شوشان / رحیم قمیشی:
آن وقتها که میجنگیدیم، توپخانهای داشت عراق که به توپهایش میگفتیم "اتریشی".
نمیدانم واقعا اتریشی بودند یا نه، اما وقتی شلیک میشدند به جز برد زیادی که داشتند انگار موشک بود که پایین میآمد. وحشتناک و مهیب.
وای اگر به سنگری میخورد، امکان نداشت کسی زنده بماند...
میگفتند بیشتر از بیست کیلومتر هم برد دارند. کابوسی بودند در زمان جنگ.
دلخوشی ما این بود که به بهشت میرویم.
توپخانه دیگری داشت عراق که در اهواز معروف شده بود به خمسه خمسه.
شاید کاتیوشا بوده، شاید یک دسته هماهنگ توپخانه بودند، وقتی شروع به شلیک میکردند، وقتی به خانهها اصابت میکردند به فاصله هر یک یا دو ثانیه یکیشان فرود میآمد.
حس و حال کودکان اهوازی و مادرانشان که باید میشمردند برای پنجمی قابل گفتن نیست. که گاه به شماره پنج نمیرسیدند، به بهشت رسیده بودند!
موشکهای دوربرد عراق از بدترین سلاحهایش بود، شهرهای نزدیکتر به مرز مثل دزفول و شوش و اهواز و اندیمشک و آبادان را با موشکهای ۱۲ متری میزد، ما که هیچوقت موشک سالمش را ندیدیم، تنها با شنیدن صدای انفجارش مردم به هم میگفتند این ۱۲ متری بود، این ۹ متری.
همیشه هم نصفه شبها میزد، تصور غرش انفجارش در سکوت مطلق شب، جایی که فقط مردم غیر نظامی بودند، فقط زن و بچه بودند، فقط نانوا و کشاورز بودند، هنوز هم بدنم را میلرزاند.
میگفتند ما نداریم، و نداشتیم برای تلافی... سهم ما بهشت بود!
یک ایران بود و یک صدام و یک مجموعه کشورهایی بیرحم. جنگ بود دیگر
من هیچ وقت نمیتوانستم در آسمان میگ را از فانتوم تشخیص بدهم، یعنی هر وقت هواپیمایی میدیدم میگفتم ببینید فانتوم خودمان است.
اما وقتی بمبها از زیرش رها میشدند روی سرمان، آرام میگفتم نه! باز هم میگ بود.
عراق هزار میگ داشت ما پنجاه شصت تا فانتوم. باز مانده از زمان شاه...
با همهی این همه ما باید میایستادیم.
میدانستیم جنگ است و ما با دست خالی هم شده باید از کشورمان دفاع کنیم، با کشته شدنمان، با تقدیم عزیزانمان. با دادن دست و پایمان.
هر روز تشییع جنازه داشتیم و فردایش باز اعزام به جبهه.
مگر ما کشور دیگری و سرزمین دیگری داشتیم برای زندگی؟
صدها سال پیش یک بار ایران را اعراب گرفته بودند، یک بار کتاب هایمان را آتش زده بودند، یک بار بزرگانمان را تحقیر کرده بودند...
برای همیشه مان کافی بود.
باید میایستادیم حتی با مرگ شرافتمندانهمان.
و ایستادیم تا سربلند بمانیم.
امروز در اخبار خواندم کشور عراق واکسن کرونایی را که سفارش داده هفته آینده تحویل میگیرد. حتما مرگ و میرش از کرونا، دیگر خیلی کم میشود.
عربستان که تزریق واکسن را شروع کرده.
قطر و امارات و عمان بررسی نمیخواهد.
اسرائیل هم گفته تا سه ماه دیگر همه جمعیتش واکسینه شدهاند.
حتما از آن روز دیگر کسی از کرونا آنجا نمیمیرد.
ما هنوز نمیدانیم واکسن را قرار است بسازیم، قرار است بخریم، قرار است اگر اضافه ماند بگیریم، قرار است کانال بانکی برایش بالاخره باز بشود؟ قرار است باز بگوییم تحریم نگذاشت...
منتظریم مجمع تشخیص و مقامات بالا بالاخره برایمان تصمیم بگیرند
زنده بمانیم در جهنم، یا به بهشت برویم!
ما هنوز آسمان را نگاه میکنیم شاید میگ نباشد، شاید فانتوم باشد
شاید موشک ۱۲ متری شان منفجر نشود شاید خمسه خمسهشان گیر کند.
شاید آن گلولههای اتریشیشان تمام شوند!
شاید واکسن ناگهان زیاد شود، ناگهان به دست خودمان اختراع شود
بدون تست انسانی شده بزنیم.
شاید زودتر برویم بهشت...
نمیدانم مگر جنگ یک بار تمام نشد مگر نگفتند دیگر کسی بخاطر جنگ نمیمیرد.
مگر نگفتند دیگر آرامش است.
یعنی پایان جنگ هم خواب بوده؟
یعنی قرار است باز هم بمیریم؟!
باز همه کشورها باطل باشند؟
تنها ما حق، تنها ما هابیل...
تنها ما وارث انبیا
و تنهایی برویم بهشت!
من هنوز آسمان را نگاه میکنم
ببین فانتوم است...
ببینید پر است از واکسن
نترسید
مسئولین به فکر ما هستند
نترسید
نیمه شبها نترسید
از مرگ نترسید
ببینید!
بهشت منتظر ماست...