شوشان - محمد مالی :پیام آنچه در کفِ خیابانهای خوزستان گذشت، چیست؟
لازم بود به شهرهایی که قلب حادثه آنجا میتپد، سفر کنم و مشاهدات خود را قلم زنم. این سفر از ایذه شروع و پس از حاشیه اهواز به حمیدیه، هویزه، سوسنگرد، شادگان، هور، و نهایتاً آبادان و خرمشهر رسید.
یک : مردم خوزستان، از هر قومیت و در هر منطقه، عصبانیاند. از دولتهایی که آمده و رفتهاند اما تنها وعدههای توخالی و شعارهای دروغین بر جای نهادهاند. و البته بیاعتمادی موج میزند در میان مردم و نتیجتاً امیدی به آینده ندارند. و این ناامیدی را در همه شهرهایی که رفتم لمس کردم عجیب.
دو : بیکاری در خوزستان موج میزند. جوانان تحصیلکرده بیکار که مدام وضعیت خود را با سایر استانهای کشور و یا کشورهای همسایه مقایسه میکنند. این جوانان آگاه بر اساس منطق خود عمل میکنند و مرجعیت و قیمومیت چند صدساله شیوخ و خوانین در خوزستان را برنمیتابند. سوخت اعتراضات اینجاست.
سه : سدسازیها؛ صدها روستا در شمال و صدها روستا در جنوب خوزستان را نابود کرده است و سرنوشت تلخی رقم زده که منجر به کوچ اجباری روستاییان و سکنی گزیدن در حاشیههای شهرهای بزرگ خوزستان شده. این عشایر و روستاییان، هیچگاه وضعیت تازه را هضم نکرده و دچار دوگانگی برانگیزانندهای هستند.
چهار : حاشیهنشینان در شهرهای خوزستان و برخی روستاهای نزدیک شهرها، فاقد امکانات حداقلی و رفاهی بوده و عمدتاً از طریق جمعآوری زباله و مشاغل فصلی مثل کارگری و با کمک از نهادهای حمایتی زندگی میکنند. حداقل یک میلیون نفر در خوزستان چنین وضعیتی دارند.
پنج : اعتراض اصلی مردم خوزستان به تبعیض است. با دست؛ سدها، چاهها و لولههای نفت، پالایشگاهها، کشتوصنعتها، بنادر، پتروشیمیها و صنایع بزرگ فولاد و لولهسازی و نیروگاههای عظیم تولید انرژی که در چند متری ما بود را نشان میدادند و با خشم و بُغض از بیکاری نیروهای بومی میگفتند.
شش : زخم کاری مشترک در مردم معترض که از همه اقشار بودند، نگاه استعماری صنایع بزرگ است. آنها در میان شهرهای خوزستان، شهرکهایی برای زندگی شاغلان غیربومی برپاساختهاند با دیوارهای جدا کننده و گیتهای نگهبانی. آنسوی دیوار، امکانات و اینسو محرومیت! این یعنی فراموشی مسئولیت اجتماعی.
هفت : کشاورزی، دامداری، ماهیگیری و صنایع دستی مرتبط با اقلیم جلگهای، صدها سال،تامین کننده درآمد پایدار جوامع محلی در خوزستان بوده است. دستکاری اقلیم خوزستان به دلیل سدسازی و استخراج نفت،جوامع محلی را فروپاشیده و عدم سرمایهگذاری، معیشت جایگزینی فراهم نکرده،این وضعیت بغرنجی است.
هشت : مدیران ناکارآمد، فاسد و غیرمتخصص هزینههای اجتماعی زیادی در استان آفریدهاند. مبارزه با فساد از مطالبه معترضین بود. صدها پروژه نیمهتمام یا با کیفیت پایین را مثال میزدند. فساد اداری هم!
آنها خواهان مدیران با قواره ملی، پاکدست، تحولآفرین، متخصص و کارآمد بودند.
نُه : مردم میگفتند با تقلیل مشکلات خوزستان به بیآبی، و یا ارسال آب معدنی، بر زخم ما نمک نپاشید. آنها میگفتند مدتهاست مدیران کشوری را ندیدهاند و از این بیتوجهی مدیران کشوری، نتیجه میگرفتند: خوزستان اولویت رسیدگی نیست.
شکاف دولت/ ملت در خوزستان به اوج خود رسیده است.
ده : مردم معترض خود را دلبسته ایران میدانستند. میگفتند شهید دادهاند و نگاهشان به داخل کشور است اما دلخورند. از انگها و برچسبها شکایت داشتند. اعتراضات را نجیبانه و آرام میپنداشتند.میگفتند خطشان با فرصتطلبان جداست. خواستار تحمل و مدارا بودند. خواستار توجه و درک پیام اعتراض.