امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان - محمد كيانوش راد
بخش دوم :
بعد از جدايي فريد از شيرين بخاطر
متفاوت يا متضاد شدن فريد با شيرين ، فريد با خودش كلنجار مي رفت. رها گفت : فريد كجايي ؟ نكنه هنوز در فكر شيرين
هستي ؟ چي نه بابا همين جام . چه گفتي ؟گفتم
هيچ . رها گفت : چند روز پيش محمود رو ديدم. مي گفت : بايد به خودت سخت بگيري ، به ديگران هم همينطور. بهش گفتم. با خودم تقريبا مي فهمم ، اما با ديگران چرا؟
محمود مي گفت : براي هر انقلاب
هر نوع احساسات ، عواطف خانوادگي و زنانه ، وابستگي به زن و بچه ، دوستي ، عشق ، در
برابر هدف هيچ است. بايد اينها را نابود كرد. . فرد ِانقلابي از رمانتيسم و عاطفه پرستي
بايد دوري كند.
رها گفت فريد نكنه تو هم مثل
محمود شده اي ؟ فريد گفت نه ، يعني نمي دونم
. اما مشكل من نگاه بچه ها هم هست. اما خب محمود هم راست مي گه. ما فقط بايد به نابودي
رژيم فكر كنيم . فيزيك و شيمي و مكانيك و شايد حتا پزشكي را تنها براي همين مبارزه
وبا هدف نابودي رژيم بايد مطالعه مي كنيم.
پراتيك اجتماعي يعني همين. حتا مذهب رو هم بايد با نگاه پراگماتيسمي قبول كرد . وگرنه
مذهب بي فايده است به چه درد مي خوره ؟
هم محمود و هم فريد قبلا ترجمه
اي ناقص و نارسا از " رساله عملي براي
يك انقلابي " از سرگئي نچائِف رو خوانده بودند.
توصيه سرگئي نچائِف اين بود كه
كل اين جامعه ي فاسد رو بايد به چند مقوله
تقسيم كرد. مقوله ي اول بي تاخير محكوم به مرگ اند . سازمان بايد سياهه اي از اسامي
اين افراد رو تهيه كنه و بايد افراد را براساس ميزان زيانباري هريك براي امر پيروزي انقلاب طبقه بندي كرد تا آنان
كه در صدر سياهه اند ، زودتر از آنها كه در ذيل اند ، از ميان برداشته و ترور شوند.
بخش عمده اي از وقت افرادِ سياسي
در دانشگاه به همين بحث ها صرف مي شد. خصوصا بعد از حوادث ٥٤ و تغيير مواضع سازمان
مجاهدين خلق كه از ايدئولوري اسلامي به ماركسيست تغيير موضع داده بودند. تغيير ايدئولوژي
در سازمان باعث شد كه در خوزستان هم نيزوهاي فعال سياسي مرزبندي بيشري با ماركسيست
ها ايجاد كنند. هادي كرمي ، كاظم علم الهدي ، يدالله گلابكش بيش از ديگران در اين مرزبندي
نقش داشتند. اين مرزبندي ها به تدريج دايره وسيع تري يافت و شريعتي را نيز در بر گرفت.
برخي انتقادات دكتر علي شريعتي
به روحانيت و طرح مفهوم "اسلام ِ منهاي روحانيت " وديگر نظرات جنجالي به
مخالفت ِ روحانيت منجر شد. اين لايه دوم مرزبندي ها و غير علني بود.
موسي بلاديان بعد از كياوش مديركل آموزش و پرورش خوزستان بعد از انقلاب شد و نقش بسيار
موثر و قابل توجهي درتربيت اسلامي دانش آموزان مسلمان و انقلابي در قبل از انقلاب داشت.
بلاديان دبير دبيرستان هاي اهواز بود و از مروجان انديشه دكتر علي شريعتي در اهواز
بود، البته بلاديان همواره رابطه اي مستحكم با روحانيت داشت.
حسن حسن زاده كاشمري مي گويد در سال ٥٣ با شهيد تندگويان ( وزير نفت
) هم سلول بوديم. تندگويان مي گفت :" دانشگاه اهواز دست كمونيست ها بود و ما نمي
دانستيم چه كنيم. شريعتي را دعوت كرديم و دانشگاه ما متحول شد. پس از اين سخنراني
( در اهواز و آبادان ) دانشگاه يكي از مراكز انقلاب اسلامي در خوزستان شد ".
تا قبل از حضور اثرگذار شريعتي
در صحنه دانشگاه ها ، بسياري از افراد مسلمان از اعتماد به نفس كافي براي اظهار مسلماني
هم برخوردار نبودند
.
به قول رحيم چيني پرداز در
"مسجد دانشگاه هم خيلي ها جرات نداشتند كه در صف مشخص كنند ، چه كسي جلو مي رود
و نماز مي خواند. " در آن شرايط اين كتاب ها و نوارهاي دكتر شريعتي بود كه در
ميان جوانان دست به دست مي شد.
در اهواز موسي بلاديان با شوق
و از سر ارادت ، ميزبان شريعتي بود. بعدها بلاديان با انتقاداز برخي از انديشه هاي
شريعتي و جوّي كه عليه شريعتي برپا شده بود
از انديشه هاي شريعتي فاصله گرفت. اما منصفانه بر نقش مثبت شريعتي خصوصا در اواخر دهه چهل و دهه پنجاه بر جوانان
دانشجو صحه مي گذارد.
پس از مرزبندي مذهبي ها با ماركسيست
ها ، حمايت يا رد شريعتي به اولين مساله مورد مناقشه نيروهاي سياسي مذهبي تبديل شد.مرحوم هادي كرمي از
موسسان گروه موحدين موضعي تند و انتقادي نسبت به دكتر علي شريعتي داشت و اين موضع انتقادي
به يدالله گلابكش و كاظم علم الهدي هم منتقل مي شد.
هادي كرمي به دليل همين حساسيت
ها نسبت به ماركسيست و سپس انديشه هاي شريعتي نسبت به جذب افراد در گروه موحدين حساس
بود. اختلاف هادي با اسماعيل كروشاوي ديگر موسس گروه موحدين تا حدي از اين مساله نشات
مي گرفت.
فعاليت هاي دانشجويان در اهواز
بصورت جدي از اوايل دهه ٥٠ آغاز شد. قبل از ان هم تحركات دانشجويي در دانشگاه جندي
شاپور وجود داشت اما چندان چشمگير نبود.
در كنار دانشگاه و درلشكرآباد
حالا يواش يواش خانه هاي تيمي شكل مي گرفت . هسته هايي انقلابي ، با گرايشات گوناگون
فكري - سياسي. دانشجويان
كم بضاعت تر در لشكرآباد سكني
گزيده بودند . مذهبي ها ، ماركسيست ها ، فدايي ها ، توده اي ها ، مجاهدين خلق ، و
... هركدام هسته هايي را تشكيل داده بودند كه شرح آن در ادامه خواهد آمد.
منزل عبدالله طرفي در لشكرآباد
يكي ، از اين خانه بود . سيد ( و) يكي - دوسالي در خانه عبدالله سكني داشت .خانه پدري
عبدالله طرفي ،خانه اي با هفت هشت اتاق دور
تا دور بود. حوضي در وسط. با مادر و پدري چون نور،صبور و مهربان .
سيد هم اتاقي گرفته بود. ريش
بلند شبيه كاسترو ، بيان قوي و حراف و خوش سخن ، هيكل بلند و جذاب ، ترك بود و اهل اروميه يا سلماس . سيد تلاش مي كرد تا خدا رو از طريق كوانتوم و
اصول علمي فيزيك اثبات كند. اين روش
به صورتي ديگر توسط بازرگان هم مطرح شده بود. " توجيه علم با ايدئولوژي" ، و يا به قول سيد جواد طباطبايي ، " مداخله
ايدئولوژي در علم" .سيد با اين روش ها
خيلي از دانشجويان را به گروه هاي بچه هاي مذهبي جذب مي كرد.
سيد (و) توسط گارد دانشگاه با حراست امروز دانسگاه دستگير
شد. پس از بازداشت سيد ( و) توسط گارد دانشگاه
، حرفهايي بود ، اما قابل اعتنا نبود ، اما ( برادر ج ) همان زمان كمي به او شك داشت. اما بعد از انقلاب ، اسنادي را كه كاظم علم الهدي
از ساواك درآورده بود ، اين گمانه ها را جدي تر كرد و همه مبهوت شده بودند. اما سيد قبول نداشت. يكي از بستگانش كه در شهرباني يا ساواك
بود ظاهرا براي رهايي سيد و بنام او ،
قول همكاري داده بود . براي سيد كُدي در نظر گرفته مي شود تا آزاد شود. راست
و دروغش را نمي دانم. او در دفاع از خود به اسماعيل گفته بود " من همه چيز شما
را كه مي دانستم اما اخبار سوخته و غيرمهمي را دادم " . راست مي گفت . از برخي عمليات ِ ترورها هم خبر داشت و هيچ نگفته بود. دادن
اخبار سوخته از سوي دستگير شدگان بعضا اتفاق
مي افتاد. همينطور معمولا پس از دستگيري ها ، فرد دستگير شده بايد ٤٨ ساعت زير فشار
و شكنجه دوام مي آورد و بعد اگر مجبور بود خانه تيمي را لو مي داد . ٤٨ ساعت فرصتي براي فرار و تخليه افراد مبارز ِ ساكن در خانه تيمي بود
كد داشتن افراد در ساواك نياز
به تحليل دقيق و منصفانه دارد . پس از انقلاب كسي را مي شناسبم كه به وزارت هم رسيد، در حاليكه در ساواك براي او كُد ثبت نموده بودند . و يا فردِ مهم ديگري در انجمن اسلامي ، كه گفته مي شد عضو حزب رستاخيز
بوده است. نمي دانم شايد اينجا هم مثل خيلي
از كارهاي اولِ انقلاب زيادي مته به خشخاش انداخته شد. او پس از انقلاب از خوزستان
رفت و از سرنوشت او اطلاعي نيست.
در توصيف و شرح ِ فعاليت هاي
جوانان انقلابي دهه ٥٠ ، ناگزير به محيط و شرايط سياسي و اجتماعي و پيش زمينه هاي شكل
گيري حوادث در خوزستان بايد اشاره كرد . بخشي
ديگر از واقعيت هاي تاريخي ، در قالب روايتي داستاني بيان خواهد شد. در اينجا به محيط
و فضاي فكري و فرهنگي خوزستان اشاره خواهد شد.
جريان چپ در خوزستان ، سابقه
اي طولاني داشت . فعاليت هاي روشنفكري با گرايش
چپ و يا فعاليت هاي حزب توده در تشكيل اتحاديه هاي كارگري و اعتصاب و تظاهرات صنعت نفت جنوب بسيارگسترده بود . مهمترين آن اعتصاب بزرگ كارگران صنعت نفت خوزستان
بود. در خوزستان از هواداران مصدق كه در تظاهرات حمايت از مصدق شركت مي كردند ، مصدقي
و گاهي به اشتباه از عنوان " توده نفتي " هم نام برده مي شد.
در اينجا بايد به نسلي از روشنفكران
با گرايش مستقل يا چپ و يا با سمپاتي نسبت به حزب توده اشاره نمود كه در آبادان و جنوب
به كارِ نويسندگي ، ترجمه و نقد ادبي مي پرداختند و تاثير به سزايي در رشد و آگاهي
هاي سياسي - اجتماعي مردم جنوب داشتند.
افرادي چون ، ابراهيم گلستان
، محمد علي موحد ، نجف دريابندري ، ابوالقاسم حالت ، محمد علي صفريان ، عدنان غريفي
، ناصرتقوايي ، احمد محمود ، فتح الله بي نياز و ... اشاره كرد.
صنعت نفت در جنوب علاوه بر ارائه
خدمات ِاجتماعي و رفاهي در جنوب ، بستري براي
حضورِ نسلي از نويسندگان و مترجمان پرآوازه گردد.
اسم گلستان و نفت آمد ، شايد بد نباشد نظر قابل تامل ِ ايراهيم گلستان را در مورد انگليسي ها و برخي ايراني ها
، در آبادان و مسجدسليمان بشنويم.
گلستان در نامه به سيمين در مورد
دزدي هاي برخي ايراني ها در قبل از انقلاب مي نويسد : " تو فكر مي كني كه انگليسي
هايي كه درآبادان و مسجد سليمان بودند همه امپرياليست و دزد بودند و ما ايراني هايي
كه آنجا كارمي كرديم همه مظلوم و استثمارزده؟ ...اگر حساب كنند ، تمام پس اندازهاي
دست مزد و دزدي كارمندان انگليسي شركت نفت از اول پيداشدن نفت درآغاز قرن بيستم تا
وقتي كه بساطشان جمع شد ، اگر همه اين ها را روي هم بگذارند شك داشته باش كه به اندازه
پولي كه دكتر فلاح از نفتِ ايران درآورده بوده
باشد. هوشنگ انصاري در ژاپن بود كه ميليونر شده بود و حالا ثروتش نزديك هزارميليون
دلار است. اين ها تنها
دو نفر نيستند و اصلا مسئله سر
اين رقم ها نيست و سر دارندگان اين رقم ها نيست ، سر سيستمي است كه در آن تراكم سرمايه
مايه پيدايشش بود".
اما امروز وضعمان چگونه است ؟
اوايل دهه ٥٠ با انتشار
" كتاب لوح "، نويسندگان خوزستاني نامشان را در كنار افردي چون محمود دولت
آبادي ، به آذين ، غلامحسين ساعدي ، ابراهيم گلستان ، جعفر مدرس صادقي ، شهرنوش پارسي
پور ، اسماعيل خويي و ديگران به ثبت رساندند.
در اين مجموعه از كتاب هاي داستاني
و ادبي كه با عنوان " لوح " منتشر مي شد، افرادي چون احمد محمود ، عدنان غريفي ، قاضي ربيحاوي ، مسعود
ميناوي ، محمد ايوبي ، نسيم خاكساز و ... جا گرفته اند. افرادي كه هر كدام شان ، از
نظر ادبي بر اعتبار خوزستان افزودند و نام
ادبيات اقليمي خوزستان را با عنوان " مكتب جنوب " بنيان نهادند.
اين را گفتم تا بدانيم خوزستان
در چنين اتمسفرفكري و فرهنگي تنفس مي نمود .در اين فضا ي فرهنگي ، بعدها ، بزرگاني
چون سيد علي صالحي ،قيصر امين پور ، كيانوش عياري ، مصطفي مستور ، هوشنگ چارلنگي ، هرمز
عليپور، حسين پناهي ، فرهاد مهندس پور ، اردشير صالح پور و .... بارور گشتند.
افراد مهاجر به خوزستان ، از نظر فرهنگي و اجتماعي ، كمك شاياني به ارتقاء سطح آگاهي هاي فرهنگي و اجتماعي
خوزستانيان داشتند . در زمينه هاي صنعتي و فني و حرفه اي نيز تاثيرات آنها غير قابل
كتمان است . برخلاف امروز ، پيش از انقلاب
٥٧ از حضور مهاجران استقبال مي شد.
بخش قابل توجهي از مبارزان انقلابي
در دهه پنجاه را نيز دانشجويان و بازاريان غير خوزستاني تشكيل مي دادند كه كمتر به
نقش آنان در تحولات انقلاب اسلامي در خوزستان نگريسته شده است . در ادامه اين يادداشت
، به نقش اين دسته از مبارزان در خوزستان توجه
خواهد شد.
ادامه دارد