احمد حكيميپور
همين هفته پيش بود كه كتاب«اداره شهرهاي پايدار» اثر باب ايوانس و همكارانش را مطالعه كردم. كتابي كه بر اساس پژوهش جامعي كه در ۴۰ شهر از كشورهاي اتحاديه اروپا در زمينه كشف روابط توسعه پايدار و ظرفيتهاي محلي، عوامل و شرايط تعيينكننده توسعه پايدار، كنكاش درباره رويهاي كردن توسعه پايدار و معرفي الگويي است كه بتواند رابطه توسعه پايدار را با ظرفيت نهادي و اجتماعي نشان دهد. آنچه بسيار توجه مرا جلب نمود و به درگيري ذهني روزهاي اخيرم بدل شد، نتايج اين پژوهش گسترده است كه ميتواند بسيار براي همچون مني كه در جامعهاي در حال توسعه با ويژگيها و موقعيت خاص زندگي ميكنم، قابليت كاربست داشته باشد.
يكي از اساسيترين و ابتداييترين اين گامها تغيير دانش مديران و كارگزاران شهري است. اما علت اهميت و لزوم اين تغيير درك و دانش در مديران و كارگزاران شهري چيست؟ به نظر ميرسد علت آن چيزي است كه انيشتين ميگويد:«نميتوانيم مشكلاتمان را با همان ذهنيت و عقلانيتي كه ايجادشان كردهايم، حل نماييم». ايران سابقه نسبتا طولاني در تهيه و تنظيم برنامههاي توسعه دارد. از سال ۱۳۲۷ كه نخستين برنامه توسعه كشور تهيه شد تاكنون كه در حدود هفت دهه از آن زمان گذر كردهايم، دانش و استنباطي از پيشرفت و توسعه در كشور ما رواج داشته است كه كمابيش و با فراز و فرودهاي كمي تا به امروز تداوم يافته است.
تفكري كه توسعه را برابر با عمران، ساخت و ساز و نقشهكشي ميداند و براي تعيين سطح توسعهيافتگي به مولفههايي همچون طول بزرگراههاي كشور، تعداد فرودگاهها و سدهاي كشور استناد ميكند. ثمره چنين تفكري را در اين هفت دهه ميتوان ديد، به گونهاي كه در سرفصلهاي برنامه اول توسعه قبل از انقلاب و برنامه ششم توسعه كه اين روزها در كميسيون تلفيق مجلس، در مرحله نهايي شدن است، مشتركات زيادي يافت ميشود. يافتن اين تشابهات و اشتراكات ابدا نشانه خوبي نيست. حال آيا ادامه چنين روندي عقلاني است؟ براي حل مشكل آيا ميتوان شهرهايي كه تاكنون ساختهايم را به كنار بگذاريم و سپس به سراغ ساختن شهرهايي جديد و مبتني بر ادراك جديد برويم؟ پاسخ به چنين پرسشي با توجه به كمبود منابع و كمبود فضاي موجود قطعا منفي خواهد بود. تنها گزينهاي كه در چنين شرايطي ميتواند نجاتبخش باشد، تغيير در بينش نهادها و سازمانهاي شهري است. تجربه نشان ميدهد به ميزاني كه مديران و مسئولان شهري مسائل شهري را تشخيص دهند، شهرها بهبود خواهند يافت.
مديريت شهري اگر نخواهد پذيراي اين تغييرات باشد و به نوعي خودآگاهي و خودانتقادي نرسد، تا ساليان سال پس از اين نيز، همين روال ادامه خواهد يافت و سالها بعد فرزندان ما باز هم همين سخنان را خواهند گفت، در شرايطي كه حتما با شرايط بغرنجتري دست و پنجه نرم خواهند كرد. برنامهريزان شهري نبايد صرفا در اتاقهاي دربسته خود بنشينند و براي شهر برنامههاي جامع تهيه و تدوين نمايند. اينچنين برنامههايي كه پشت درهاي بسته و بدون توجه به گفتمان رايج ميان مردم و بدون تلاش براي جلب اعتماد و همراهي مردم تنظيم شوند به يقين در دست يافتن به آنچه براي آينده ترسيم نمودهاند، ناكام خواهند بود. به بيان ديگر عدم توجه به برنامههاي پنهان شهر كه همان گفتمان و جو حاكم بر شهر است، مانعي سرسخت در دستيابي به اهداف پيش تعيين شده برنامهها خواهد بود، در حالي كه اگر به اين برنامهها توجه لازم مبذول داشته شود و با بهرهگيري از جنبههاي مثبتشان به هدايت آنها پرداخته شود، بدون شك گامي بنيادين در جهت دستيابي به توسعه پايدار برداشته خواهد شد.
مديران شهري اگر خواهان پيشرفت و توسعه شهري هستند و قصد دارند دِين و غم خواري اجتماعي خود را نسبت به نسل حاضر و نسلهاي آينده به مرحله عمل برسانند (كه مفهوم توسعه پايدار چيزي غير از اين نيست)، ابتدا باید از انبوه تجربههاي نهفته در دهههاي پيشين مديريت شهري عبرت گرفته و با پذيرش لزوم تغيير دانش خود، به فهم و دركي از شهر و توسعه دست يابند كه زمينه ساز ايجاد تغيير و تحولاتي اساسي در ساختارها، سازمانها و گفتمانهاي شهري حاكم در جهت تطبيق آنها با پيشرفت همهجانبه شهرها باشد.
* عضو شوراي شهر تهران