها فرزندم را گرفتيد، ولى من كينه خود را از شما دريغ مى دارم تا شما حتي اون رو هم نتونيد بدست بياريد. من نمى دانم شما چه كسانى هستيد و مايل هم نيستم بدانم، چون شما وجود نداريد! اگر آن خدايى كه شما برايش كوركورانه مى كُشيد ما را از روح خود آفريده، هر گلوله شما زخمي ست بر قلب او. خير! من كينه خود را به شما ارمغان نمى دهم. چون شما در جستجوى آن بوده ايد، ولى پاسخ دادن به كينه شما با كينه و خشونت، تسليم شدن است در مقابل جهلى كه شما را تبديل كرده به آنچه كه هستيد. شما مى خواهيد كه من در ترس زندگى كنم! به هموطنان [مسلمان] م مظنونانه بنگرم، كه بدينوسيله آزادى را فداى امنيت كنم! ما دو نفر بيش نيستيم (من و پسرم)، ولى از تمام ارتش هاى دنيا نيرومند تريم. وقت زيادى ندارم كه به شما اختصاص دهم، چون بايد براى ملويل پسر ١٧ ماهه ام كه تا دقايقى ديگر از خواب بر خواهد خواست مثل هر روز عصرانه درست كنم و سپس با او مثل هر روز براى بازى به پارك بروم. در تمام طول عمرش، اين پسر كوچك، با شاد بودن و آزاد بودن خويش شما و امثال شما را خواهد آزرد در حالي كه شما حتي كينه او را هم به ارمغان نخواهيد برد! » ایریس فرانسوی چه زیبا و رسا نوشت اما کسی نبود و ننوشت یا نتوانست که حادثه بزرگ تر قتل و عام شیعیان نیجریه را بنویسد. همان دوستان مخلصی که در پیاده روی اربعین با دسته عزادارشان گره خوردیم. سیاهان دل سپیدی که مشتاق بودند و به عربی و فارسی و انگلیسی دست و پا شکسته با آنان به گفت پرداختیم و بر خود و بر شیعه و حسینیان عالم بالیدیم و چند روز بعد آن چنان به خاک و خون کشیده شدند در حالی که کسی برای آنان شمعی در میدان محسنی (مادر) نیفروخت و اینجاست که فترت و قدرت رسانه ها رخ نمون می شود.
رسانه هایی که گاه یک بلاگ و صفحه است و گاه تاسیساتی پر شاخ و برگ با داشتن نمایندگی ها در 5 قاره ...