شوشان - فاضل خمیسی:
آنها که مقاله و کتاب میخوانند هیچ منصب و قدرت اجرایی و قانونگذاری ندارند ، و آنها که مسوول تنظیم و اجرای قوانین و تدبیر مُدن هستند بنا به اظهاراتشان بدلیل انبوه گرفتاری فرصت خواندن که هیچ ، حتی از دیدن خانواده هم محرومند !
بنابراین برخی نوشته ها را بسان نامه ای قرارداده شده دریک بطری سربسته و سرگردان در اقیانوسی بی نام باید تلقی کرد، که خواندنش توسط صاحبان قرار (قدرت) بسیار اندک و شاید محال باشد ، اما همین دو واژه ی ، « اندک» و «شاید» امید به نوشتن و انداختن در اقیانوس را زنده نگه داشته است....
اساس انقلاب «عدالت» بود ، عدالتی که قرار بود تحت سه شعار : استقلال، آزادی ، جمهوری اسلامی تئوریزه و و بصورت پراگمات، عملیاتی گردد ، سربازان میدانی انقلاب ، دو طبقه ی متوسط و فرودست اجتماع بودند که برای پیاده نمودن
آموزه های مترقی و عدالت محوری اسلام عجله داشته و نزدیکترین راه را بهترین راه میدانستند، شاه سریع سقوط کرد ، اما سرعت پیاده شدن شعارهای انقلاب گویا در همان سالهای اولیه پیروزی دچار مشکل اساسی شد ، مصاحبه یکی از انقلابیون که الان برای خود جایگاه و دستکی دارد جالب است ، ایشان میگوید : « من تا سال ۵۸ یک فرشته بودم اما الان به شیطان تبدیل شده ام» ، سؤال اینجاست که شیطانهای اینچنینی که سابقه ی انقلابی دارند آیا میتوانند اهداف انقلاب را جامه ی عمل بپوشانند؟ و چرا انقلاب در مسیرش فرشته ها را به شیاطین تبدیل نمود ...
آیا این نیست که واژه ی «زاغهنشینی» قبل از انقلاب به «حاشیه نشینی» آنهم بصورت وسیعتر تبدیل شده و آیا دامنه محرومان اجتماعی بدلیل توسعه فقر و سقوط طبقه ی متوسط به حوزه فرودستی گسترده تر نشده است؟
مهمترین یاوران انقلاب از قبل و تا کنون محرومان بودند اما قرار نبود محرومیت و فقر ارزش باشد و تبدیل به مدال افتخار گردد ، تلاش و علاقه طبقه محروم و به حاشیه رانده شده به انقلاب و جمهوری اسلامی برای نجات از فقر و فلاکت و آمدن به متن اجتماع بود.
حضور پررنگ در پای صندوق های رأی و امیدواری به شعار مجلسیان و دولتیان ناشی از امیدواری به تغییر و حافظه کوتاه مدت آنان و حتی به خوش بینی این مردمان رنج کشیده قابل تفسیر است.
متاسفانه فراوانی جمعیتی حاشیه به متن باعث گردیده دایره متن هر روز تنگتر و از ثروت و امکانات فربه تر گردد ، این ثغور و فربه گی طوری در حال پیشروی است که در حال شکل گرفتن آپارتایدهای کوچک محلی در نقاط مختلف کشور و بخصوص مراکز استانهاست ، محله هایی که کاخ نیاوران و سعد آباد در برابر کاخ و امکانات آنها محلی از اعراب ندارند.
اختلاس های میلیاردی ، حضور متهمان با ظاهر و لعاب دینی در برابر بینندگان تلویزیونی و بصدا درآمدن زنگ رسوایی هر روزه مسوول یا اشخاصی که تا دیروز مردم را به قناعت و بردباری و رفتارهای اسلامی دعوت میکردند باعث فروپاشی اعتماد عمومی به شعارها بعنوان تئوریِهای انقلاب گردید.
حالا کم کم مردم حاشیه که فکر میکنند حق و حقوقشان توسط دیگران به یغما برده شده در برابر مشکلات و محرومیت ها
تاب آوری کمتری را از خود بروز میدهند ، حرکات اعتراض آمیزشان توأم با خشونت میگردد و اگر وعده ای به آنها داده شود این وعد ه ها را سرکاری و فاقد عمل گرایی میدانند.
حالا دیگر به دلیل تلاشی و حذف طبقه متوسط و سقوط این طبقه به طبقه ی
پایین تر طبقه بندی اجتماعی از منظر اقتصادی از بین رفته و این طبقات مفهوم سیاسی بخود گرفته اند ، بدین صورت که در یک سو ما با یک طبقه مرفه و غرق در ثروت و متصل به قدرت مواجه ایم و از سویی دیگر با طبقه ای معترض و محروم که رنج خویش را در ناکارآمدی و غارت گرایی طبقه ی ثروتمند مرتبط دانسته و دلخوشی از آنها ندارند.
وقتی در مناطق برخوردار عطر پول و رفاه جاری و در مناطق فرودست رنج و بیماری و بیکاری موج بزند، این تضاد دیگر یک
مقوله ی اقتصادی نیست ، بلکه آنرا باید از منظر سیاست و قدرت نگریست ،
نمیشود که با رشد اقتصادی پایین و حتی منفی و عدم تولید ثروت شاهد افزایش دارایی ثروتمندان و صاحبان صنایع (اگر باشند) باشیم مگر آنکه قفل خزانه باز و گزمه ی آن خواب باشد!!
در پایان باید گفت اکثر شورش ها و بحرانهای سیاسی وقتی است که مردم به این نتیجه برسند که آنچه حق شان است دریافت نمیکنند بنابراین وقتی برای بدست آوردن حقوقشان سرخورده و ناامید گردند ، پرخاشگری را پیشه رفتارهای معترضانه خویش مینمایند هر چند در این رویدادها برخی فرصت طلبان نیز سعی میکنند از این آب گل آلود برای خود ماهی بگیرند...