شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۴۸۵۲
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۴
شوشان - مجتبی حلالی:

اگر مطلب خانه نیم میلیاردی من را نخوانده اید، پیشنهاد می کنم حتما مطالعه اش کنید. در آن مطلب آورده ام که گرانی ها منجر به افزایش قیمت خانه ام از 130 به بالای نیم میلیارد شده است. در این مطلب گریزی بر سختی ها و مصائبی که متحمل شدم تا بتوانم خانه ای برای خود داشته باشم، زده ام.

آری اینروزها با شرایط سخت و طاقت فرسایی که بلحاظ اقتصادی بر کشور حاکم است، بسیار سخت می توان خانه خرید. روی صحبت با افرادی است که هنوز نتوانسته اند خانه دار شوند، بسیار صبر باید. بسیار تلاش باید، بسیاری سختی و دوندگی باید. 

در آن مطلب آورده بودم، اگرچه مسیر ناهموار و سخت است، اگرچه رویایی دور است، اما دست یافتنی است، کافی است آهسته و پیوسته مسیر طی شود. از مناطق کم برخوردار و ارزان تر می شود آغاز کرد و الی آخر.

نوسان برق. محافظ جان. درب و پنجره های بسته. پاور بانک در شارژ. سینک ظرفشویی درست زیر پریز برق. 

برای تلویزیون و سایر وسایل صوتی و تصویری یک سیم سیار 6 خانه گذاشته بودم که در نقش محافظ نیز عمل می کرد.

قبل از هرچیز باید بگویم، اینکه می گویند روزی شاید برای شما هم اتفاق بیافتد، واقعی است. هرچند من هرچیزی را برای خود متصور بودم، بجز آتش سوزی.

ساعت از 10 صبح گذر کرده بود. با یکی از دوستان در حال گفتگو بودم. گوشی به صدا درآمد. به احترام گفتگویی که در حال انجامش بودم، رد دادم. بار دوم نیز رد دادم و بار سوم نگران شدم و پاسخ دادم. صدای لرزان، همراه با گریه! مجتبی خانه آتش گرفته.

و این من بودم که توان ایستادن نداشتم، زانوهایم بی هیچ توانی خم شد. ضعف رفتم. باورم نمیشد. ضربان قلبم را می شنیدم. مسیر 15 دقیقه ای یک عمر گذشت. چراغ قرمز برایم بی معنی شده بود، ترافیک است. لعنت به این ترافیک که روح و روانم را می خراشد. اکنون اما مقابل ساختمانم.

همهمه ای برپاست. آتش نشانی، نیروی انتظامی، آمبولانس و حجم انبوهی از همسایگان؛ حتا خیابان های بعدی.

دوده سیاه. دوندگی مامورین خدوم آتش نشانی. فریادهای مردم برای کمک رسانی. و من مات و مبهوت. نظاره می کردم. نفسم تنگ شده بود. ای وای، آری خانه ام آتش گرفته است. سر پناهم، آنکه با هزاران سختی و مشقت بدست آورده بودم اکنون در آتش و دوده غرق شده است. حکمت خدایی که صبر و سکوت اوج احترام و ایمان به حکمتش است.

همه جا دوده است، صاحبانه ام، بگذارید رد شوم، همه جا دوده است، هیچ چیز معلوم نیست. بهتر است صبر کنی تا بتوانیم وارد خانه شویم، سپس بیا. بگذارید حجم مصیبتی که بر سرم آمده را ببینم. نمی گذارند. بیقرار، غمگین، سرخورده، بغضی سنگین، گلویم را می فشرد. آه پشت آه، عصبی، قدم می زنم. می روم و می آیم. سردرگم، هزار مدل فکر، که چه شد که اینگونه شد؟

فواره آب از زیر درب خانه برای خاموش کردن آتش. ماسک و اکسیژن بر صورت دارند. چه تصاویر ترسناک و اندوهناکی بود، باشد که هیچ گاه نصیب نشود. ( کافی است همه جوانب امنیتی خانه را در نظر بگیریم، از محافظ جان تا بیمه خانه)

درب باز است، چشمانم می سوزد، هیچ چیز دیده نمی شود، سنگ و کلوخ و گچ! اینها دیگر چیست؟ دیوار، سقف و ستون آوار شده است، خسارات بماند، اما کور ترین نقاط خانه شده است دوده. دوده ای باور نکردنی. دوده تا آن اندازه پیشروی کرده بود که بخشی از لباس ها که در چمدان ها جایگذاری شده و اتفاقا کاملا بسته بودند نیز دوده خالی شده بودند. 

حال و روز لحظاتی که در دقایق آتش سوزی سپری شد را از گل و گیاهان دریافتم. پیچک ها، کاکتوس ها، دیفن، کاج مطبق و .. درختان و گیاهانی که بیش از 4 سال چون فرزند مراقبشان بودیم، اکنون مرده بودند، بی رمق و سیاه. 

هرچه بود گذشت، اینکه 2 هفته سخت سپری شد، بماند. اینکه چه ساعات و لحظه هایی سپری شد بماند، اینکه صبح و شب، شب و صبح درگیر بودم و خواب به چشمانم نیامد هم بماند. اما ماجرای حادثه بدین ترتیب بود.

سینک ظرفشویی گرانیتی خریده بودم. بیش از 2 هفته از خرید آن می گذشت. آنکه سینک را برایم تهیه کرده بود، گفت: نصب رایگان است. فردا می آیم. فردا و پس فردا و در نهایت 2 هفته امروز فردایم کرد.

تا روز آتش سوزی فرا رسید. همان سیم سیار اتصالی می کند. سینک ظرفشویی با همان بسته بندی دقیقا زیر پریزها قرار داشت. اتصالی بر کارتن سینک می افتد. آتش به چوب پنبه ها و سپس به سینک می رسد. کف سینک های گرانیتی آهن است، اما جداره ها یونولیت یا همان پلاستیک فشرده اند. آنچه که باعث شد کل خانه در آتش سوزی از بین نرود، ابتدا سرعت عمل آتش نشانی بود، که بواقع خدا قوت و تحسین دارند و سپس آتشی که کارتن، چوب پنبه و سپس یونولیت سینک را آب کرد، قبل از آنکه پیشروی کند مامورین خدوم و تلاشگر آتش نشانی می رسند.

نوسان برق، اتصالی برق و گاز. خطرآفرینند. خدا می داند که برای هرکسی ممکن است رخ دهد. قبل از خروج از خانه حتا برای دقایق کوتاه، بی هیچ تعللی و بی هیچ تردیدی همه را بسته و سپس به کارتان برسید. بدانیم که شاید روزی برایمان اتفاق بیافتد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار