شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۳۰۹۳
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۰
دکتر عباس امام در باب معرفی دو برادر از نسل اول انقلاب و دفاع مقدس است که به گفته آن همچنان رزمنده و همچنان بسیجی‌اند. از نسلی سخن گفته که بی‌ادعا و بی‌چشمداشت هر چه داشتند در طبق اخلاص گذاشتند.
این یادداشت را در ادامه می‌خوانید:

«منظورم این دو برادر است؛ به نام‌های دکتر مهدی قمشی و دکتر رحیم قمشی. مهدی که اکنون ۶۲ ساله است و استاد دانشگاه شهید چمران اهواز؛ دکترای علوم آب دارد (از استرالیا) و از نظر جایگاه علمی دانشگاهی استاد تمام (پروفسور) است و استاد نمونه کشوری. رحیم نیز با ۵۶ سال سن دکترای علوم سیاسی است و در حال حاضر بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چراکه از روزهای نخست جنگ، رزمنده بوده و پس از شش سال رزمندگی در عملیات کربلای چهار به اسارت نیروهای متجاوز صدامی درآمده؛ چهار سال و اندی اسارت را تحمل کرده و جزو آخرین گروه از آزادگانی بوده که به وطن بازگشته است. دکتر مهدی قمشی را در مجموع بیش از ۳۰ سال است که می‌شناسم اما دکتر رحیم قمشی را متاسفانه تاکنون اصلا به صورت حضوری ندیده‌ام.

توضیحات بیشتر را از دکتر مهدی قمشی شروع می‌کنم. در مجموع، بیش از ۳۰ سال است که مهدی را دورادور می‌شناسم و حدود ۱۵ سال است که از فواصل نزدیک‌تر در محیط‌های آموزشی دانشگاهی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی. آنچه سیمای دکتر مهدی قمشی را نزد همگان از برجستگی خاصی برخوردار کرده چنین ویژگی‌هایی است: سلامت نفس، متانت رفتاری، وارستگی، توان علمی بالا، تعهد اجتماعی، پایبندی عملی به اصول اعتقادی مذهبی، اخلاقی و سیاسی، دوری از ریا و ریاکاری (در عین برخورداری وافر از پاره‌ای ملزومات چنین انگیزه‌های ناصوابی)، دفاع جانانه از منافع دانشگاه و دانشگاهیان، خوزستان و خوزستانیان و حضور پیگیر در عرصه‌های سخت حیات اجتماعی جامعه ما. دکتر مهدی قمشی از خانواده‌ای متوسط و با اصالت برخاسته، از نوجوانی دل در گرو ارزش‌های والای مذهبی داشته، با برخاستن بانگ انقلاب اسلامی تمام توان خود را وقف آن نموده و در دانشگاه نیز در غربت حرکت‌های اسلامی در سال‌های ۵۶ تا ۵۹ در کنار گروهی دیگر از بچه مسلمان‌های دوران، سینه خود را سپر دفاع از انقلاب و نظام برخاسته از انقلاب کرده است.


دکتر مهدی قمشی

مهدی قمشی مجاهد دوران پیشافتح والظفر است که برای پیشبرد انقلاب اسلامی در قبل از پیروزی انقلاب در راهپیمایی‌های ضدسلطنتی لگدها خورده و سیلی‌ها تحمل کرده است. در ادامه حضور در دانشگاه نیز به یاد دارم که از اعضای شورای مرکزی جهاد دانشگاهی دانشگاه شهید چمران اهواز بود و از اعاظم مدیران آن و در عین حال همواره گامی در دانشگاه و گام‌هایی در میدان نبرد با دشمن متجاوز به سرزمین ایران و دیار خوزستان و آنگاه که به کسوت استادی درآمد در رشته تخصصی خود نیز به شناخته‌شدگی علمی و حجیت و اعتبار آکادمیک در سطح دانشگاه‌ها معروف شد و هست. ولی در این دوره نیز هیچ گاه نگذاشت وجهه دانشگاهی و آکادمیک باعث جریده روی سیاسی و عافیت طلبی‌اش شود. همین دیدگاه آرمانی باعث شد تا به دلیل سلامت نفس، ثبات قدم، پایداری و پیگیری مطالبات مردم در دوران اصلاحات از سران خوشنام اصلاحات در خوزستان شناخته شود و مسؤولیت‌هایی در این زمینه برعهده گیرد.

در سال‌های اخیر نیز که مسایل و مشکلات استانی مانند ریزگردها و کمبود آب پیش آمده، دکتر مهدی قمشی با پایمردی، پیگیری و عالمانه از منافع استان خوزستان دفاع کرده است؛ دفاعی بی‌مانند و جانانه. قمشی در مصاحبه‌ها، در سخنرانی‌ها، در مذاکرات فردی و جمعی در سطح استان و کشور برای انجام وظیفه خود از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. دکتر قمشی همچنان می‌رزمد و بسیجی است.

و اما دکتر رحیم قمشی. آشنایی من با ایشان از طریق خواندن نوشته‌های ایشان در فضای مجازی طی یکی دو سال اخیر صورت گرفته است. ایشان نظرات عمدتا انتقادی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خویش را در کانال تلگرامی خود با عنوان "دلنوشته‌ها ـ رحیم قمیشی" منتشر می‌کند؛ کانالی با ۲۴۰۰ عضو ولی با بازتاب و بازنشر بسیار گسترده مطالب آن در دیگر گروه‌های تلگرامی و واتساپی. برای این که از دغدغه‌های امروزی این پیشکسوت جبهه و جنگ بیشتر آگاه شوید به ۲۰ مورد از عناوین دلنوشته‌های وی اشاره می‌کنم:

دکتر رحیم قمشی


کربلاهای امروز

صدای امام حسین در سکوت کرونا

شهید خسرو و شهید احمد کمونیست

بی‌نشان‌ها

جنگ ماندگار (در چندین بخش پیاپی)

آیا ترامپ یک دیوانه قمار باز است؟

دوستت دارم!

دوباره جبهه، دوباره مهدی

بهانه‌هایی برای گریه و خنده

گناه داشت اسماعیل ! (شهید اسماعیل فرجوانی)

امام علی را هم زندان کنید!

وفای به عهد را فراموش نکنیم

دکتر، یعنی شریعتی!

مدیریت جهادی در جنگ

می‌خواهیم نفس بکشیم

مرگ‌های خاموش

برای رومینای ۱۳ ساله که طعم نوجوانی را نچشید

کاش این دیوارها نبودند؛ در رثای امام علی (ع)

شکایتم به خدا

ما چه خوبیم!

این دلنوشته‌های دکتر رحیم قمشی نوعا با استفاده از حدود ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ کلمه نوشته شده‌اند و از ابتکارات جالب توجه سبک دلنوشته‌های وی این که بلافاصله پس از هر دلنوشته فایل یک آهنگ موسیقی از یک خواننده ایرانی قرار داده شده است تا شاید خواننده کمی تمدد اعصاب کند.

بدیهی است تشریح مستند یکایک ویژگی‌های سبکی (ساختاری و مضمونی) نوشته‌های رحیم قمشی در حوصله چنین نوشتاری نیست اما می‌توان دست‌کم به برخی از این ویژگی‌ها اشاره کرد. از جمله ساختارمندی دقیق و بافتار موجز دلنوشته‌ها، زبان شفاف و به دور از پیچش‌های کلامی نابجا، تسلط بر به‌کارگیری عناصر بلاغی ادبیات داستانی و ادبیات غیرداستانی در واکاوی مسایل مورد نظر (استفاده از شعر، سجع، آیات و احادیث مرتبط)، استفاده مناسب و متناسب از طنز و تلخند، نقد بی‌محابای پاره‌ای باورها و رفتارهای پیشین خود، عدم رودربایستی در بروز نوعی نگاه دگراندیشانه در تحلیل مسایل مطروحه، ذکر دقیق و موشکافانه خاطرات خود از دوران پیش از جنگ، جبهه و جنگ، دوران اسارت، استفاده دقیق و ماهرانه از علایم سجاوندی، تشریح عاطفی و اثرگذار نکات به وقت ضرورت، بهره‌گیری ابتکاری از عنصر گرافیک مانند عکس شهدای همرزم در لابلای خاطرات و... و این همه محاسن در کارنامه قلمی نویسنده‌ای است که از ۱۶ سالگی وارد جبهه و جنگ شده، در همان جبهه در ۲۲ سالگی به اسارت درآمده و پس از چهار سال تجارب هولناک اسارت آزاد شده و به کشور بازگشته بی‌آنکه در رشته ادبیات درس خوانده و یادوره نگارش خلاقانه (creative writing) گذرانده باشد.

شمار یادداشت‌های خواندنی و اثرگذار بسیار زیاد دکتر رحیم قمشی (که به گواهی پروفایل کانال تلگرامی وی از سوم آوریل ۲۰۱۷/ ۱۳۹۶ منتشر شده‌اند) تاکنون سر به ۳۰۰ تا ۴۰۰ مورد می‌زند و امیدوارم انگیزه‌ای برای مطالعه دلنوشته‌های ارزشمند ایشان در شما ایجاد کرده باشم؛ رزمنده بسیجی که همچنان در وادی ایجاد تغییر و تحول مثبت در زندگی خود و هموطنان در تلاش و تکاپو است.

در پایان بی‌مناسبت نمی‌بینم دست‌کم متن یکی از دلنوشته‌های این رزمنده و بسیجی پاکباز با عنوان "عمو غلامرضا، عمه یگم" را خدمت‌تان تقدیم کنم:

خدا رحمت کند عمو غلامرضا را. نمی‌دانم در عمرش یک روز هم روزه گرفت یا نه، ولی می‌دانم خیلی مرد بود. لاغر اندام و همیشه آراسته، آرام و متفکر بود و هر وقت صحبت می‌کرد انگار هزار سال کلاس سخنوری رفته بود. ادیبانه و شمرده حرف می‌زد. چین‌های پیشانی‌اش همیشه به صورت کشیده و صورت تراشیده‌اش زیبایی خاصی می‌داد. کارمند شرکت نفت بود. از قبل از انقلاب، از خارجی‌های شرکت یاد گرفته بود یا از جوانی همین طور بوده، هنوز نمی‌دانم. اما، می‌دانم همیشه همانی بود که بود. هیچ وقت تظاهر نمی‌کرد به چیزی که نبود. آن وقت‌هایی که ما نمی‌دانستیم مبل چی هست، خانه‌شان مبله بود. نه که پولدارتر از ما باشند. دوست داشت که این طور باشد و بود. اذان که می‌دادند ما می‌دویدیم برای وضو و نماز، عمو غلام سیگارش را روشن می‌کرد و می‌رفت گوشه‌ای و به فکر فرو می‌رفت. همیشه دلم می‌خواست ازش بپرسم به چه فکر می‌کند اما هیچ وقت نتوانستم.

برعکس عمو، عمه بگم همسرش خانمی مومن بود. خنده‌رو و مهربان. من و برادرهایم را مثل پسرهایش دوست داشت. برای همین، هر وقت دل‌مان می‌خواست راه‌مان را می‌کشیدیم و می‌رفتیم خانه‌شان. عمه بگم همیشه غذاهای تازه برایمان می‌آورد، شربت توی لیوان‌های کریستال، گاهی با نی. چه مزه‌ای می‌داد! و می‌نشستیم تا عمو غلامرضا از داستان‌های شاهنامه برایمان بگوید. عمه قربان صدقه‌مان می‌رفت، عمو برایمان می‌گفت مرد بودن در زندگی چقدر سخت است.

عمو و عمه خیلی زود پیر شدند. انقلاب که شد و بعد از آن هم جنگ و زمانه که خیلی با آن‌ها نامردی کرد، رفتند اطراف اصفهان و دور از خانه و کاشانه اجدادی‌شان. اولش جنگ‌زده، و بعدا شد تبعید خودخواسته. برای زندگی با هم. زندگی که دوست داشتند. همیشه زندگی شیرین عمه و عمو با آن سن و سال برایم عجیب بود. عاشق هم بودند. نمی‌توانستند یک روز بدون هم باشند. همدرد هم بودند و همراه هم.

روزی که عمه برایم تعریف کرد مش غلامرضا هر روز صبح برای نماز بیدارش می‌کند از تعجب شاخ درآوردم. می‌گفت ماه رمضان هر روز سحری مش غلامرضا بیدارش می‌کند و برای همراهی‌اش چند لقمه هم می‌خورد با اینکه روزه نمی‌گیرد. گاهی که سحری زودتر بیدار می‌شود، چای را دم می‌کند، غذا را گرم می‌کند، سفره می‌اندازد و صدایش می‌کند: مش بگم! پاشو سحری بخور. پاشو وقتی نمونده.

رادیو را برایم روشن می‌کند: اللهم انی اسئلک... و پشت سر هم می‌گوید: تنها ۱۰ دقیقه مونده، تنها پنج دقیقه مونده.

با اذان سیگارش را روشن می‌کرد و بعد می‌خوابید.

همین شد که وقتی عمه بگم فوت کرد، عمو زیاد نماند. کسی نبود تا او صبح‌ها بیدارش کند برای نماز. کسی نبود تا سحری را برایش آماده کند. کسی نبود تا او عاشقش باشد. کسی نبود که در طول ۵۰ سال زندگی مشترک ازش نپرسد چرا نماز نمی‌خواند؟ چرا روزه نمی‌گیرد؟ عاشق خودِ خودش باشد.

نمی‌دانم کی می‌رسیم به این بزرگی. نه آنکه نماز می‌خواند، نه آنکه روزه می‌گیرد منتی بر سر دیگران داشته باشد. نه آنکه نماز نمی‌خواند و آنکه روزه نمی‌گیرد حق داشته باشد بپرسد چرا تو این طور و آن طور نیستی؟ می‌دانم عمه در بهشت خدا باشد، دست عمو را رها نمی‌کند. عمو به بهشت رفته باشد، بی عمه نرفته است. آن دو با عشق زندگی کردند و هر دو به عقاید هم احترام می‌گذاشتند. مگر همه نماز و روزه ما برای آدم شدن ما نیست؟ خدا کند امسال ماه رمضان آدم شویم!»

دکتر عباس امام (نویسنده، مترجم و خوزستان‌پژوه)

منبع: ایسنا
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار