شوشان - رحیم قمیشی :
به "دکتر مهدی قمشی” برادرم، در اهواز زنگ میزنم، او رئیس دانشکده آب و محیط زیست دانشگاه شهید چمران است.
تند صحبت میکنم، نگران وقتش هستم، میگویم میدانم این روزها که بحران آب پدید آمده، وقتت بسیار کم است.
میخندد و میگوید؛ نه خیلی هم وقت دارم، فکر کردهای اینجا کسی کاری به علم و دانشگاه دارد!
متاسف میشوم، خیلی خیلی متاسف، برای ایرانم. او اگر متخصص آبی بود در استرالیا، در آمریکا، در دوردست، الان باید برایش بلیط اورژانسی میگرفتند و دعوتش میکردند خیلی زود بیاید خوزستان، ببیند با همه خرابکاریهای سالهای طولانی گذشته، امروز چه باید کرد.
اما امروز کسی نظر او را نمیخواهد!
یادم هست دو سال پیش هم برای سیلهای خانمان برانداز خوزستان، که به او زنگ زده بودم، و پرسیده بودم یعنی چارهای نیست و باید بنشینیم و ببینیم خوزستان به آرامی غرق میشود!؟ آن روز هم میگفت وقتی تصمیمها از بالا عاقلانه گرفته نمیشود، وقتی نظرات دانشگاهیان و تحصیلکردهها و محققان برای تصمیمگیران اهمیتی ندارد، چه انتظاری میشود داشت…
میگویم یعنی میشد این روزهای کم آبی را در این سال خشک خوزستان نداشته باشیم؟ میگوید: البته!
و اضافه میکند؛
آن وقتی که به تصور ورود خیالیشان به دوره ترسالی، اگر آبهای پشت سدهای کرخه و دز را تخلیه نمیکردند، اگر توصیههای علمی را گوش کرده بودند و این کار اشتباه را نمیکردند.
اگر مقامات وزارت نیرو سرشاخههای کارون را غیرکارشناسانه منحرف نمیکردند.
اگر حقایق را با روستائیان مطرح میکردند، اگر آنها اعتماد داشتند و کشت محصولات پر آب را متوقف میکردند.
اگر مردم مشکل معیشت نداشتند و میتوانستند کشت تابستانه را محدود کنند، اگر مدیریت وجود داشت…
میگویم یعنی قبلا فکر میکردی این تنشهای عمیق اجتماعی به دلیل آب در منطقه بهوجود بیاید؟
میگوید صد در صد قابل پیش بینی بود!
مردمی که مشکل معیشت دارند، مردمی که تحمل هیچ کمبود دیگری را ندارند، روستائیانی که هیچ کار دیگری ندارند، مگر میتوانند شش ماه صبر کنند تا ببینند شما برای کشت نکردنشان، حاضرید خسارتی به آنها بدهید یا نه، مردمی که باید برای گرفتن حق سادهشان فریاد بکشند، مردمی که پی بردهاند کسی به فکرشان نیست، چرا انتظار تنش را نداشته باشیم…
با تعجب میپرسم، حالا آب کشاورزی ندارند، یا آب برای دامها، یا آب خوردن؟
میگوید بسیاری روستاها هیچکدام را…
هور خشکیده، رودخانهها به گل نشسته، آب پشت سد در حداقل ممکن است، زمینهای کشاورزی خشک مانده، دامها تشنهاند، و مردم هم آبشان بزودی تمام میشود…
میگویم پس واقعا یک بحران است!
میگوید دقیقا بحران، بحرانی که میشد پیشبینیاش کرد، میشد از ان پیشگیری کرد، میشد مدیریتش کرد.
اما نکردند…
من برای خوزستانم غمگینم.
برای خوزستانی که فقر همه جایش گسترده.
برای خوزستانی که تحملش تمام شده.
خوزستانی که صدای فریادش بگوش میرسد.
همه مردم ایران میشنوند
جز آنها که سالهاست
جز مدح و ثنا
نشنیدهاند!!
خوزستان بمان
روزی تو "علمی” اداره خواهی شد
روزی درصد مهمی از منابعت، حق خودت خواهد شد
روزی باز فرزندانت خواهند خندید
نه روزهای خیلی دور…
من قول میدهم
به خون همان بچههای پاکباخته
قسم میخورم…