شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۱۴۹۶
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۸:۱۸
شوشان - شاپور زندی:

اگر از مخاطبان و کنشگران فجازی باشید ، كه به یقین هستید؛ روزانه در معرض سیلواره ای  گوناگون از تُندنویسی نه در سرعت، که در جنس و طعم واژگان و تیغ کشی درادبیات ، قرار می‌گیرید كه نقد خوانده می ‌شوند.!

نوشتارهایی كه هریک درصددند دست به یقه ، افكار عمومی را كشان كشان به سویی هدایت كنند.!

درمیانه ی این نوشته‌ ها،  فرد یا مقام مسئولی همزمان، قهرمان و خائن توصیف میشود و به نسبتِ آن برچسب، اقدام به تنبیه یا تشویق فرد به اصطلاح منتقد هم بكند.!

كالبدشكافی این وضعیتِ همزمان متناقض ، كه منجر به شیوع نوعی سرگیجه مجازی در بین مدیران و افكار عمومی شده، نیازمند بازگشت به خانه اول است؛ این كه:
 "نقد چیست و منتقد كیست؟"

نقد، روشی است برای ارزیابی مفاهیم ، واژگان ،روشها ، پدیده ‌ها و داده ‌های مختلف.

 مهارتی است اجتماعی كه هم بایدآموزش داده شود و هم باید یادگرفته شود و نیزتوسعه ی متوازن ، بدون آن ممکن نخواهد شد.
 ولی در رفتنِ نقد از راه  راستینِ خویش به شدت آسیب ‌زا و فساد آور است. !
این سبک نقادی ، امید به بهبودِ روندِ امور را در نطفه می کشد!

نقد راهگشا از دوستی و دشمنیِ بیش از اندازه ی ناشی از احساس و یكسویه دیدن ، به دور است و با قطعی ‌انگاری و جزم‌ اندیشی میانه ‌ای ندارد. 
چیزی پنهان و دوردست ازغرض و مرضِ فردی، مچگیری و نق‌ زنی و بهانه گیری است و جامع‌ و کامل دیدن پدیده و عناصر ، از پایه ها و پی های ابتدایی آن است. 

مهم ترین عنصر یك نقد اصولی و چشمگیر، آگاهی و چیرگیِ منتقد بر مسئله و تخصص و دانش اوست تا داوری‌ اش را باورپذیر كند.

بنیامین بلوم، روان شناس و اجتماع نگر؛ فرآیند شناخت فرد از پدیده‌ها را در 6 دسته سطح بندی می‌ كند:

  یادآوری یا به ذهن سپردن مفاهیم ،  

درك و فهمی كه از به ذهن سپردن مفاهیم حاصل میشود،

بكارگیری درك و فهمِ حاصل شده،

 تجزیه و تحلیل اجزا
 روابط و ساختارها،

 نقد و ارزیابی ساختارها
و 
 خلق و آفرینش و نوآوری .


بنابردیدگاه بلوم، "نقد و ارزیابی"  جزو عالی‌ترین سطوح شناخت فرد از پدیده ‌ها و ساختارهاست. 

پس، منتقدی كه بدون داشتن اشراف، تخصص و دانش در میدان نقد گام می ‌نهد همچون كودكی سر به ‌هوا، سركش و بازیگوش است كه جلوی پای را نگاه نمی کندو چاقویی تیز در دست گرفته و به هر سو چشم می‌ اندازد.!
 
چیزی  که پشیمانی به بار خواهد داشت!

نقد از مظلوم‌ترین واژگان جامعه ی امروز ماست كه از سوی گروهی  قابل توجه از كنشگران زیرپایِ ستم رفته است.!
 چون بسیارند از منتقدنماهایی كه روزانه ، درتیررس خواب‌ های آشفته وتوهماتِ ذهنی ‌شان قرار داریم و بابخش زیادی ازپیش‌ نیازهای نقد بیگانه‌ اند.!

منتقدنماها با دهانی ‌باز و چشمانی بسته پیوسته بر این و آن می‌ تازند و سرمست از این تاختن و بند بازی مبتذل پیش می ‌روند.
هر روز دست به "اقدام  انتحاری"  تازه ای می‌ زنند و در این "ترور كور" نه قائل به حریم خصوصی و شخصی افرادند و نه پشت دادن به مستندات ، در اندیشه شان جایی دارد و همواره برای فردای ما و دیگران نسخه ونقشه ی راه ‌می ‌كشندكه ، بسیاری از آنها در امور شخصی خود وا مانده ‌اند.!

 بی تعارف باید بپذیریم كه بیشترمان تماشاگر جولان "لمپنیسم نوظهور"  در میدان فاخر نقد هستیم.



بخش دوم

 واژه ی لمپن و ایسمِ پهلو گرفته ی آن ، به شکل جدی برای نخستین‌بار در آثار مارکس و در طی سال‌های ۱۸۴۰ تا ۱۸۵۰ مطرح شده و منظور از لمپن، گروهی است که به هرج‌ومرج و اغتشاش اجتماعی دامن می‌زنند اما حرکاتشان  "خاستگاه ایدئولوژیک"  ندارد.

 لمپن‌ها با رفتارهایی نظیر آرایش و پوشش خلاف عُرف و غیررایج و برخی حرکت‌های نمایش تخریبی در ظاهر و به تازگی نیز با گسترش فجازی ،  پناه گرفتن در زیر و پشتِ شناسه و (پروفایلی) شیک، خود را به جامعه معرفی کرده و در تعارضات داخلی طبقات اجتماع نقشِ منفی بازی می‌کنند.!

 لمپنیسم را باید درنتیجه ی افسردگی و ناامیدیِ اجتماعی، سیاسی،
فرهنگی و اقتصادی جاداد ! 
 ناامیدی که در همه ادوار تاریخی در جوامع وجود داشته‌است و برای این ادعا اشاره به مدینه‌های  فاضله و برتری مانندی که فارابی ، آرزومندانه دارد ؛ سند معتبری است :
چون او نیز از لمپن‌ها به عنوان علف‌های هرز یاد می‌کند.

لمپن مانند مردم عادی که ثمره کار و رنجشان به جیب  الیگارشی  و  مونارشی  می‌رود، تن به کار و تولید نداده و چون سرِ نترس و گردنِ کلفت و رویِ زیادی ، دارد بیشتر در چپاول مردم توسط الیگارشی و مونارشی شرکت کرده و سهم خود را هر چند ناچیز، می‌گیرد. !

کارها و اموری که لمپن به آن روی می‌آورد به هیچ وجه جنبه تولیدی نداشته و گردنه گیر و سرعتکاهِ راه و دست اندازِ پیشرفت و باج‌خور است.!

درشناسه هایی که  جامعه‌شناسی سیاسی و روان شناسی اجتماعی می دهند،  لمپن‌ها در همه ی شهرهای بزرگ وجود دارند.!

 اینان گروه‌های متمایزی از سایر مردم را تشکیل می‌دهند که مرکزِ انواع دزدان و جنایتکاران هستند؛ کسانی که از "پسماند های جامعه" تغذیه می‌ کنند!

چرایی پیدایش و رشد

در صورت از دست رفتنِ احساس هویت و وابستگیِ اجتماعی و گرانشِ منطقه ای ، رشد هنجارهای اجتماعی، انسجام فرهنگی، قومیتی و خانوادگی و اخیرا ، همگراییِ فکری و سیاسی ؛ واگرایی فرهنگی (که زیر بنای هر هویتی است) ،افزایش فاصله بین فرهنگ رسمی و غیررسمی، بی‌هویتی، افسردگی‌های اجتماعی، سیاسی ، بیم از آینده افزایش مخاطرات شغلی و تحصیلی ؛ لمپنیسم رشد کرده و افزایش می‌یابد و این امر نقطه آغاز خطری برای جامعه خواهد بود!.

برای این گروه مشخصات دیگری هم می گویند:

 "افرادی بدون شغل وکار و سرگرمیِ مشخص، ولگرد، مردمانی بی‌خانه و بی‌کاشانه و گردان در فجازی ،  پلاسیده در اینترنت و دنیای مجازیِ وابسته اش ؛ که میزان فرهنگ‌شان بستگی دارد به اینکه از چه قوم و ملتی باشند و هرگز هم منکر این نیستند که آس و پاس و سر وَیلان و پسزده اند!
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار