شوشان / حسن بهنام
معاون پژوهشی آموزش و پرورش ناحیه ۴ اهواز
در روزهای اخیر در اخبار منتشر شده دررسانه ها و سایت ها، تازه ترین یافته های کارآگاهان پلیس در پرونده قتل ملیکا، دختر ۸ ساله هفتکلی نشان داد متهم به قتل، رضا پسر ۱۴ ساله همسایه است که به بهانه بازی او را فریب داده و جانش را گرفته است.
وی در جریان بازسازی صحنه قتل ، در اعترافاتی هولناک گفت که چون پول تعمیر دوچرخه اش را نداشت، تصمیم گرفت ملیکا را به قتل برساند و گوشواره هایش را سرقت کند.این حادثه هولناک غروب سه شنبه ۹۶/۷/۴ در شهرستان هفتکل واقع در استان خوزستان اتفاق افتاد.
پسرک درباره انگیزه اش گفت: "ملیکا دختربچه همسایه ی ما بود و او را می شناختم.مدتی بود دوچرخه ام خراب شده بود اما پدرم برای تعمیرآن به من پولی نمی داد. می دانستم ملیکا گوشواره دارد و نقشه کشیدم تا گوشواره هایش را بدزدم ، می خواستم آنها را بفروشم و با پولش دوچرخه ام را تعمیرکنم و..."
او در ادامه به جزئیات عمل خود اشاره می کند، از کمین کردن تا فریب ملیکا و گیرانداختن او و بستن دست های دخترک و درآوردن گوشواره ها تا خفه کردن و دفن کردن او ، که بعدا نتایج گزارش پزشکی قانونی از زنده بودن ملیکا در لحظات اولیه حکایت دارد و در واقع دخترک معصوم زنده به گور شده و جان باخته است. مرگی دلخراش و زجرآور به بهای دو عدد گوشواره کوچک به دست پسرک ۱۴ ساله همسایه !
قتل ملیکا هرچه قدر ناگوار باشد که هست، اما ناگوارتر این است که پسری ۱۴ ساله او را به قتل رسانده است ! قتلی که حتی کارآگاهان جنایی نیز باور نداشتند رضا به تنهایی دست به این « جنایت » زده باشد !! جنایتی با دو قربانی، ملیکا و رضا، هر دو قربانی «فراموشی» نقش «تربیتی » خانه و مدرسه .
انتشار خبر قتل ملیکا، تداعی کننده حوادث تلخی چون قتل آتنا، بنیتا و فاطمه بود، دختربچه هایی که در حوادث مشابهی قربانی شده بودند. این خبر بار دیگر افکار عمومی را جریحه دار کرد و همه کنجکاو بودند، بدانند پشت پرده این جنایت هولناک چه کسی قرار دارد و چه انگیزه ای او را به سوی قتل دختری ۸ ساله کشانده است؟
اما از همه این ها مهم تر، پاسخ به این پرسش اساسی است که از خود بپرسیم چرا چنین حوادث تلخ و تکان دهنده ای در حال افزایش است؟
یکبار دیگر جزئیات حادثه را مرور کنید. مگرنقشه کشیدن،فریب دادن،ربودن،بستن دست ها،خفه کردن و کشتن و در آخر کندن زمین و دفن کردن ملیکا ساده است که یک پسرک ۱۴ ساله چنین کند؟ انجام هر عملی به پیش نیازها و آمادگی روحی و روانی فرد نیاز دارد و باید فرد در حس انجام آن کار قرار بگیرد تا از عهده انجامش برآید. حال سؤال اینست چرا و چگونه پسرکی ۱۴ ساله به چنین حس و آمادگی روحی برای سخت ترین و فجیع ترین عمل یعنی قتل یک انسان بی گناه دیگر می رسد؟!
چرا آسیب های اجتماعی و استفاده نابجا و سوء از فضای مجازی و شبکه های اجتماعی در حال شتاب گرفتن است؟ به گونه ای که تلاش شبانه روزی و ارزشمند نیروی انتظامی و پلیس – به تنهایی- دیگر جوابگو نیست.
آمارها و تحقیقات نشان می دهد متاسفانه انواع انحرافات، کژرفتاری ها و آسیب های اخلاقی و اجتماعی شتاب فزاینده ای گرفته و در برخی موارد سن ارتکاب نیز به شدت پایین آمده است.این یعنی جامعه از ارزش های خود فاصله گرفته است.
گرچه بروز، رواج و افزایش پدیده هایی مانند دروغ گویی، اعتیاد، فحشا، روسپیگری، طلاق(رسمی و عاطفی)، ارتباط دختران(ارتباط نامشروع)، قتل، خودکشی، کودک آزاری، تجاوز، خشونت و پرخاشگری، درگیری ونزاع و بسیاری از آسیب ها و انحرافات دیگر در جامعه، علل و عوامل و ریشه های مختلف و متعددی دارد و مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی، زیستی و روانیِ افراد، قابل توجه و بسیار تأثیرگذارند، لیکن عامل فرهنگی و تربیتی به عنوان زیرساخت اصلی در سلامت اخلاقی و اجتماعی جامعه مورد غفلت متولیان فرهنگی و آموزشی-تربیتی بوده است و همواره برای حل معضلات و مشکلات ناشی از آسیب های اجتماعی نگاه ها به سوی نیروی انتظامی و پلیس معطوف شده است و آنها را به میدان می کشانیم. در حالی که بحث زیرساخت فکری و فرهنگی مطرح است ولی متولیان امر هنوز برنامه خاصی ارائه نکرده اند.
شروع عمده آسیب های اجتماعی از مدرسه ی آموزش و پرورش ما است. نظام تعلیم و تربیت ایران، فرسوده و ناکارآمد است و امکان این که توانایی ها و مهارت های مهم اجتماعی و زندگی را از طریق آموزش و تربیت صحیح به دانش آموزان - برای کنترل و پیشگیری از خطرات و آسیب های تهدیدکننده آنها و نیز تقویت رفتارهای درستِ شهروندی(یعنی پرورش انسان های توسعه یافته) - منتقل کند، را ندارد.
این ناکارآمدی دلایل متعددی دارد که خود بحث مستقلی می طلبد اما علت مهم آن این است که آموزش و پرورش اولویت اول هیچ دولتی نبوده وهمچنان نیست، یعنی رهاکردن زیرساخت فرهنگی و تربیتی جامعه.
امروزه جای آموختن و فراگیری رفتارهای تربیتی مهمی مانند مشارکت پذیری، قانون گرایی و احترام به حقوق دیگران، بی تفاوت نبودن نسبت به سرنوشت دیگران، مهرورزی و صلح و آشتی و دوستی و محبت، به جای پرخاشگری و خشونت، گفت وگو و نقادی و پرسشگری و مطالبه گری به جای بی صبری و تحمل نکردن عقیده مخالف و تخریب دیگران، رعایت انصاف و احترام و عدالت و ... ، احترام به حیوانات و محیط زیست و مهربانی با آنها، و ... در مدرسه ی آموزش و پرورش ما خیلی خالی است.
خروجی آموزش و پرورش ما کِی می خواهد انسان های صلح جو، خوش قلب و آرام باشد؟ این انسان های توسعه یافته هستند که جامعه توسعه یافته را می سازند.
انسان های دانا و سالمی که شجاع، نقاد، پرسشگر، مهربان، مسئولیت پذیر، قانونمند، مطالبه گر، صبور، با اعتمادبه نفس و مشارکت جو هستند، و در یک کلمه : شهروندِ خوب.
یادمان باشد تکرار چنین حوادث دلخراش وتکان دهنده و در نوع خود بی نظیر و افزایش آسیب های اجتماعی در جامعه، تلنگر و هشدار جدی است برای همه ما، که از نقش تربیتی خود غفلت نورزیم.
اگر اولویت نقش تربیتی و توانمندسازی افراد در خانواده و مدرسه ی آموزش و پرورش، دچار فراموشی و غفلت و بی توجهی نشده بود، آیا امروز شاهد چنین آسیب های دردناک و ناگواری بودیم؟
افزایش این حوادث که باعث جریحه دارشدن روح و روان جامعه شده است، باید ما را به تجدیدنظر در سیاست ها و راه های رفته ی گذشته و حال برساند، جایی که مسئولان و خانواده ها دل خوش ارتقای رتبه های کنکور و نمرات فرزندان خود هستند.
آیا اگر برای آموزش و پرورش تربیت شهروندان مسئول و توانمند در اولویت بود نه کنکور و نمره و شاخص های کمی مانند میانگین و رتبه بندی استان ها براساس این شاخص ها، امروز جامعه شاهد سلامت اخلاقی و اجتماعی بیشتری نبود؟
به گفته دکتر قاسمی پویا ، پژوهشگر، جامعه شناس و کنشگر حوزه آموزش و پرورش، ما افراد را فقط آموزش می دهیم ، تربیت نمی کنیم.
وی در مصاحبه با عصر ایران می گوید: «ما هنوز به مرز تربیت نرسیده ایم. ما داریم فقط آموزش می دهیم. آموزش به معنای تدریس ، یاددادن و درس دادن فارسی، ریاضیات ، علوم و غیره »
این پژوهشگر و جامعه شناس به اهمیت و معنای تربیت اشاره کرده و می افزاید: « ما انسان نمی پروریم. تربیت یعنی انسان پروری. ابعاد تربیت خیلی وسیع است.تربیت اخلاقی داریم،تربیت اجتماعی داریم. تربیت ، آمادگی برای زندگی است.تربیت عین زندگی است.فاصله ما با زندگی و با تربیت خیلی زیاد است. »
وی با انتقاد از کژرفتاری های موجود در جامعه درشرایط خلأ تربیتی فعلی،بروزآنها را دوراز انتظار ندانست و می افزاید: « در جامعه ای که نه تربیتِ احساس، انجام شود و نه تربیتِ اخلاق باشد، چه انتظاری می توان داشت؟»
چند ملیکا، آتنا و بنیتای دیگر باید قربانی شوند تا به خود آییم؟ آیا نفر بعد فرزند خود ما نیست؟ پس تا دیرتر نشده فرزندان خود را از بلاها و آسیب های اجتماعی جدی اطراف آنها نجات دهیم و به آنها بیاموزیم چگونه خود را توانمند سازند و از خود مراقبت نمایند.