شوشان / رضا بهرامی
اواخر پاییز 79، قریب به شش ماه مانده تا انتخابات ریاستجمهوری هشتم زمزمههای پرطنین و دامنهداری از جانب برخی اصلاحطلبان شنیده می شود که تمدید حضور محمد خاتمی در پاستور را برنتابیده، بر این باورند که رییس سابق کتابخانهی ملی ایران باید به مجموعهای با صبغهی فرهنگی و در همان سبک و سیاق کتابخانه رجعت کند.
این طیف که البته از ماهها قبل و به صورت پراکنده علَم مخالفت با رییسجمهور را برافراشتهاند، خاتمی را چهرهای فاضل، باتقوا و محبوب اهل فرهنگ و هنر اما ناتوان در برآمدن از پسِ مسوولیت خطیری همچون ریاست بر قوهی مجریه و حراست از اختیارات قانونی رییسجمهور و البته به ثمر نشاندن حداکثری آمال اصلاحطلبان می دانند. شاهد بارز این مدعا را دست و پا بسته بودن و ماندنِ خاتمی در برخورد با اقتدارگرایان و ناتوانی در اعادهی حقوق جناح اصلاحطلب در بزنگاههای مهمی نظیر: قتلهای زنجیرهای، توقیف فلهای مطبوعات، احکام حبس و محدودیت شخصیتهای اصلاح طلب، حوادث 18 تیر و ... میخوانند و بر این عقیدهاند که ردای ریاستجمهوری بر تن کسی دگر باید!
بر اساس همین آنالیزها و با طرح این شعار که رییسجمهور نتوانسته سکان کشتی اصلاحات را آن طور که باید و شاید به سوی سرمنزل مقصود بچرخاند، در لایههایی از بال چپ جریان اصلاح طلب تز "عبور از خاتمی" شکل می گیرد. کار به جایی می رسد که حتا خودِ رییس جمهور نیز در محافل خصوصی از تردیدهایی جدی برای آمدنِ دوباره می گوید و اصلاحطلبان را به دعوت از چهرهای دیگر ترغیب می نماید. در این میان راستها که با حضور خاتمی باختی آبرومندانه را هدف غایی خویش قرار دادهاند، اینک آرام آرام به رخ نمودنِ همای سعادت امیدوار میشوند و برای نامزد شدن هر سیاستمردی جز خاتمی لحظهشماری میکنند. شگفتی ماجرا اینجاست که با وجود تباین در هدف اما گویی مسیر رسیدن به مقصود برای بخشی از اصلاح طلبان و اصول گرایان یکی است و آن هم چیزی نیست جز حذف رییس جمهور از گردونهی رقابت!
با پادرمیانی زعمای اصلاح طلب، تعدادی از نمایندگان مجلس ششم و البته متعاقب رایزنیهای اثرگذار دولتمردان سرانجام بخش اعظم طیف ناراضی اصلاحطلبان متقاعد به حمایت از خاتمی شده، تردیدهای رییس دولت اصلاحات به تدریج و با نزدیک شدن به موعد انتخابات رنگ باخته و عاقبت جریان اصلاحطلب در انتخابات ریاست جمهوری هشتم یکپارچه و تمام قد پشت سر رییس دولت هفتم صف آرایی میکند. نتیجهی انتخابات نیز با این اوصاف از قبل مشخص است. تسخیر پاستور برای دومین مرتبه و البته این بار با آرایی بیشتر نسبت به دوم خرداد 76 که مقدمهای میشود برای پیشبرد هر چه مطلوبتر و سریعتر گفتمان اصلاحطلبی و به سامان شدن امور کشور.
اصول گرایِ لبّاده پوش؛ استثنایی بر یک قاعده!
در وادی سیاست معروف است که روحانیون اصلاح طلب اغلب با "لبّاده" و همتایان اصولگرایشان معمولاً با "قبا" در انظار عموم ظاهر میشوند. با این حال اما رییس جمهور ایران از آن دسته استثنائاتی است که بر این قاعده وارد آمده و با وجود تعلق خاطر دیرینه به گفتمان اصولگرایی اما از همان سالهای مبارزه با رژیم سابق لبّاده میپوشد. با این حال اما این تنها موردی نیست که حسن روحانی به عنوان استثنایی بر یک قاعده عمل میکند.
آنجا که متعاقب رد صلاحیت به غایت پرسشبرانگیز و غیرمنتظرهی آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی و سپس کنارهگیری محمدرضا عارف، این حسن روحانیِ اصولگرایِ خوشاقبال است که در غیاب کاندیدایی اصلاحطلب، مورد اقبال طیف گستردهای از اصلاحطلبان قرار میگیرد و در نهایت نیز با حمایت همهجانبهی جبههی اصلاحات و البته پس از ترسیم مرزهای شفاف با اصولگرایان و تاکید بر کلیدواژهی "اعتدال" گام در ساختمان پاستور مینهد، مورد دیگری از تفاوتهای شیخ دیپلمات با جماعت هملباسان است.
بیتردید ریشه و علت بسیاری از کنشها و واکنشهای کنونی در صحنهی سیاست ایران را باید در حوادث سال 88 کاوید. آن جا که پروسهی رانده شدن تدریجی اصلاح طلبان و استیلای همه جانبهی راستهای رادیکال با شدت و حدّت بیشتری دنبال و بدینصورت اصول روابط سیاسی در ساخت قدرت بازتعریف شد و اصولاً در همین فضا و متعاقب فعل و انفعالات ناشی از آن بود که حسن روحانی پیروزمندانه به کاخ ریاست جمهوری راه یافت. با این حال اما اینک و بیش از 15 سال پس از آن روزهایی که بخشی از اصلاحطلبان آمدنِ دوباره ی خاتمی را به صلاح نمیدانستند، هستند اصلاحطلبانی که روزهای مملو از تردید و ابهامی را پشت سر میگذارند و از مواضعشان پیداست که علاقهای به حمایت مجدد از رییسجمهور روحانی ندارند و آن طور که اعلام کردهاند، فقط در صورت گذاردن شروط و ستاندن گروهای لازم از رییس دولت آن هم با اکراه حاضر به همراهی خواهند شد. گویی این بار نیز قرار است به سیاق همان روزها و در سیکلی نه چندان تعجب آور، تاریخ تکرار شود.
معامله با روحانی؛ شوکران اصلاحات
در این که حسن روحانی در ادوار حیات سیاسی خویش از مبارزات پیش از انقلاب و سالهای حضور در صدا و سیما و جنگ 8 ساله تا نایب رییسی مجالس چهارم و پنجم و دبیری شورای عالی امنیت ملی و در نهایت ریاست جمهوری هیچگاه و از سوی هیچ فرد، حزب، گروه و یا جناحی چپ، خط امامی و یا اصلاحطلب خوانده نشده و خود نیز هیچگاه مدعیِ این عناوین و القاب نبوده، کمترین تردیدی نیست و البته در این که اصلاحطلبان در خرداد ماه 92 با علم به این موضوع روحانی را به کاخ ریاستجمهوری رسانده و از همان بدو امر نیک میدانستند که متاثر از چارچوب و قواعد بازی در فضای سیاسی کشور و البته متعاقب ایجاد شکاف پس از حوادث سال 88، تراز ظرفیتی وی تا به کجا خواهد بود نیز هیچ چون و چرایی نیست.
بر همین اساس در این که در یک فضای عادلانه و کاملاً رقابتی روحانی گزینهی مطلوب و دلخواه اصلاحطلبان نبوده، نیست و نخواهد بود وحدت نظر وجود دارد و بر همین اساس از همان آغاز به حسن روحانی به چشم یک رییسجمهور اصلاحطلب نگریسته نمیشد. اما این که چه میشود که انتظارات برخی اصلاحطلبان از روحانی حتا از توقعات از خاتمی در دوران اصلاحات نیز عبور میکند و تا حد اقدامات فراقانونی و غیرعقلایی بالا میرود، به طوری که در مواردی رییس قوهی مجریه را مسوول عمل دیگر قوا معرفی کرده و از وی در بسیاری موارد اقداماتی تا سطح انتحار سیاسی طلب میکنند، خود مسئلهی قابل تاملی است که باید از سوی این اندک اصلاحطلبان مخالف روحانی پاسخ داده شود.
بر همین اساس و در ارزیابی کارنامهی رییسجمهور روحانی، بسیاری بر این باورند که با توجه به واقعیتهای سپهر سیاست ایران و محدودهی اختیارات رییسجمهور، بده بستانی منطقی و بالانس شده میان روحانی و طیف اصلی حامی وی یعنی اصلاحطلبان صورت پذیرفته است.
این دسته از تحلیلگران با تاکید بر نقش کلیدی رییسجمهور در بازگشت نسبی اصلاحطلبان به قوای مجریه و مقننه آن هم پس از عزلتنشینیهای طولانی و سنگین در دولتهای نهم و دهم، بر این باورند که حسن روحانی دِین خود را به اصلاحطلبان ادا نموده و در مقابلِ تصاحب کلید پاستور، تا آنجا که در توان داشته زمینهی بازگشت آنان به بدنهی حاکمیت را فراهم نموده است. همچنین بنا بر اعتراف بسیاری از اصلاحطلبان که از قضا در دولت های هفتم و هشتم مناصب کلیدی داشته، در پشت پرده به مشاورت رییسجمهور اسبق مشغول بوده و یا در مجلس ششم به سیاستورزی پرداختهاند، گرچه روحانی اصلاحطلب نیست اما کارنامهی وی مملو از اقدامات اصلاحطلبانهای است که حتا خوشبینترین اصلاحطلبان نیز گمان وقوع آنها آن هم از جانب سیاستمردی با نحلههای روشن اصولگرایی را هیچگاه پیشبینی نمیکردند.
در این رابطه، هرچند تردیدی نیست که دولت میتوانست در زمینههایی نظیر سیاست داخلی و به ویژه در حوزهی وظایف وزارت کشور کارنامهی موفقتر و قابل دفاعتری از خود بر جای گذاشته و بدین ترتیب با دستی پُرتر گام در ماراتن نفسگیر انتخابات ریاستجمهوری 96 بگذارد اما باید پذیرفت در مسائلی همچون حبس، حصر و محدودیتهای ریز و درشت دیگرِ بر سر راه فعالیت رسمی و منسجم اصلاحطلبان، علیرغم رایزنیهای مداوم و پررنگ رییسجمهور اما نباید از وی توقعاتی در حد فاعل مایشاء داشت.
حامیان تز عبور از روحانی پاسخ دهند
بدین ترتیب سوال مهم و تعیینکنندهای که مبدعان و حامیان اصلاحطلبِ تز عبور از روحانی باید پاسخ دهند، این است که در صورت کلید خوردن پروسهی عبور از رییسجمهور فعلی از سوی اصلاحطلبان و با در نظر گرفتن ممنوعیتِ عملی حضور تقریباً تمامی اصلاحطلبان سرشناس در عرصهی رسمی سیاستورزی کشور، آیا آنان موفق به معرفی کاندیدایی در قد و قوارهی رقابت بر سر ریاستجمهوری که زمینهی رای مناسبی هم داشته باشد، خواهند شد؟
آیا کنار گذاشتن سیاست فعلی یعنی همراهیِ توام با نقد مشفقانه و سازندهی دولت و در پیش گرفتن استراتژی عبور از روحانی و متعاقب آن پراکنده شدن آرا، شانس تندروها برای پیروزی در انتخابات را به طرز قابل توجهی افزایش نخواهد داد و همین روزنههای کوچک کنونی را نیز نخواهد بست؟
آیا تاکید موکّد احزاب و تشکّلهای محوری اصولگرا نظیر موتلفه و جامعتین بر فاصله گرفتن رییسجمهور از ارزشهای اصولگرایانه و ضرورت جلوگیری از تمدید دورهی ریاستجمهوری وی و البته مانورهای مداوم رادیکالها که این روزها به شکلی پیگیرانه تز عبور اصلاحطلبان از روحانی را مطرح و تقویت می کنند، راه درست را به این دسته از اندک اصلاح طلبان اصیل اما احساسی نشان نمیدهد؟ پاسخ پرسشهای فوق هر چه که باشد، به نظر میرسد با داغتر شدن تنور انتخابات، تز خام عبور از روحانی نیز آرام آرام رنگ خواهد باخت و وی این بار با حمایت گستردهترِ اصلاحطلبان و با رای بیشتری موفق به تمدید حضور در پاستور خواهد شد.