اکسیرجوانی همچنان در داستانهای تخیلی جادو میکند و فردی را از مرگ نجات میدهد اما در واقع این جوانان ایرانی بودند که با همبستگی خود کاری شبیه به معجزه کردند.
هر چه در پستهای مدیریتی و نهادهای تصمیم گیر و سیاستگذار حضور جوانان هنوز کمرنگ و کمجان است اما به جایش در مناطق درگیر بحران که آخرین موردش همین سیل است، این جوانان هستند که بار اصلی دفاع از شهرها و مقابله با سیل را برعهده دارند، آنها همه جا در خط مقدم هستند، فرقی نمی کند پشت خاکریزی باشند که آنطرفش میلیون ها متر مکعب آب است یا تا نیمه بدن در گل و آب رفته باشند، گروهی در حال کمک به طبخ غذا و برخی حتی درحال بازی با کودکان هستند، اما آنقدر پررنگ و موثرند که چه بسا اگر نبودند، امروز این سیل بود که بر مردم مسلط شده بود.
بسیاری از جوانان در مناطق سیل زده با انرژی وصف نشدنی و توانی بالا در حال کار و کمک به سیل زدگان هستند؛ بخش اعظم شان به شکل داوطلبانه به این مناطق اعزام شدهاند و گروهی نیز جزو مأموران و نجاتگران دستگاههای مختلف هستند، با این وجود همگی بیشتر از توان و آن چه که از آنان خواسته شده متعهد به کمک به سیل زدگانند به طوری که برخی از آنان در طول شبانه روز حدود یکی دو ساعت استراحت کردهاند.
"احمد" یکی از همین جوانان است که داوطلبانه به محله سیل زده کرگانه در خرم آباد آمده است. او ۲۴ - ۲۵سال دارد و ساکن منطقهای دیگر در خرم آباد است که خسارتی از سیل ندیده است، اما به گفته خودش از حدود ۲۴ ساعت بعد از وقوع سیل خودش را به این منطقه رسانده تا با کمک چند نفر دیگر از دوستانش گل و لای را از خانه اهالی و ساکنان این محله پاک کند. تلاششان نیز موفقیت آمیز بوده و موفق شدند که در عرض کمتر از یک هفته رسوبات بجا مانده از سیل را از خانههای اهالی پاک کنند. میگوید: «ما همه همشهری هستیم، وقتی دیدم که سیل چطور به برخی از خانه ها آسیب زده و چطور همه از سراسر کشور برای کمکرسانی بسیج شدهاند، من هم دلم می خواست کاری کنم به همین دلیل با چند نفر از دوستانم و از طریق مسجد هماهنگ کردیم تا به مناطق سیل زده برویم، آنجا قرار شد تا به ما خبر بدهند و باید منتظر بمانیم، اما تصمیم گرفتیم خودمان وارد عمل شویم و به همین دلیل رفتیم و تعدادی چکمه خریدیم و با چند بیل به اینجا آمدیم».
او ادامه می دهد: «وقتی رسیدیم نیروهای امدادی از دیگر دستگاه ها نیز حضور داشتند ما نیز به کمک اهالی آمدیم و گل و لای را از خانهها خارج کردیم و خدا را شکر بعد از یک هفته اکثر خانههای این محل پاکسازی شده است».
"علیرضا" ۲۱ ساله ساکن شهرستان دلفان است، شهرستانی که جاری شدن سیلاب گل و لای زیادی به سطح معابر و خیابانهای این شهر به ویژه در محدوده حاشیه رودخانه آورده بود. میگوید: «شاید سیل دوباره بیاید اما نمیشود که محله را با گل و لای پل کنیم. اکثر نیروهای شهرداری و داوطلبان هم به مناطقی رفتهاند که خسارت زیادی از سیل دیده است. به همین دلیل تصمیم گرفتم که خودم پیاده رو ها را پاکسازی کنم و من از صبح امروز در حال تمیز کردن گلولای هستم تا حداقل راه برای عابران پیاده باز شود».
در شهر معمولان چند جوان که ریش و سیبیل برخی از آنها تازه درآمده در پارک مجاورت پل کلههر نشستهاند، چندنفرشان دراز کشیده و سرشان را روی لبه جدول کنارآلاچیق پارک گذاشتهاند، چند نفرشان همزمان با آب و تاب صحبت میکنند، یکی بحثش در مورد انتخابات است، دیگری از عکسش میگوید که منتشر شده و چند نفری که برنامه ریزی میکنند که یک ساعت دیگر دوباره برای پاکسازی خانهها به شهر بروند. همگی دانشجوی مقطع کارشناسی رشتههایی مانند حقوق،معماری، عمران و... در دانشگاه آزاد هستند و با بسیج دانشجویی به آنجا آمدهاند. "علی" به نمایندگی از همگی صحبت میکند: « ما ۲۱ نفر هستیم و یک روز بعد از سیل به معمولان آمدیم. وقتی رسیدیم هنوز اینجا آنقدر شلوغ نشده بود و تقریبا جزو اولین گروههایی بودیم که کارمان را در معمولان آغاز کردیم».
او درباره کارهایی که انجام دادهاند با خنده میگوید: «هرکاری که بقیه نتوانند انجام دهند ما انجام میدهیم، البته تا جایی که با قدرت بدنی بشود انجامش داد، چون ما هیچ امکاناتی نداریم و فقط بیل و چکمه و بادگیر داریم». بعد طوری که لحنش را کمی جدی کرده باشد ادامه میدهد: « کوچههایی که انتهایش به رودخانه میرسد پر از گل شده، اگر به موقع گلها را خارج نکنیم و سفت شود کار خیلی سخت میشود و به همین دلیل چند تیم میشویم و به خانهها میرویم، اگرجایی خیابان و پیاده رو بسته باشد بازش میکنیم. اسباب کشی هم کردهایم و وسایل خیلی از اهالی را از سیل خارج کردهایم».
او درباره اینکه تا چه زمانی در معمولان حضور خواهند داشت میگوید: «اگر هم ما برویم گروه بعدی میآید و جایگزین ما میشود، خیلی از بچهها اعلام آمادگی کردند و قطعا تا هرزمانی که لازم باشد بچههای ما اینجا خواهند بود».
"ناصر" طلبه است، این را فقط از عمامهای که روی سرش گذاشته میشود فهمید، ۲۵سال دارد و با سه طلبه دیگر درحال پاکسازی گل و لای از یک مدرسه در معمولان است، گل و لجن تمام راهروها و فضای مدرسه را پر کرده، درباره اینکه یک طلبه اینجا چه میکند، میگوید: « احساس ما این است که اینجا مفیدتر هستیم، از قم و تهران آمدیم، یک گروهمان گل و لگن را خالی میکند و یک گروه هم به پارک انتهای خیابان رفتهاند و با بچهها بازی میکنند. مردم سیل زده باید بدانند که همه در کنارشان هستیم».
"رضا"، نیروی یگان ویژه است، او وظیفه دارد تا در معابر پلدختر که پر از گل و لجن است گشتزنی کند تا امنیت تامین شود، میگوید روزی ۱۲ ساعت در گل و لای گشتزنی میکند و مقرشان هم چادری است که در میدان هفت تیر پلدختر نصب شده، میدانی که بیشتر شبیه به جزیرهای دایرهای شکل در میان انبوهی از گل و لای است؛ «روزی ۱۲ ساعت پست میدهیم و بعد از من هم شیفت دیگر میآید، مردم اینجا که خانه و زندگی را از دست دادند، حداقل خیالشان از امنیت راحت باشد».
سیل گرچه در لرستان فروکش کرده، اما خوزستان همچنان درگیر آن است و آب رودخانههایی که ایلام و لرستان و کرمانشاه و چهارمحال بختیاری به راه افتاده در این استان، کارون و کرخه و دز را سرریز کرده است. سرریز آب و ورودش به شهرها و روستاها اما بسیاری را درگیر کرده است که در خط مقدمش جوانان خوزستانی هستند؛ آنها چندین روز پیاپی در حال ساخت سیل بند بودند و حالا با جان و دل در حال حراست از آن هستند. سیلبندهایی که شبیه به خاکریزهایی است که در سالهای نه چندان دور پدرانشان با استقامت در پشت آن از این خاک دفاع کردهاندو در جایی هم که خاکریز خراب شد در تصاویر آمد که چطور بدن خود را در مسیر آب قرار دادند تا مانع از ورود آن به شهرها شوند. جوانان در خوزستان تصویری جدید از ایثار خلق کردند که بسیاری از کاربران در فضای مجازی معتقد بودند که باید در کتابهای درسی به آن اشاره شود.
"عادل"، جوانی ۲۰ ساله است که با صدها نفر از جوانان اهوازی در منطقه گلدشت و گلبهار سیلبند ساخته است و میگوید: «ما بچههای جنگیم، با هیچ مزاحم و مهاجمی شوخی نداریم، حالا میخواهد عراقی و بعثی باشد یا سیل و آب روان، مقابلش میایستیم و اگر لازم باشد جان هم میدهیم».
عادل راست میگوید، جان هم میدهند، آن هم بچههای نسلی که بارها به بیخیالی متهم شدهاند و انگار اینبار در مقام عمل هم ثابت کردهاند که باید به جوانان بیستر اعتماد کرد، همانطور که در دوران جنگ به آنها اعتماد شد.
ایثارگری خوزستانیها اما تنها در ساخت سیلبند و مقاومتشان در برابر سیل نبود، مثال نقضش هم "عبدالکریم"، ۲۱ ساله است ساکن بستان است. او دو روز دیگر پدر میشود، اما از زمان وقوع سیل بین داوطلبان و نیروهای شهرداری تهران در دانشکده پرستاری بستان مانده است؛ دانشکدهای که به محل دپوی اقلام امدادی و استقرار تجهیزات شهرداری تهران در سوسنگرد و بستان بدل شده است. فرزند در راهش پسر است، میگوید: «همسرم سوسنگرد است و من اینجا ماندم تا به مردم کمک کنم، وقتی اینهمه آدم از کل ایران برای کمک به ما آمدهاند،من خجالت کشیدم که بروم دنبال استراحت و کاری برای شهر نکنم. اینجا بستههای امدادی را تقسیم میکنیم، تجهیزات سنگین را به روستاها میبریم و در خدمت مردم هستیم».
"اصغر"، جوان سوسنگردیست که داوطلبانه از اسلامشهر به سوسنگرد آمده است؛ سوسنگردی که تا چند روز پیش جادهاش مسدود بود و با بازشدن مسیر آب به هورالعظیم، بازگشایی شده، اما همچنان راه ارتباطی برخی روستاهایش قطع است و به همین دلیل امدادرسانی و ارسال اقلام امدادی در آن ادامه دارد. در آشپزخانهای که شهرداری تهران در مقر سپاه دشتآزادگان ایجاد کرده کار میکند و وظیفهاش پوست کندن و خرد کردن سیبزمینی، بادمجان، شستشوی برنج و ... است، از کارش راضی است، میگوید: « همه فکر میکنند اگر کسی به منطقه سیل زده بیاید باید حتما به زیرآب برود و گلی شود و ... اما ما اینجا با حدود ۳۰ نفر دیگر روزانه حدود ۷۰۰۰ پرس غذا میپزیم و توزیع میکنیم. خدا را شکر که مردم هم راضی هستند».
او درباره اینکه چطور به این منطقه آمده نیز میگوید: «فردای سیل بود که به مسجد محل رفتم و گفتم مرا اعزام کنید، گفتند ظرفیت پر شده و اگر نیرو خواستند خبرم میکنند، از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم که شهرداری تهران هم اعزام دارد و با آنها به اینجا آمدهام، فعلا هم قصد بازگشت ندارم تا اوضاع عادی شود. چندبار هم از ما پرسیدند که آیا میخواهید برگردید که پاسخ همه منفی بود».
گوریه شهر دیگری است که خسارات زیادی در سیل خوزستان دیده است، در نزدیکی شوشتر قرار دارد و چندین روستا در آن تخلیه شدهاند، چندین هکتار زمین تحت کشت گندم و نیشکر در آنجا به زیرآب رفته و دهها خانوار در چندین سوله اسکان داده شدهاند. در این میان برخی از ساکنان و اهالی روستاها نیز حاضر به ترک روستا نشدهاند و به همین دلیل شماری از جوانان اقلام امدادی را از جادهای که به زیر آب رفته به سیل زدگان میرسانند، "حسن"، جوان ۲۲ سالهای است که از ماهشهر به آنجا آمده، تمام مسیر را در قسمت بار نیسانی بوده که پشتش پر از مواد غذایی و بهداشتی است، میگوید: « بعضیها آمدند و بعد که بروند پولش را میگیرند، دستشان درد نکند اما دم آن جوانها و مردمی گرم که بدون پول و جایزه و تشویقی برای کمک آمدند».
"رضا"، از جوانان فعال در توئیتری و فضای مجازی است اما با شخصیت حقیقیاش از تهران به اهواز آمده، در آشپزخانه دانشگاه جندیشاپور اهواز با حدود ۲۰ نفر دیگر فعال است. میگوید: «روزانه حدود ۱۰ هزار غذا را میپزیم و میدهیم به امدادگران تا توزیع کنند، کار ما پخت غذاست و توزیعش با جای دیگری است. تا هر وقت هم که دانشگاهها تعطیل باشد و اینحا را به ما بدهند ما کارمان را ادامه خواهیم داد. در کنار ما حتی تعدادی از معتادان بهبود یافته هم هستند که از تهران آمده و به این مردم خدمت میکنند. ما خیلی به خوزستان و این خاک مدیونیم».
"محمد"، راننده آفرود است، با گروهی از خودروهای آفرود از اواخر تعطیلات نوروز راهی لرستان شده و حالا هم در خوزستان حضور دارد، این جوان ۲۴ ساله که از تهران آمده است، میگوید: « کار ما هماهنگ با ستاد بحران است و هرگاه که نیاز باشد میرویم، همه هم سنیم و فکر کنم بزرگترین فرد میان جمع ما ۳۵ ساله باشد. گاهی جاهایی میرویم که رانندههای هلال احمر هم نمیتوانند بروند. همه کار هم میکنیم از امدادرسانی به خودروهای گیر افتاده تا انتقال پزشکان به مناطق صعبالعبور».
"مرتضی" آتشنشان است، او از تهران به شهرک پیام اهواز آمده و سه روز پیاپی در این شهرک در حال تخلیه آب سیلاب و فاضلاب از داخل خانهها و معابر بود، داوطلبانه به خوزستان آمده است، میگوید: «وقتی آب از خانه کسی خارج میشود، نمیدانید نگاه کردن به صورت و چشمانش چه لذتی دارد، آنقدر خوشحال میشوند که گاهی بغض میکنم، ساکنان اینجا خیلی صبور و نجیب هستند و وقتی خودم را جایشان میگذارم، بعید میدانم که بتوانم تحمل کنم».
آنها همه جا هستند، فرقی نمیکند در کدام خاکریز باشند، گاهی پشت سیل بند، گاهی در پارک، گاهی هم پای دیگ غذا و یا ... ؛ ویژگی تمامشان جوانی است و با جوانیشان طوری معجزه کردهاند که سیل را از رو بردهاند.