امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
او در عملیاتهای شکست حصر آبادان، فتح بستان، آزادی سوسنگرد، فتح المبین، بیت المقدس و رمضان حضور فعال داشته و در رسته ادوات و توپخانه از عملیات رزمندگان اسلام پشتیبانی آتش نمود.
در سال 1361 پس از تشکیل گروه توپخانه 61 محرم ابتدا بعنوان جانشین گروه مشغول خدمت شد و پس از آن در سال 1363 از طرف فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و به پیشنهاد فرماندهی توپخانه نیروی زمینی به عنوان فرمانده گروه توپخانه 61 محرم معرفی شد. همزمان با فرماندهی گروه توپخانه 61 محرم به فرماندهی توپخانهی قرارگاه نجف نیز برگزیده شد که تا زمان شهادتش این مسئولیتها را برعهده داشت.
سرانجام در تاریخ 10 اردیبهشت 1365 در عملیات والفجر 8 در منطقه خسروآباد پس از عمری تلاش و جهاد در راه خدا بر اثر ترکش خمپاره توپخانهی دشمن به فیض عظمای شهادت نایل آمد.
برای آشنایی بیشتر با دلاوریها و شخصیت شهید "مصطفی تقی جراح" در جبهههای نبرد به گفتوگو با بیژن عظیمی مسئول عملیات تیپ 61 محرم پرداختیم. او در خصوص آشنایی با حاج مصطفی تقی جراح میگوید: "فروردین ماه 60 وارد رسته دیدبانی و توپخانه شدم. قبل از جنگ در فعالیتهای جهاد سازندگی با هم آشنا شده بودیم. با حاج مصطفی همشهری و در بسیاری از عملیاتها در کنار هم بودیم و من بعد از شهادت او به تیپ 61محرم رفتم."
در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید:
درایت، تیزهوشی، تخصص بالا، پشتکار، صمیمیت، معنویت، اخلاص، روحیه جهادی و عملکرد موفق حاج مصطفی تقی جراح در عملیاتها موجب شد که حسن تهرانی مقدم فرمانده وقت توپخانه سپاه در اسفند ماه سال 1362 او را به فرماندهی گروه 61 محرم منصوب کند.
در عملیات خیبر مأموریت عمل کلی توپخانه قرارگاه قدس که یکی از قرارگاههای عمل کننده در آن عملیات بود به گروه 61 محرم واگذار شد.
آن زمان تعدادی از گردانها و آتشبارهای توپخانه از سپاه یا ارتش زیر امر یک گروه قرار میگرفتند که با توجه به برد توپها مأموریت به آنها واگذار میشد.
** عدم قبول تبعیض میان مجروحین
مصطفی برای سومین بار و در عملیات خیبر از ناحیه سینه مجروح شد ولی با همان حال بد در منطقه ماند. او نیروهایش را تنها نگذاشت تا اینکه بدنش ضعیف شد و به ناچار به بیمارستان منتقلش کردند. همچنین برای گذراندن دوران نقاهت از بیمارستان به منزل در نجفآباد منتقل شد.
یک دستگاه خودرو تویوتا در اختیار او گذاشته بودند که در مواقع ضروری از آن استفاده کند. او نیز ماشین را در پارکینگ خانه قرار داده بود تا در صورت لزوم از آن استفاده کند. یک شب که حالش بد شده بود به یکی از اقوام که ماشین داشت زنگ زده بود و از او خواسته بود تا او را به بیمارستان برسانند. وقتی از او پرسیدند که چرا با آن تویوتا نرفتی پاسخ داد: "من چنین اجازهای به خودم نمیدهم. آیا این امکان برای هر مجروحی وجود دارد؟"
** هدایت آتشبارها
بعد از عملیات خیبر مجدداً همراه با گروه به جبهه میانی بازگشت. از این پس حاج مصطفی روز به روز آمادگی یگانی را ارتقاء داد و در عملیاتهای متعدد از جمله عملیات بدر که مسئولیت توپخانه قرارگاه قدس سمت راست منطقه روبروی جزیره جنوبی بود وارد عمل شد. در این عملیات نیز مسئولیت قرارگاه توپخانه با وی بود.
او با طراحی بسیار خلاقانه و هوشمندانه آتش توپخانههایی که بر عهدهاش بود را برای تصرف اهداف و تثبیت خطوط پدافندی توسط نیروهای رزمی متمرکز کرد.
قبل از عملیات والفجر 8 در سال 1364 گروه توپخانه 61 محرم یکی از یگانهای محدود پشتیبانی آتش در منطقه عملیاتی قراگاه نجف در جبهههای میانی محسوب میشد.
شهید جراح در کنار شهید شفیع زاده
محل عملیات والفجر 8 که مشخص شد چندین دکل دیدبانی به دستور او بر پا شد که مهمترین رکن توپخانه است. در مرحله اول عملیات پشتیانی آتش در جزیرة امالرصاص (غرب خرمشهر) به عهده گروه توپخانه بود. در مرحله دوم عملیات پس از عبور نیروها از اروند رود پشتیبانی محور میانی عملیات یعنی جاده استراتژیک فاو بصره به عهده او بود برای این کار گروه توپخانهاش را به خسروآباد منتقل کرد و مرکز تطبیق آتش قرارگاه قدس را تشکیل داد.
آتش پر حجم این گروه و سایر توپخانهها، دشمن را به شدت کلافه کرده بود و تماماً جادههای مواصلاتی فاو به ویژه فاو - بصره زیر آتش شدید آنها بود و مانع هر گونه تجمع و اجرای تک دشمن میشد.
حاج مصطفی تقی جراح در گیر و دار این نبرد شدید با این که فرمانده توپخانه قرارگاه بود خودش بالای دکل میرفت و دیدبانها و آتشبارها را هدایت و کنترل میکرد. وقتی نیروهایش اعتراض میکردند که چرا به خط رفتی؟ میگفت "به محضر با صفا و پر عشق بچههای خط مقدم نیازمندم."
در آن چند شب نخست عملیات والفجر 8 بیش از دو ساعت نخوابید. با این حال یک شب هم نماز شبش ترک نشد. به بیرون سنگر و زیر آسمان خدا میرفت و سرش را تا اذان صبح روی خاک میگذاشت.
** خودش را مانند سربازها کرده بود/ همه دوستش داشتند
در عین حُجب و حیا و صحبت با زیر دستان موقع مأموریت صلابت و قاطعیت منحصر به فرد خودش را نیز داشت که همه دوستش داشتند. تبحر، تجربیات و نظرات تازهاش در مسائل نظامی و خصوصاً توپخانه همیشه راهگشای جلسات مشورتی بود. نماز اول وقت، کم خوابی، تلاوت زیاد قرآن، روحیه با نشاط، تکلیفگرائی، تواضع، پشتکار و احترام به زیردستان از ویژگیهای او بود.
روزی موی سرش را از ته زد. دوستانش گفتند: "چرا خودت را مثل سربازها کردهای؟" پاسخ داد "وقتی از سربازهای یگانم میخواهم موی سرشان را کوتاه کنند، نمیتوانم قبل از اینکه خودم چنین نباشم از آنها بخواهم که موی سرشان را ماشین کنند."
** لبخند به شهادت
بخش قابل توجهی از موفقیتهای او مرهون همدلی و همراهی همسرش بود. در تمام صحنههای مختلف زندگی و دشوارهایی جبهه و جنگ پا به پا و همراه و یار او بود. در شهرهای مختلف از جمله اهواز، کرمانشاه و اسلامآباد زندگی زاهدانه و ساده ولی معنوی او را اداره میکرد.
شامگاه روز دهم اردیبهشت سال 1365 یعنی 80 روز پس از فتح فاو و تثبیت خطوط، تصمیم گرفت برود اهواز و سری به خانوادهاش بزند. از خط مقدم به سنگر فرماندهی که در کنار اروند رود بر پا کرده بودند آمد تا با دوستان و همکارانش دیداری تازه کند. اذان سر دادند، آماده شد برای نماز جماعت و به نماز ایستاد.
پس از سلام نماز عکسهای شهیدان توپخانه که به دیوار سنگر نصب شده بود نظرش را جلب کرد، جلو رفت با حسرت نگاهشان کرد. قطرهای اشک از گوشه چشمانش سرازیر شد و با بچهها خداحافظی کرد. سوار تویوتای وانت شد و از جاده خسروآباد به سمت آبادان رفت. چند دقیقه بعد صدای بیسیم خبر داد که ماشین حاجی را با گلوله توپ زدند. برادر رزمندهای که او را رسانده بود بیمارستان میگفت بر لبان حاج مصطفی در لحظات شهادت خندهای آشکار نقش بسته بود.
** بخشی از وصیت نامه شهید حاج مصطفی تقی جراح
گفتنیها زیاد است ولی با خودم میگویم آیا با دیدن این صحنهها چقدر توانستم خود را بسازم و از هوای نفس دور باشم؟ اگر دروغ نگویم خیلی کم. ولی ای امت قهرمان، ای عزیزان پشت جبهه، ما در این جنگ عزیزان بسیاری را از دست دادیم. شهیدان و سرداران شهیدی چون باقری، بقایی، بروجردی و نمازی و حاج همت و دیگر عزیزانی که با خون سرخشان جبههها را رنگین کرده و روح شجاعت و رزمندگی در رزمندگان به جای گذاشتهاند و این پیروزیها همهاش به برکت خون این شهیدان است.
حال وظیفهی ما در قبال خون این شهیدان چیست؟ آیا باید بازاریان ما گرانفروشی کنند؟ و جنس مردم را احتکار کنند و در اختیار مردم نگذارند؟ کارکنان ما در کارخانه کم کاری کنند؟ خواهران با وضعیتی مضحک در سطح شهر خود را نمایان کنند؟ و هزاران کار دیگر؟
آیا این شیوه و مقصد و هدف عزیزان شهید بود یا این که بر عکس، هر فرد ایرانی که خود را مقبول بداند هر فرد ایرانی هر قطره خونی که از رزمندهای بر زمین میریزد باری بر شانه او آمده و باید این بار را تحمل کند و با اعمال صالح و اطاعت از امام، دستورات اسلام را به طور صریح عمل نماید. ولی بحمدالله ما نمیتوانیم ناامید شویم که تعدای واقعاً کورند و کرند و نمیتوانند واقعیتها را ببینند و از اسلام و قرآن بدشان میآید و نمیخواهند بپذیرند که باید کمی در سختی زندگی کرد.
گفتنی زیاد است ولی باید بدانیم که با یک کار اشتباه و خلاف در جمهوری اسلامی که انجام بدهید قلب امام امت را به درد آوردهایم و امام زمان(عج) را از خود ناراضی کردهایم و از خودم میگویم که هنوز نتوانستم خود را راضی کنم که آیا به وظیفه خود درست عمل کردهام یا خیر؟