شوشان - حسن بهنام:
اضطراب، افسردگی، تنهایی، کمرویی، شکست، اختلافات، نزاعها و درگیریها، بیماری، درد، ضربههای روحی و ... !
انسان قرن معاصر این واژهها را به خوبی میشناسد.
اما او به دنبال راه مقابله با این چالشها برای رسیدن به نشاط، شادابی، آرامش، سلامت روانی، تعادل و سازگاری اجتماعی است.
به راستی چرا انسانها به رشد و کمال واقعی خود نمیرسند؟ چه موانعی بر سر راه کمال ما انسانها هست که نمیگذارد به ثبات و آرامش برسیم؟ برای این ترس و دلهره و ناآرامی از که باید نالید، از خود یا دیگری؟ ریشه اصلی را کجا باید جستجو کرد؟ سرسختترین موانع کدامند؟
آنچه مسلم است و در سخنان خردمندان صاحبدل و روشنضمیر بدان اشاره و توجه کافی شده است، منیت، زورگویی و خودخواهی، غرور و تکبر و خودبینی، حرص و آز و طمع، زیادهخواهی و نفسانیات ما انسانها مانع دیدن دیگران و سدِ راه کرامت ماست.
این خصلتهای منفی و زشت که بالقوه در نهاد بشر است، در صورت بالفعل شدن بزرگترین موانع جدی کمال انسان است و سرچشمه بسیاری از بیعدالتیها، ظلمها، ستمها، فسادها، حقکشیها، کشتنها و غارتگریهای انسان بوده است!!
آنگاه همین انسان، زبان به گلایه و شِکایت از روزگار باز میکند که چه بد روزگاری است در حالیکه سرچشمه همه خوبیها و بدیها خود اوست!!
و چه خوب این نکته را حکیم عمرخیام در ابیات زیر بازگو کردهاست:
نیکی و بدی که در نهادِ بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر رَهِ عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
در اینجا خیام به ما تذکر میدهد که مشکلاتی که بر سر راهمان در زندگی قرار دارند، نباید به گردن چرخ گردون گذاشت.
باید انسان خودش مشکلات را حل کند و باید به عقل خودش رجوع کند و بهترین راه حل را بیابد.
بسیاری از ما وقتی مشکلی در زندگی برایمان پیش میآید مدام از روزگار و خدا و هستی شکایت میکنیم و مشکلاتمان را به گردن هر چیزی که در دسترسمان باشد از خدا گرفته تا کار تا والدین و یا همسر و بچه میاندازیم و هیچوقت فکر نمیکنیم که ممکن است سرآغاز تمام مشکلات از خود ما باشد.
ما هر کاری که بکنیم به سوی خودمان بر میگردد درست مانند قانون عمل و عکسالعمل که نیوتن آن را بیان کرده:
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
(مولوی)
خود ما سرچشمه تمام خوبیها، خوشیها، ضعفها و ناراحتیهایی هستیم که در زندگی برایمان پیش میآید.
ما با رفتارمان و حتی فکر کردنمان دنیای اطراف خود را میسازیم و این ما هستیم که خود را یک شخص بدبخت یا خوشبخت میکنیم.
و وقتی ما به این واقعیت برسیم سعی میکنیم در زندگی طوری رفتار کنیم که برگشت عملمان باعث خوشبختی ما باشد.
خیام در جای دیگری میگوید:
ماییم که اصل شادی و کانِ غمیم
سرمایهی دادیم و نهادِ ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
آیینهی زنگ خورده و جام جمیم
خیام چقدر زیبا و بجا از کلمات استفاده کرده!
واقعا این ما هستیم که رنگ مىکنیم دنیا و احساس را، چرا از این و آن بدانیم؟
خیّام به نکتهای اشاره نموده که روانشناسان در نیمۀ دوّم قرن بیستم بدان رسیدند و آن این که ”خوشبختی یا بدبختی در درون انسان و در ذهن اوست نه در خارج از وجود آدمی!"