شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۲۸۵۴
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۵:۳۹
چیزی شبیه به رویا
شوشان / مجتبی حلالی:

پس از ازدواج و در اولین قدم، خانه ام طبقه چهارم یک ساختمان در مرکز شهر بود. پارکینگ و آسانسور نداشت. آن ساختمان در یکی از شلوغ ترین و پر رفت و آمدترین خیابان های اهواز بود و این بدان معنا بود که هرگاه از سر کار به خانه بازمیشگتم جای پارک برای پراید سفید رنگ و مدل 89 من وجود نداشت.

به همین سبب و به اجبار و علیرغم میل باطنی پراید 7 میلیونی ام را در کوچه های دورتر می گذاشتم، منتظر میماندم تا ساعت از 23 بگذرد. زمانیکه بیشتر فروشگاه ها تعطیل کرده اند و انگشت شمار تردد وجود دارد، و این من با غروری کاذب آنجا که بهترین مکان است را برای پارک کردن خودرو انتخاب می کنم. 

خانه ای که در آن با 12 میلیون رهن، ساکن بودم، واحد عقب بود و اگر می خواستم هراز گاهی خودرو را چک کنم، می بایست بروی پشت بام بروم و از آن طریق وجود خودرو را مطمئن شوم.

البته خیابان بسیار خیابان امنی بود، واقعا استرس سرقت وجود نداشت، گواه این مدعا آن 2-3 باری است که شیشه ها پایین ماندند و فردا صبحش متوجه میشدم، و یا آن شب که درب ها قفل نبودند و به خیر گذشت.

10 ماه گذشت. وارد سال 1394 شده بودیم. جستجو برای رهن خانه جدید را آغاز کرده بودم. 12 میلیون مبلغ رهن خانه، نزدیک به 4 میلیون تومان پس انداز که نهایت پولم را به 16 میلیون می رساند. آن روزها مبلغ رهن یک خانه نرمال بین 25 تا 40 میلیون بود. بنابراین نیاز مبرم به 10 میلیون تومان پول نقد داشتم. وام گرفتم.

10 میلیون وام گرفتم و پولم را به 26 میلیون رساندم. خانه ای 80 متری در فاز 2 پاداشهر با پارکینگ و آسانسور به مبلغ 25 میلیون تومان رهن شد. آری گویی که خود را  به ساحل آرامش رسانده بودم. مسرور بودم از آنکه دیگر زانو درد ناشی از بالا و پایین شدن 100 پله و دغدغه نبود پارکینگ را نخواهم داشت. مخزن 2500 لیتری ذخیره آب را در گوشه حیاط دیدم، آری حتا اگر شهر در بی آبی برود هم خانه اجاره ای جدیدم، دچار بی آبی نخواهد شد.

11 بهمن ماه سال 1394 آغاز مستاجری جدیدم در آن خانه بود. روزها می دویدند، همزمان با آن تلاش من برای اندوختن پول بیشتر هم چشمگیر شده بود.

از اتمام یکسال نگران بودم، از افزایش لحظه ای قیمت ها نگران بودم. اتمام قرارداد و افزایش 5 تا 10 میلیون تومانی مبلغ رهن را می دیدم. خدا خیرش دهد، سال دوم نیز بی آنکه به مبلغ اضاف کند، و بی آنکه حساسیتی نسبت به تمدید قرارداد نشان دهد، اجازه داد یکسال دیگر هم در آن خانه بمانم. این روند ادامه پیدا کرد تا وارد سال سوم شدیم. 

مدارای صاحب خانه اگرچه بسیار برایم آرامش ایجاد کرده بود، اما یک نکته در پی داشت و آن، این بود که مرا از خرید خانه غافل کرده بود. تا آنکه دی ماه طی تماسی برای تعیین وضعیت ماندن و رفتن برقرار کردم، که پاسخ آمد: فرزندش در آستانه ازدواج قرار دارد و من باید 11 بهمن ماه از خانه خارج میشدم. 

بعد از گذشت 3 سال این من بودم و 25 میلیون پول نقد، یک 206، مقداری طلا و حداقل ترین پس انداز. 

به بنگاه مراجعه کردم. تقاضای خانه برای رهن کردم، اما پیشنهاد عجیب بنگاه دار اقدام کردنم برای خرید خانه بود، آنچه که بواقع فقط در حد فکر از ذهنم گذر کرده بود و شهامتی برای اقدام آن در خود نمی دیدم، در واقع شرایط مالی ام مانع اصلی اقدام کردنم بود. 

خرید خانه ای در همان ساختمان، منتها در طبقه دوم، واحد جلو. صاحب خانه مردی بلند قد و هیکل دار بود. موهای جو گندمی و پر پشتی داشت. بسیار خشک بود و با هیچ کس در ساختمان صمیمی نبود.

نهایت سلام کردنش سر تکان دادن بود. برای منی که دو شیفت کار میکردم، امکان دیدنش بیشتر از سایرین بود، چراکه همواره شبها دائما در حال سیگار کشیدن بود و بواسطه این قدم زدن های مکررش در حیاط و سیگار کشیدن های پشت هم، اندکی، تنها اندکی با من بهتر از سایرین برخورد می کرد.

باری، بنگاه هماهنگ کرد و به سرعت به سمت خانه شان رفتم. شرایط خوب بود. برای منی که تنها 25 میلیون داشتم در واقع عالی بود. قیمت: 150 میلیون. کسری: 125 میلیون. قیمت 206: 17 میلیون. قیمت همه طلاها روی هم: 15 میلیون. وام: 60 میلیون. می ماند 33 میلیون. و اکنون باید قرض کنم.

همه برآوردها را کردم. بالای 130 امکانش را نداشتم. با همه تلاش ها و دوندگی ها و مهمتر از همه با از دست دادن ماشین اما تا 150 میلیون تومان هنوز فاصله فراوان بود.

من همواره گفته ام یکی ازدواج و دیگری صاحب خانه شدن، به تقدیر و قسمت ربط دارد. قسمت باشد قطعا نصیبت خواهد شد.

در شرایطی باور نکردنی آن مرد اخمو و بد اخلاق که هیچ گاه لبخندش را کسی در ساختمان ندید، با من کنار آمد، آری او خانه اش که دست کم 145 میلیون تومان ارزش داشت را به من 130 میلیون داد.

3 سال است که در همان خانه زندگی را سپری می کنم. شرایطم خوب است. از منطقه و ساختمان نسبتا راضی ام. اما ماهورم ( اولین فرزندم) بدنیا آمده است. احساس می کنم باید متراژ را بیشتر کنم و بدم نمی آید منطقه زندگی ام را نیز بهبود بخشم. اقدام به فروش کردم. قیمت توسط کارشناس: 550 میلیون. اینروزها خرید خانه رویا و آرزو شده است.

قیمت ها سر به فلک کشیده، بی حساب و کتاب همه چیز به مرز 5 تا 10 برابر افزایش پیدا کرده است. آری خانه ام 50 میلیون از نیم میلیارد هم بیشتر است. طی 2 سال و نیم از 130 به 550 میلیون رسیده است. چرا؟

خنده ام می گیرد، روزی خرید تلویزیون ال ای دی داشتم، با 1 میلیون و 750 هزار 43 اینچش را خریدم. مقصودم آن است، هیچ گاه در مخیلاتم در دارایی هایم رقمی که در آن بتوان میلیارد را لحاظ کرد نمی گنجید. 

بلطف همه گرانی های سرسام آور و بی حساب و کتاب، من تا میلیارد کمترین فاصله را دارم. فقط به فکر آنکه بمانند من قشر متوسط جامعه است و تازه می خواهد وارد مسیر خرید خانه و ... قرار گیرد هستم، قطعا در اولین قدم 10 قدم به عقب رانده می شود.

در این وانفسای گرانی و بیکاری و عقب افتادگی حقوق ها تنها راه برای آنانکه قصد خرید خانه دارند، این است توقع خود را از متراژ خانه و منطقه پایین تر آورده و در حد دارایی های خود تصمیم گیری کنند، آنها می توانند آرام آرام و پیوسته شرایط خود را بهبود بخشند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار