شوشان - محمدحسین غیاثی:
تراژدی خوزستان با نفسهای به شمارهافتادهی گاومیشها شروع میشود. همان گاومیشهایی که پسربچهی مراقبش از روی شانههاشان به داخل هور شیرجه میزند و این سکانسی است در فیلمهای سینما که برای ما اهالی غیرجنوب جالب و هیجانانگیز است. رابطهی انسان با گاومیش. مثل اعضای یک خانواده. اگر این را ندانیم شورش خوزستان را نمیفهمیم.
تراژدی خوزستان نالهای است که در نیهای نیشکر نواخته میشود. از خرید زمینها و کوچ مردمان به کوتعبدالله در حاشیهی اهواز.
کوت عبدالله و شلنگآباد جایی است شبیه حاشیهی کوی طلاب در مشهد دههی 70 و اسلامشهر در حاشیهی تهران. هردو یادآور شورش و عصیان اجتماعی، حاشیه علیه متن، در دورهی سازندگی. مشهد در سال 71 و اسلامشهر در سال 74. حاشیههایی همچون حلبیآبادهای دههی 50 که بنیانگذار جمهوری اسلامی یقهی شاه را بخاطرش گرفت و تا ساقطش نکرد رهایش نکرد!
حاشیهی توسعهی نابرابر. چهرهی دیگری از حکومتی گرفتار یا ناتوان یا بیمسئولیت با زمامدارانی بعضاً رؤیاپرداز و دستاندرکارانی کموبیش بیاحساس که شماری نه چندان کم از آنها غرق رانت و منصب و انباشت ثروت و قدرت و منزلتند و اهتمامشان بستن بار است برای اهل و عیال و ایل و تبار از سفرهی پر برکت انقلاب.
تراژدی خوزستان تراژدی صنعت است مثل همهی دنیا. از زمانی که چرخ اولین کارخانهها در منچستر شروع به چرخیدن کرد. زندگی عارضهای بر صنعت شد. صنعت متن زندگی شد و انسان در لابلایش هرچه بیشتر خُرد شد. اکنون حتی زمین در برابرش کم آورده است. همانطور که جلگهی خوزستان در برابرش کم آورده است. در برابر صنایع بالادستی که آب خوزستان را میبلعند.
خوزستان این حاصلخیزترین جلگهی زمین، امروز به زانو درآمده است چون یک حکومت نفتی در عرض چندین دهه نفتش را استخراج کرده و در هزار کیلومتر آنسوتر بین عوامل خود توزیع کرده و آن عوامل با بخش مهمی از آن پولها هر بلایی که خواستهاند و توانستهاند بر سر این مملکت و از جمله حاصلخیزترین جلگهاش یعنی خوزستان آوردهاند. تازه صدها میلیارد دلارش رد و نشان هم ندارد.
آنهایی که مازندران را زیر بار آجر و بتن بردهاند همانهایی هستند که تونلهای کوهرنگ را مهندسی کردهاند. آنهایی که باستیهیلز لواسان را به خط ابرو و خال یار میبخشند همانهایی هستند که صنایع سنگین را در کویر برپا کردهاند. همان حاکمانی که با پول نفتِ خوزستان، برای دنیا رجز میخوانند و شمشیر در هوا میچرخانند کسانی هستند که سالهای مدید نه در برابر آمایش خوزستان که کل ایران اگر نگویم درمانده، عقب ماندهاند.
آن کسی که میگفت برای ما سوریه از خوزستان مهمتر است را یادتان هست؟
و چنین شد که دشت زخمخوردهی خوزستان دههها پس از پایان جنگ همچنان عرصهی نزاع ماند.
خوزستان سرزمینی است که باید وقتی امروز نگاهش میکنیم آبادی و آبادانی از چشم و پیشانیاش ببارد.
امروز اما آن خانم خوزستانی ضجه سرمیدهد که بر آتش تشنگیش آتش گلوله نبارید. مظاهرات ما سلمی است.
در جایی که خرمشهر و آبادانش روزگاری شهرهایی پر نام و نشان در جهان بودند چه شده است که انسان و گاومیش از تشنگی مینالند، نفسنفس میزنند و جان میدهند و ما میپرسیم چرا چنین شد؟ و از خودمان نمیپرسیم که با خوزستان چه کردیم که اینگونه شد و با ایران چه میکنیم که اینگونه شد؟
ما باستی هیلز ساختیم. ایران مال ساختیم. سراسرمازندران را زیر بار آجر و سیمان بردیم. با پول نفت. کویر قم و کاشان و اصفهان و یزد و کرمان را و هرجایی که مقاماتش دستی در حکومت داشتند آباد کردیم. ایران را هستهای کردیم. محور مقاومت را از ساحل مدیترانه تا ساحل عدن سیراب کردیم.
دستتان درد نکند. خستهنباشید.
ای همهی شیفتگان خدمت که چهل سال است تشنهی قدرت نبودهاید، امروز که خوزستان مثل ماهیِ از آب بیرون افتاده بال بال میزند در پیشگاه مردم و فردا در پیشگاه تاریخ مسئولید.