شوشان - غلامرضاجعفری:
نمی دانم به سازمان استاندارد رسیدهاید یا نه؟ نمی دانم بلیط طیاره گرفتهاید، نگرفتهاید؟ نمیدانم در کدام جاده، در کدام مرکب، در کجای جهان ایستادهاید و به ما مردم بیچاره خوزستان نگاه میکنید؟ اما بیایید برای یک بار هم شده دلتان برای این مردم بسوزد و همینجا بمانید! لابد تعجب کردهاید، مگر ما همان مردمی نیستیم که با شنیدن خبر کوچتان به سازمان استاندارد با سرخوشی و کامنت پس کامنت مینوشتیم ((آخی، شریعتی رفت)) همان مردمی که هر چند نگران حال و روز برند قابل اشتعال استاندارد بودیم و شوخی و جدی میگفتیم از این به بعد نشان استاندارد را کیلو کیلو میفروشند، حتی میگفتیم خوش به حال تاجرانی که دلارشان پر زور است و از این به بعد برای هر جور کالای بنجل، میتوان با چند دلار این طرف و آن طرف نشان استاندارد خرید! بله ما همان مردمیم و البته میدانیم شما آنقدر منصف هستید که نگرانیهای ما را به جا بدانید، با این همه ما همان مردمیم، همانانی که اگر اجازه مییافتند از فرط شادی رفتن شما، رقص و آواز راه می انداختند! همان مردم حالا از شما خاضعانه خواهش میکنند برگردید به همان اتاق استانداری خوزستان!
ما این بار به شما قول میدهیم با ده تا غیزانیه هم عصبی نشویم و اعتراض نکنیم، قول میدهیم که مجاز باشید هر وقت و هر کجا میلتان کشید سیل بفرستید، سیل بفرستید که خانهمان را از بیخ بکند، وسایل زندگی را شناور کند و … ما اعتراضی نمیکنیم، ریزگردها را مامور کنید تک تک خانه های ما را بازرسی کنند و هر خوزستانی که ولو اندکی معترض بود، به خودمان بسپارید، بسپارید تا به صحرای نمک تبعیدش کنیم و تمام.
نیزار هم الی ماشاالله داریم، اصلا شما خودت نیزار بکار و از ما انتخاب کن، ما لام تا کام حرفی نمی زنیم، شما فقط برگرد.
حق دارید تعجب کنید، با خودتان گفتگوی تمدنها میکنید که آخر اینها چه مردمی هستند؟ تا همین دیروز غریو شادیشان تمام کیهان را لرزانده و حالا به التماس افتادهاند که برگرد شریعتی! حق دارید تعجب کنید، البته همیشه حق داشتید، حتی وقتی به آن پیرمرد گفتید برو گم شو! شما حق داشتید این ما بودیم که دیر فهمیدیم و در اثر اقدامات چشمگیر و جهانگیر دولت، متوجه شدیم که در تمام این مدت حق با شما بود، چرا که شما میدانستید روش کار این دولت همین است، تشویق به جای تنبیه برای خودشان و تنبیه در پی تنبیه برای مردم! شما را که با عرض معذرت خون به دلمان کرده بودید میفرستند پایتخت، آن یکی را از ایلام می آورند تا … و ما دیگر جگر نیستیم و دلمان خون ندارد.
اما هنوز بر سر حرفمان ایستادهایم، شما فقط برگرد. این بار قول میدهیم مردم خوبی باشیم و حتی با سیلها و ریزگردها و … همکاری کنیم، باور کنید برخی وقتها آدمها بدتر از سیلها خانه خرابی میآورند، خاصه کسی که از قبل چشم دیدن کارون را نداشته، به خاطر ما نمی آیید حداقل به خاطر کارون بازگردید! که ما: از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.