قاضی ربیحاوی متولد آبادانداستان نویس فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویسی است برآمده از گروه اقلیمی نویسان خوزستانی...
شوشان: قاضی ربیحاوی (1335، آبادان) داستان نویس فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویسی است برآمده از گروه اقلیمی نویسان خوزستانی مانند احمد محمود، نجف دریابندری، ناصر تقوایی، نسیم خاکسار، عدنان غریفی، بهرام حیدری، منوچهر شفیانی، ناصر موذن، پرویز مسجدی، مسعود میناوی و محمد ایوبی که هر کدام نگاه و گزارش داستانی متفاوت از آبادان، خرمشهر، مسجد سلیمان و اهواز داشتهاند. او که دیگر نوشتهای از اقلیم زادگاهیاش منتشر نساخته و به نظر میآید بیشتر دغدغه مسایل و مشکلات روز جامعه بشری را دارد، از فقر کورههای جنوب نفتی و جنگتحمیلی، شط خونین و نخلهای سر بریده و تشنه، ویرانی روستاها و دربهدری های بومیان، به درونههای هزارتوی شهروندان کنونی روی آورده است.
قاضی با داستان تکان دهنده و ضد جنگ «وقتی دود جنگ در آسمان دهکده شد» (1359) و داستانهای منحصر به فرد «نخل و باروت، خاطرات یک سرباز...»(1369) و «حفره» ؛ نام خود را به عنوان نخستین داستان نویس جنوبی معترض جنگ به ثبت رسانده است.
ساختار تازه حفره که در مجموعه هشت داستان هوشنگ گلشیری گل کرد، ذهن و زبانی جسور آمیز را بر بسترسبکی خود ویژه به نمایش گذاشت. آثار او را میتوان در دو دوره متمایز پیش از 1364 ( که از این تاریخ به فیلم نامه نویسی رو ی می آورد و به عنوان نمونه، با ارایه ی «گل های داوودیم و «سایه های غم» که سوژهای نویی را باز آفرینی کردند؛ ظهور سوژه های ناوابسته را شتاب می بخشد) و پس از 1374 (که به لندن مهاجرت می کند)؛ دستهبندی و بررسی کرد.
او از مضامین فقر و جنگ و آوارگی جنوبی به گرفتاریهای روشنفکری، تنگناهای زنانگی، درگیری های دگرجنسی وکاستیهای اجتماعی میر سد. دستاوردهای او در این پویه دگرگون ، اودیسه پر رنج نویسندهای ایرانی است که از یک جامعه در حال توسعه به قلب پسا صنعت اروپای کاملا توسعه یافته (لندن) پناه میبرد. با کاوش در این مسیر داستاننویسی، در مییابیم که او بیتوجه به بایدها و نبایدها داستان نوشته و راه خود را رفته است. مضامین آثار او عبارتند از: جنوب فقر زده، درگیری های معیشتی/ کارگری، اضطراب و جنگ، بیکاریها، کارگاهها و اردوگاههای جنگزدگان، زندانیها، وفاداریهای زن ایرانی است.
نثر متحول و هنوز در حال دگرگونی او گیرا و زایا، هم چنان در خدمت درونهای متغیر و ناپیداربه پیش میرود. نوشتار پویای او از موضوع شفاف فقر رنجبران پای کورههای جنوب در امرداد سوزان خوزستان(1359) تا کاوشهای روانشناختی در اندرون پرغوغای «پسران عاشق» (2010) به شکوفایی ساختاری و ترفندهای توصیف روایت تازهای میرسد. البته در این رصد، نگاه پایین نویسنده از ژرفای جنوب به بام بالای لندن نشینی میرسد.
آیا دستاوردهای قصهگویی او در لندن که زمانی کارل مارکس و فریدریش انگلس مهاجر در آن جا به کند و کاو در مسایل کارگری و همراهی و همیاری با جنبشهای اجتماعی اهتمام ورزیدند، بایسته و شایسته دوران است؟ آیا او هم تراز همشهری لندنی متوفایش هرولد پینتر تعهد اجتماعی نشان داده است؟ در این راستا باید پرسید ره آورد قاضی ربیحاوی از صناعت قصهنویسی غرب و سهم قابل توجهاش در جهانی شدن ادبیات ایرانی کدامند؟ آیا وضعیت نویسندگی او و افراد دیگر مانند عدنان غریفی (هلند) و ابراهیم گلستان (انگلستان) بیانگر کاستیهای قریحه و انگیزه نویسنده و نه تنگناهای اجتماعی نیست؟
آیا ناتوانی و نازایی نویسنده -روشنفکر ایرانی فرنگ رفته در مقایسه با نویسندگان کم و سن و سالتر اما موفق تر مهاجر هندی، آفریقایی، تُرک؛ دارای علل ادبیتی- زیبایی شناختی است و نه سیاسی سانسوری؟ آیا او از این همه فرصت فرهنگی ادبی در اختیار بهره برده است؟ آیا مهاجرت او به گسست از جامعه و به ویژه اقلیم جنوبیاش انجامیده است؟ آیا نوشتههای او تاکنون مخاطبان مورد نظرش را یافته اند؟ قصهنویسی ربیحاوی در رده بندیهای سبک و ساختار داستان چه امتیازی کسب میکند و چه جایگاهی دارد؟ آیا خوانندگان جوان زبان پارسی نوشتههای او را میخوانند؟ چند درصد نویسندگان داخلی او را میشناسند و صناعت نویسندگیاش را قدر مینهند؟
او که سی سال است پیشه نویسندگی خود را پاس داشته و فرایند پرفراز و نشیب دگرگونی پایان ناپذیر آن را پی گرفته، اکنون نوآورانه در لندن بیشترسرگرم نمایشنامهنویسی است. با توجه به دیدگاه های نویسنده (متجلی در نوشته های غیر داستانی و مصاحبههای رسانه ای شده یا نشده) و نوشتههای اخیر او در مییابیم که تاثیر محیط بر نویسنده (از جنوب آفتابی ایرانی تا مدنیت مه گرفته ی بریتانیایی) آشکار و گویاست.