عبدالرحیم سوارنژاد

"> باران،جاده،حسین
شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۵۱۶۷
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۱ - ۰۶:۲۵

 

 

عبدالرحیم سوارنژاد

 

دیروز باران خوب بارید، روان شدن آب در معابر و پهنای کوچه ها و درون جاده تماشایی بود،جوی ها جشن زندگی گرفتند و کارون به عابران عبوس می خندید با پدیدار شدن اولین قطرات باران هرکس به سوی امری مشتاق و نگاه های بارانی در میان ابرهای متراکم و زمین هر سو را جستجو می کرد گاهی تیغه رعد و برق نشسته ها را ازجای می پراند . من همانند سال گذشته ام در جاده بودم همان جاده ای که با بسیاری از رفیقانم نارفیقی کرد و در پیمودنش شتاب می کردم که باران شتاب را بریده بود و در سبقت سرعت از همه جلو افتاده بود . رقص برف پاک کن روی شیشه اتومبیل انگار دستی تکان می دادند و بسویت می آمدند تا هجوم قطرات را برای ندیدن خنثی سازند و بتوان جاده را به تماشا نشست همه جا و همه چیز خیس، درون خودرویی با شیشه های غبار گرفته که هر چند لحظه ای دستها را بر شیشه هایش می کشیدیم تا غبار را بزداییم و بهتر ببینیم یگانه جاییست که هنوز خشک است و ما در رکابش نشسته ایم با دلهره از غلبه باران بر جاده و ماندن در میانه راه . در اندیشه کسی بودم تا او را بیابم و دمی در کنارش توقف کنم و با گپی و گفتی همراه با سرکشیدن فنجان چای گرم ، کمی زمان را پشت سر گذاریم شاید باران کمتر ببارد و راه را بهتر ببینم و بپیمایم! پارسال با اولین باران خود را به باغ حسین رساندم و راه را به سوی درب ورودیش کج کردم و بوقی زدم تا در بارش سنگین قطرات به استقبال بیاید و درب بگشاید و بی درنگ از خودرو پیاده شوم و پا بر پله های فلزی دوتا یکی بگذارم درون اتاقکش وارد شوم و او لبخند زنان خوش و بشی و با آوردن خرما و ارده از من پذیرایی کند و از هردری سخن بگوییم به ویژه از شوشتر که دغدغه همیشگی اش بود. به کندی حرکت می کنیم و باران شدیدتر می شود جایی برای توقف نیست و از جلوی باغ حسین زراعتکار به آرامی رد می شوم باران اشکهایم را باخود همراه می سازد تا کسی آنها را نبیند هیچکس به استقبال نمی آید و جای کج کردن راه نیست ! درب فلزی را جلوتر آورده اند .

سکوت ،سکوت و حس می کنم حسین در انتهای باغ در انتظار مانده است و باید کسی بیاید درب ابتدایی را باز کند تا دیدار با او تازه کنیم ، رغبت نمی کنم و می گذرم تا حس کنم هنوز هست و خود نرفته ام! شدت باران و بی حسین و جاده که با او نارفیقی کرد تا امتداد شوشتر مرا با خود می کشاند و ادامه می دهم تا همراه با نعمت باران که از آسمان بر زمین می بارد یاد او را گرامی بدارم در آستانه ماهی که سرشار از نعمات است و با اشک هایی که بر مصیبت هایش می ریزیم دریچه های سعادت را بروی خود بگشاییم و با یاحسین به یاد همه حسین هایی می افتیم که نیستند اما روزهایی سینه کوبان بر حسین گریستند و اونیز بود .

آری باران آمد و همراه با جاده برای عزای حسین(ع) به شوشتر آمدم بی توقف هرچند باغ سبز بهاری در پاییز غمگنانه و مبهوت به قطرات خیره مانده بودو این بار بدون دوست بارانی ام از کنارش عبورکردم به یاد حسین زراعتکار که هرسال در نیمه راه توقفی می کردم و با او از هیئت می گفتم دلتنگ می شوم و با این دلتنگی به محرم وارد می شوم تا بر مصیبت کربلا مویه کنم.


 

 


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار