شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۲۹۶۱
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۱:۴۸
استاد دانشگاه شهید چمران اهواز:
دکتر قمشی: در کشور ما آنچه که تا کنون عملاً تصمیم نهایی انتقال آب بین حوضه ای را جامه عمل پوشانده اصطلاحاً سیاسی بوده و جایگاه کار کارشناسی نه در تصمیم بلکه تنها در چگونگی اجرا و کار مهندسی آن بوده است.

مهدی قمشی، استاد دانشگاه شهید چمران اهواز:

انتقال بین حوضه ای آب اکنون به یک چالش بسیار مهم ملی بدل شده است که توجه و پرداختن به آن را برای شرایط فعلی کشور حیاتی نموده است و می طلبد که در سطح ملی گفتگوهای علمی و کارشناسی دقیقی در مورد آن صورت گیرد تا مسئولان کلان تصمیم گیر، از کم و کیف دقیق مسئله آگاه شده و تصمیم سیاستی درست را اتخاذ نمایند.

متاسفانه در کشور ما آنچه که تا کنون عملاً تصمیم نهایی انتقال آب بین حوضه ای را جامه عمل پوشانده اصطلاحاً سیاسی بوده و جایگاه کار کارشناسی نه در تصمیم بلکه تنها در چگونگی اجرا و کار مهندسی آن بوده است و توجیهات کارشناسی تنها بعد از تصمیم نهایی و به مثابه "هدف وسیله را توجیه می کند" بصورت صوری چیدمان شده اند (نمونه بارز آن طرح انتقال موسوم به بهشت آباد است که تصمیم و اجرای آن یک شبه ابلاغ شد و مطالعات آن بعداً توسط مشاور چیدمان گردید و چند بار نیز تغییر کرد بدون آنکه در تصمیم اصلی اثر چندانی داشته باشد).

با همه اینها در بحث های مرتبط با این موضوع مهم، در سطح تخصصی و غیر تخصصی نقطۀ شروع توجیه انتقال آب حوضه به حوضه توافق بر تعریف وجود آب مازاد در بعضی حوضه هاست.

در این خصوص چندین نگرش مختلف و متضاد وجود دارد که توصیف آنها برای اطلاع علاقه مندان به موضوع و برای استخراج تصمیم صحیح، بسیار با اهمیت می باشد. 

نگارنده سعی دارد که با توجه به محدودیت های یادداشت های عمومی در بیان نظرات علمی، تا آنجا که ممکن است ضمن ساده سازی و عامه فهم کردن موضوع به بررسی نگرش های موجود در این زمینه با تاکید بر موضوع انتقال بین حوضه ای آب از سرشاخه های کارون و دز بپردازد و در انتها نظراتی را عرضه نماید. 

و امّا اصل موضوع یعنی نگرش ها و دیدگاههای موجود، در خصوص اثبات وجود آب مازاد هر حوضه می توانند به چهار دسته زیر تقسیم شوند.
1- دیدگاه مبتنی بر اکوهیدرولوژی  2- دیدگاه مبتنی بر تجارب جهانی  3- دیدگاه مهندسی ساده نگر  4- دیدگاه دسترسی برابر به آب
این دیدگاهها از نظر مطلوبیت به ترتیب بین 100 تا صفر مرتب شده اند.امّا این دیدگاه ها چه می گویند و مبانی استدلالی آنها چیست.

دیدگاه اکوهیدرولوژیکی: به طور کلی این نگرش با تکیه بر مبانی علمی و با تاکید بر حفظ محیط زیست استوار است. از نظر این دیدگاه، هر قطره آب موجود در هر حوضه یک سرویس اکولوژیکی انجام می دهد و اکوسیستم هر حوضه با مصرف بهینه کل آب موجود در حوضه تکوین می یابد.

بر اساس این دیدگاه در هر حوضه هیچ آب مازادی قابل تعریف نیست. بنابراین برداشت و جابجا کردن آب از حوضه ای به حوضه دیگر نمی تواند بدون لطمه در حوضه مبداء باشد.

در این دیدگاه سیلاب در هر حوضه، آب مازاد تلقی نمی شود. سیلابها منبع کانی برای زمین های کشاورزی و تغذیه آبهای زیرزمینی و سیراب شدن تالابها هستند، شرایطی است برای انتقال و مهاجرت ماهیان و حفظ تنوع بیولوژیکی، عاملی است برای انتقال مواد مغذی همراه با رسوبات به مصب ها و بازدارنده نفوذ آب شور دریا به رودخانه است.

ورود آب شیرین رودخانه به دریا سبب تعادل شوری آب دریاست و توزیع آن در دریا چون ردیابی عمل می کند برای یافتن مسیر ماهیان مهاجر. از نظر این دیدگاه هر حوضه ای شرایط اکوسیستمی خود را دارد که نباید بر هم زده شود و حتی زدن سد در مسیر رودخانه توجیهی ندارد.

دیدگاه مبتنی بر تجارب جهانی: این دیدگاه حاصل تجارب و جمع بندی نشست های تخصصی جهانی در مورد پروژه های موفق و ناموفق انتقال بین حوضه ای آب در سطح کشورهای مختلف است که ترکیبی از اصول علمی و تجربی در آن نهفته است. در این دیدگاه از نظر کلی انتقال آب بین حوضه ای امکان پذیر است.

ملاک تشخیص آب مازاد در حوضه مبداء همه نیازهای حوضه مبداء در افق زمانی آینده به اضافه نیازهای زیست محیطی و پایداری منابع آب و عدم نفوذ شوری آب دریا است.

در این دیدگاه اصل بر شفافیت است و ساکنان حوضه مبداء چه از نظر اثباتی و چه از نظر ذهنی باید متقاعد شوند که انتقال آب تاثیر محسوسی بر تامین کمی و کیفی آب و زندگی آنها نخواهد داشت.

شاخص پایداری منابع آب در حوضه یا رودخانه مبداء (یعنی نسبت مصرف آب به میانگین دراز مدت منابع آب منطقه) قاعدتاً باید حداکثر 40 درصد در نظر گرفته شود. علاوه بر این در حوضه مقصد باید تمام روشهای مدیریت تقاضا و صرفه جویی ها و طرحهای جایگزین انجام شده باشند و انتقال برای نیازی اساسی اثبات شود.

روی هم رفته در چنین مسئله ای مردم حوضه مبداء باید متقاعد شوند که در حوضه مقصد کمبود ساختگی نیست و انتقال آب سبب اتلاف آب در حوضه مقصد نمی شود و یا به غیر هدف انتقال بکار گرفته نمی شود و یا با حس برتری جویی اخذ نمی گردد. در این دیدگاه قیود دیگری نیز وجود دارد که از دامنه این یادداشت خارج است. 

دیدگاه مهندسی ساده نگر: از نظر این دیدگاه که بسیار قدیمی و از رده خارج است، آب صرفاً از جنبه ذخیره، انتقال و تخصیص برای مصارف گوناگون مورد توجه قرار می گیرد.

لذا کل موجودی آب یک حوضه (یا زیر حوضه) در حالت 75 و یا 50 درصد احتمال وقوع مورد ارزیابی قرار می گیرد و این مقدار با نیازهای آبی مصارف حوضه شامل آبیاری زمین های کشاورزی، شرب و بهداشت، صنعت و برقآبی تا افق زمانی خاص (مثلاً 2030) مقایسه می شود و چنانچه موجودی آب بیشتر از این مقدار باشد به عنوان مازاد تلقی می گردد.

در این دیدگاه نیاز آبی برای کنترل شوری مصب ها و نیاز آبی اکوسیستم ها و تالابها دیده نمی شود و بعبارتی از نظر این دیدگاه ریختن آب رودخانه به دریا و یا تالابها هدر دادن آب تلقی می گردد. 

دیدگاه دسترسی برابر به آب: این دیدگاه هیچ مبنای علمی ندارد و شاید مخصوص کشور ما نیز باشد و می شود آن را دیدگاهی پوپولیستی قلمداد کرد.

این دیدگاه در این یادداشت از آنجا اهمیت یافته که علی رغم اینکه تا کنون فقط از زبان عده ای نا آشنا به مسائل آب و محیط زیست مطرح می شد اخیراً در سخنان متولیان آب نیز تجلی یافته است (معاون آب و آبفای وزیر نیرو گفت: کشور ایران در یک منطقه خشک و نیمه‌خشک قرار دارد  و دسترسی به آب شرب محدود است، در این شرایط حدود ۴۶ درصد از جمعیت کشور در فلات مرکزی کشور ساکن هستند و تنها به ۲۰ درصد منابع آبی کشور دسترسی دارند).

در این دیدگاه توزیع برابر منابع آب در کشور مانند شبکه توزیع برق هدف نهایی است و ارزشمند قلمداد می شود و هیچ کاری با نیاز اساسی حوضه مقصد و نتایج انتقال بر حوضه مبدا ندارد و کلاً در این نگرش پارامترهای دیگر قابل اغماض فرض می شوند. 

در بررسی این چهار دیدگاه باید به برخی جنبه ها توجه ویژه نمود. نکته اول اینکه  مهم ترین تعهد دولت ها فراهم آوردن آب مناسب برای مصارف خانگی است و این مسئله جزو حقوق اولیه همه شهروندان است.

دومین نکته الزام مدیریت آب کشور بر پیگیری اصول توسعه پایدار و بالا بردن بهره وری آب است که در کشور ما شدیداً مورد بی مهری قرار گرفته است.

سومین نکته مشارکت مردمی و شفافیت کامل در برنامه های توسعه مدیریت آب کشور است که تا کنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

چهارمین نکته و البته مهمترین نکته لحاظ نمودن و بها دادن به مسائل اجتماعی در پروژه های توسعه منابع آب و در نظر گرفتن و تقویت حس نوع دوستی و ارزش های اخلاقی در مناطق همجوار می باشد که متاسفانه تا کنون به این مهم هیچ اهمیتی داده نشده است. 

دیدگاه اکوهیدرولوژیک هر چند از نظر علمی و زیست محیطی می تواند ایده آل باشد امّا از جنبه های عملی، اخلاقی و انسانی اشکالاتی را سبب می گردد که اجرا و در پیش گرفتن آن را در کشور ما تقریباً غیر ممکن می نماید.

دیدگاه مبتنی بر تجارب جهانی شاید کم نقص ترین دیدگاه باشد که البته ممکن است به مرور زمان کاملتر نیز گردد. دیدگاه مهندسی ساده نگر به دلیل نادیده گرفتن بروز مشکلات زیست محیطی در حوضه مبداء، در زمانه فعلی که توجه به مسائل زیست محیطی بارز شده و به مطالبه عمومی تبدیل شده است قابل پیگیری و پذیرش نیست.

امّا دیدگاه دسترسی برابر به آب تنها ظاهری عوام فریبانه دارد و هیچ تناسبی با اتخاذ تصمیم در حوزه منابع طبیعی هر کشور که آب نیز جزو آنهاست ندارد و درست به مثابه این است که گفته شود باید جنگل در کشور عادلانه توزیع شود و نباید سطح جنگلی کشور تنها در شمال کشور متمرکز شود.

دیدگاه پوپولیستی ممکن است به ما بگوید که سطح جنگل در شمال کشور که زیاد است می تواند کاهش یابد و در عوض بودجه های کشور به سایر استانها سرازیر شود تا مناطق جنگلی ایجاد شود.

مسلم است که با پیگیری این دیدگاه پوپولیستی هم جنگل های شمال کشور را از دست خواهیم داد و هم در مناطق خشک کشور قادر به ایجاد و نگهداری جنگلی پایدار نخواهیم بود. و لذا تنها سرمایه های ملی کشور است که به هدر خواهند رفت.

در مسئله انتقال آب از حوضه کارون و دز به خارج حوضه، وقتی حوضه مبدا (دهنده آب) خود دچار کمبود آب می باشد و شاخص پایداری منابع آب رودخانه بیش از 80 درصد است، وقتی که در حوضه مبداء مشکلات زیست محیطی مرتبط با آب بروز یافته اند، وقتی که در طرحهای مختلفی تا کنون بیش از یک میلیارد متر مکعب در سال (یعنی چند برابر مصارف خانگی مورد نیاز کل جمعیت ساکن) به مناطق مقصد (فلات مرکزی) منتقل شده است، وقتی که مسائل اجتماعی بین استان های هم جوار بروز کرده است، وقتی که مردم استانهای مبداء انتقال خود از دسترسی به آب شرب با کیفیت رضایت بخش محرومند، وقتی که هزینه های انتقال بیش از درآمد حاصله از آن در بخش کشاورزی در منطقه مقصد است، وقتی که در حوضه مبداء هنوز بیش از یک میلیون هکتار زمین قابل کشت وجود دارد که مورد استفاده قرار نگرفته اند، وقتی که انتقال سبب کاهش تولید انرژی برقآبی در سدهای واقع در آبراهه است، وقتی که از نظر کارشناسی مقدار سرانه آب موجود در مناطق مقصد کفاف نیاز شرب و بهداشت و صنعت افق آینده این مناطق و در الگوی کشت کم مصرف کفاف نیاز کشاورزی فعلی این مناطق را می دهد، با دیدگاه های اول و دوم نمی توان توجیه گر وجود آب مازاد در حوضه مبداء بود.

و تنها دیدگاه های مشکل دار و غیر قابل قبول سوم و چهارم می توانند دست آویز قرار گرفته و توجیه گر انتقال آب به خارج حوضه باشند. 

لذا چنانچه رویکرد مدیریت منابع آب کشور همچنان در این کج راهه باقی بماند و سیاست های غلط در بخش انتقال بین حوضه ای آب در حوضه کارون و دز همچنان ادامه یابد، باید به تدریج منتظر عواقب بیشتری از کمبود آب در استانهای خوزستان و چهارمحال بختیاری بود و اثراتی مانند تبدیل خشک سالی دوره ای به فصلی و دائمی، و حادتر شدن مشکلات زیست محیطی مرتبط با آب، و شورتر شدن آب عبوری از کارون، و بغرنج شدن مسائل کارون در مصب حتمی است.

نتیجه کلی آنکه از رویکردهای موجود در خصوص استخراج آب مازاد هر حوضه یا رودخانه، تنها رویکردهای 1 و 2 به ترتیب مطلوبیت عالی و خوب را دارند و با این رویکردها وجود آب مازاد در حوضه رودخانه های کارون و دز اثبات نمی شود.

متاسفانه در حال حاضر مدیریت منابع آب کشور با پیگیری رویکردی منطبق با رویکردهای 3 و 4 که به ترتیب مطلوبیتی بسیار ضعیف و صفر دارند به دنبال اثبات آب مازاد و توجیه انتقال آب بین حوضه ای است که نتایج منفی و خسارت بار این رویکرد از هم اکنون محرز است و خسارت عدم اصلاح رویکرد برای آینده کشورمان غیر قابل جبران خواهد بود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار