شوشان - رحیم قمیشی:
زمانی کار دولتی میکردم و رئیسی داشتم بسیار مذهبی، که سوابق زیادی هم در انقلاب داشت.
آن مدیر شریف در هنگام عقد قرارداد نهایی با خارجیها سر و کلهاش پیدا میشد. مترجم را صدا زده و صحبتهایی با طرف خارجی میکرد.
من متوجه می شدم تخفیف یکی دو درصدیای گرفته. اما عجیب بود آن یکی دو درصد در قرارداد هرگز لحاظ نمیشد!(همینجا تاکید میکنم ما بسیار مدیران دولتی پاکدست هم داریم)
یک بار دل را به دریا زدم و خیلی صریح از او پرسیدم این درصد که با توجه به حجم قرارداد مبلغ کمی هم نبود، چه میشود؟!
او هم که مدیر صریحی بود، گفت این درصد را شرکت خارجی به حساب او میریزد. آن هم در حسابی خارج از ایران، به نظرم در مونیخ آلمان.
با ناراحتی گفتم میدانم این درصد را نهایتا به بیتالمال برمیگردانی اما آیا به آبروریزیاش میارزد؟ خارجیها چه فکری در مورد ما میکنند!
که گفت چرا برگردانم؟
میگفت این حق اوست!
میگفت مسئله شرعیاش را هم پرسیده!
میگفت صبر میکنم وقتی قیمت نهایی شد آن را تقاضا میکنم که حقی از بیتالمال ضایع نشود...
من که جا خورده بودم پرسیدم پس این همه مردمی که در موقعیت شما نیستند چه کنند؟
خندهای کرد و گفت کدام مردم!
یک هفته بعد من گزارشی سربسته به مقام بالایی نوشتم که او را نصب کرده بود و خلاصه موضوع را گفتم، و خواستم در ملاقات حضوری ماوقع را با جزییات بیشتری برایش بگویم.
چند روز نگذشته بود که پاسخم از آن مقام عالی رسید؛
من اخراج شده بودم!
اتفاقا با استناد به حکمی ظاهرا شرعی!
و آخرین روز حضور من در سیستم حکومتی رقم خورد.
من چند ماه از خانه بیرون نمیرفتم.
از دوستان شهیدم خجالت میکشیدم.
از خانوادههای شهدا خجالت میکشیدم.
از جانبازان پر از درد و غصه
از دوستان آزادهام
از همه آنهایی که جوانیشان را برای برآمدن نظامی عادلانه گذاشته بودند
من از خانوادهام، از همه مردم خجالت میکشیدم.
الان سالها از آن واقعه گذشته است.
طبریها، خاوریها، شریفیها، منصوریها و تعدادی محاکمه میشوند. طبقهای که باید جرم طبقه مهمتری را به گردن بگیرند!
چرا کسی نمیگوید آنها حکم شرعیشان را پرسیده بودند. آنها خمسشان را هم میدادهاند، آنها یک نمازشان هم قضا نمیشده، آنها از عمق دلشان جمهوری اسلامی و همه بندهای قانون اساسی را قبول داشتهاند، آنها دلشان برای مردم هم میسوخته، اگر چه برای خودشان بیشتر! آنها انقلاب را واقعا دوست داشتهاند. انقلاب به نان و نوا رسانده بودشان! اصلا نمیدانستند چرا مردم عصبانی هستند...
یک در صد هم فکر نمیکردند دارند خلاف شرع میکنند. بارها هم از مراجعشان پرسیده بودند تکلیف هبه دریافتی (هدیه) چیست. آنها حتی پرداخت خمس را هم تکلیف بر هبه نمیدانستند، با این همه سهمی را به مراجعشان میدادهاند.
به موسسات خیریه هم یک درصد درآمدشان را میدادهاند. دادگاهشان را زنده پخش کنید، مطمئن باشید این جملات را خواهند گفت. خواهند گفت خودشان قربانی هستند.
با محاکمه مخفیانه و اعدام افراد هیچ مشکلی حل نمیشود، سلطان رشوهگیری وجود ندارد، سلطان رشوهدهی وجود ندارد، سلطان دور زدن قانون وجود ندارد، سلطان بندگی پولدارها وجود ندارد، سلطان دو درصد و ده درصد حقحساب وجود ندارد.
تاریخ خواهد نوشت سرانجام آنهایی را که با نام شرع و پرداخت حقالسهم و شراکت با ظلم و وفاداری به اشخاص، ملت مظلوم و آینده کشور را فدا کردند چه خواهد شد!
تاریخ نقطه پایان این حقهبازیها را خواهد گذارد، نیازی نیست سه نفر و چهار نفر و ده نفر را فدا کنید.
سر تا پای تان گواهی میدهد چه گذشته
مردم همه میدانند
زخمها روزی باز میشوند.
وای از روزی که پشت نقاب شما رو شود!
پی نوشت:
دوستی گرامی از آلمان برایم نوشته:
"روز اولي كه آمدم آلمان يك قَسَم پنج بندي بهم دادن بخورم. يك بندش اين بود كه اگر هديه يا هر چيزي كه به صورت شخصي به من داده بشه اگر رقمش بيش از پنج يورو باشه بايد به دولت گزارش بدم يا قبول نكنم. رو همون حساب استادم يك بسته چاي زعفروني كه هديه از ايران براش برده بودم رو از من قبول نكرد."
راستی میزان مجاز گرفتن هدیه در ایران چقدر است، از نظر شرع یا قانون، هر کدام!؟