شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۶۴۹۰
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۶:۲۹
شوشا - علی جنادله :

در سال 1396 از سوی پژوهشگاه نیرو، جهت همکاری با پروژه‌ای تحقیقاتی درخصوص حادثه قطعی برق ناشی از نشست ریزگرد و غبار خیس بر تأسیسات تأمین برق اهواز و شهرهای دیگر استان خوزستان دعوت شدم. پرسش آغازین و نقطه عزیمت این تحقیق، غافلگیر شدن مسئولین وزارت نیرو از گستره و شدت اعتراضات اجتماعی صورت گرفته در اهواز در واکنش به این حادثه بود. در حالی‌که، مقامات وزارت نیرو واکنش خود به این حادثه در جهت ترمیم شبکه و اتصال مجدد برق را رکوردی تازه برای خود می‌دانستند و در نقش منجی، انتظار تشویق و تحسین از سوی شهروندان اهوازی را داشتند، شهروندان اهوازی، وزارت نیرو را به عنوان کارگزار و مجری اصلی پروژه‌های انتقال آب و در نتیجه پدیده ریزگردهای ناشی از این پروژه‌ها، به عنوان مقصر اصلی حادثه تلقی می‌کردند.

براساس نتایج تحقیق، کلید فهم این واکنش‌ها و شکاف بین انتظارات مقامات وزارت نیرو با واقعیتی که در سطح خیابان در حال رخ دادن بود، در شکاف ادراکی بین مسئولین وزارت نیرو از یک سو و شهروندان اهوازی در سوی دیگر نهفته بود. در حالی که مسئولین وزارت نیرو در سطوح مختلف مدیریتی و کارشناسی، حادثه قطعی برق در بهمن 95 را رخدادی منفرد و صرفاً فنی تلقی می‌کردند، ادراک و ارزیابی شهروندان اهوازی از این حادثه در تلاقی و پیوند با زنجیره‌ای تاریخی از حوادث و مسایل دیگر شکل گرفته بود. 
شهروندان اهوازی، حادثه قطعی برق را نه صرفاً یک رخداد منفرد بلکه در پیوستگی با پدیده‌های به هم‌پیوسته‌ ریزگردها، خشک شدن هور، عملکرد وزارت نیرو و مجموعه حاکمیت درخصوص پروژه‌های انتقال آب، احساس محرومیت‌ها و تبعیض‌ها درسطوح مختلف اقتصادی، سیاسی و قومیتی و .... فهم و تفسیر می‌کردند.

در جریان فعالیت‌های پژوهشی که در خوزستان برای کارگروه اجتماعی گزارش ملی سیلاب‌ها داشتم نیز، فهم و ادراک زمینه‌مند از حوادث و رخدادها در حادثه سیلاب‌های 98 کاملاً مشهود بود. ساکنین عرب شهرها و روستاهای درگیر سیل در خوزستان، وقوع سیل و خسارت‌های ناشی از آن و حتی اقدامات اتخاذ شده توسط مقامات رسمی برای مواجهه با سیل را در پیوند با سدهای زنجیره‌ای احداث شده بر رودخانه‌های کارون، کرخه و دز، نجات تأسیسات نفتی و طرح‌های توسعه نیشکر در استان، توجیه انتقال پروژه‌های آب از سرشاخه‌های رودخانه‌ها به فلات مرکزی، و .... فهم وتفسیر کرده و می‌کنند. 
ذهنیت‌هایی که در آن زمان از سوی مقامات رسمی و حتی تحلیلگران سیاسی و اجتماعی محصول سوگیری شناختی مردم عرب خوزستان تلقی می‌شدند اما با گذشت زمان، صحت بخش عمده‌ای از آنها تأیید شد. 

در چنین بستری، سیل خوزستان، روانه کردن سیلاب به سمت مناطق مسکونی برای حفاظت از تأسیسات نفتی، اصرار مقامات رسمی بر تخلیه منازل روستاییان به عنوان تنها راهبرد مقابله‌ای با سیل و ... نه رخدادهای مجزا و منفرد بلکه به عنوان قطعاتی از پازل درازمدت کوچ اجباری تلقی شده و می‌شود. پازلی که در ذهنیت مردم عرب خوزستان، عدم بازسازی مناطق جنگ زده، گرفتن زمین‌های کشاورزان برای طرح‌های توسعه نیشکر، خشک کردن هور، جلوگیری از کشاورزی و زراعت کشاورزان با استدلال کم‌آبی و خشکسالی درست در تابستان قبل از سیلاب‌ها و ... قطعه‌های دیگر آن هستند.

این شکاف ادراکی در تحلیل مسایل خوزستان، فراتر از سطوح تکنوبروکراتیک و مهمتر از آن، در عرصه آکادمی نیز وجود دارد. غالبا، مسایل، محرومیت‌ها و به‌طور کلی توسعه نیافتگی استان خوزستان از سوی تحلیل‌گران اجتماعی و سیاسی، ذیل انگاره توسعه نامتوازن فهم و تحلیل می‌شود. انگاره‌ای که صورتبندی‌ای یک‌دست از فقر، توسعه نیافتگی و انواع محرومیت‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در جغرافیای متنوع و متکثر جامعه ایرانی، ارائه می‌کند. اما آنچه که فرضیه توسعه نامتوازن را در ذهنیت مردم عرب خوزستان و قومیت‌های دیگر به چالش می‌کشد، نگاشت توسعه‌نیافتگی بر توزیع سرزمینی- قومیتی است. در این ذهنیت، چنانچه براساس فرضیه توسعه نامتوازن، توسعه نیافتگی این مناطق، صرفا ًنتیجه ناکارآمدی کارگزاران توسعه، بدفهمی آنها از توسعه، خطاهای محاسباتی و مقوله‌های از این جنس باشد، سوالی که در ذهن مردم این مناطق وجود دارد این است که چرا توزیع این ناکارآمدی‌ها و خطاهای محاسباتی، با توزیع سرزمینی- قومیتی همپوشانی دارد؟

چنانچه احداث نیمی از صنایع بزرگ و عمدتاً آب بر همچون ذوب آهن و فولاد در فلات مرکزی عمدتا خشک و پروژه‌های انتقال آب به این مناطق صرفاً ناشی از ناکارآمدی و خطاهای محاسباتی باشد، چرا چنین خطاها و ناکارآمدی‌ها، باعث نشدند که این صنایع آب‌بر به اشتباه مثلاً در کردستان احداث شوند و یا پروژه‌های انتقال آب به اشتباه آب را روانه سیستان و بلوچستان کنند؟ و در مجموع به تعبیر لفت ویچ[1]، چرا توزیع مزایا و هزینه‌های این توسعه نامتوازن، به طور تصادفی با توزیع جغرافیایی قومیت‌ها همپوشانی دارد؟

طرح چنین سوالاتی در به چالش کشیدن فرضیه توسعه نامتوازن، به معنی رد و انکار آن نیست، بلکه دعوت به فهم و تحلیل توسعه نامتوازن به عنوان معلول دینامیسم‌ها و مکانیسم‌های بنیادی‌تری است که به تعبیر هستی‌شناسی واقع‌گرایی ژرف در لایۀ سوم و عمیق‌ترین لایه واقعیت عمل کرده و در اثر آنها چنین ناکارآمدی‌ها و خطاهایی وضعیتی الگومند و تکرارپذیر در واقعیت اجتماعی پیدا می‌کنند. الگوهای تکرارپذیری که علی‌رغم آمدن و برافتادن ساختارهای سیاسی مختلف و حتی متضاد و قدرت گرفتن و برافتادن جریان‌ها و نیروهای سیاسی متفاوت، همچنان به‌صورت پایدار عمل کرده و چنین توسعۀ نامتوازن الگومندی را رقم می‌زنند. در ذهنیت مردم عرب خوزستان، بخش عمده‌ای از این دینامیسم و مکانیسم‌ها را باید ذیل مناسبات مرکز-پیرامون(به تعبیر هکتری [2] آن) و در پیوند با مقوله قومیت مورد توجه قرار داد.

مناسبات مرکز-پیرامونی که در حافظۀ جمعی مردم عرب خوزستان و دیگر قومیت‌ها، همزاد پروژه نوسازی در ایران و یکی از مؤلفه‌های بنیادی آن است. مردم عرب خوزستان بسیاری از مسایل و مشکلات خود را ذیل مناسبات تاریخی نابرابر مرکز- پیرامون و پیامد طرد و به حاشیه‌راندگی در سپهرهای چند لایه تاریخی، فرهنگی و سیاسی ناشی از این مناسبات، درک و تفسیر می‌کنند. در اعتراضات و نارضایتی‌های اخیر خوزستان درخصوص کم‌آبی نیز شواهد بسیاری دال برفهم مردم عرب خوزستان از مساله کم آبی در پیوند با زنجیره‌ای از رخدادها و تجربه خود از زیستن در وضعیت پارادوکسیکال ثروت نفت/محرومیت؛ جلگه خوزستان/ کم آبی؛ سیل/خشکسالی و به طور کلی زمینه‌ای تاریخی، ذیل مناسبات مرکز-پیرامون و مناسبات قومیتی وجود دارد. 
از همه گویاتر که به‌گونه‌ای نمونه‌وار و نمادین گویای چنین صورتبندی‌ای از بحران کم‌آبی در ذهنیت معترضین عرب است، دیالوگ زن عرب معترض با مأمور امنیتی است: زن با فریاد «مظاهرات سلمیه چرا آتیش می‌زنی؟» (اعتراضات مسالمت آمیز است چرا شلیک می‌کنی؟)، مأمور امنیتی را اینگونه مورد خطاب قرار می‌دهد «تو که خاک تو نبردن، آب تو نبردن گوش کن ما مظاهرات سلمی می خواهیم ... ما آب و زمینمون را می‌خواییم» و در نهایت با صدایی بریده بریده و بیانی توام با حس پارادوکسیکال التماس و مطالبه‌گری در هیاهوی رانده شدن از سوی مامور امنیتی، می‌گوید: «زمینش ...آب ... ناموس». 
ترکیب قابل تاملی بین مقوله‌های عینی و یک مفهوم نمادین. فهم چنین ترکیبی در بیان یک زن معترض به کم‌آبی نیازمند چشم‌اندازی فراتر از فرضیه توسعه نامتوازن است.

دور از انتظار نیست که دعوت به جدی گرفتن فهم اعتراضات و نارضایتی‌های اخیر ذیل مناسبات مرکز- پیرامون و مناسبات قومیتی، از سوی بخش عمده‌ای از جامعه‌شناسان و پژوهشگران اجتماعی، امری نامانوس تلقی شود و تا حدودی این قابل درک است. چرا که چنین فهمی محصول تجربۀ زیستن در موقعیت پیرامونی است. موقعیتی که نگریستن به مسایل را از چشم‌انداز متفاوتی امکان‌پذیر می‌کند. با این وجود در واقع آنچه که باید مایه تعجب باشد، غیبت - و یا حتی تابو بودن- به‌کارگیری مقوله قومیت و مناسبات مرکز-پیرامون در تحلیل مسایل و بحران‌های اجتماعی در جامعه‌ای متکثر به لحاظ قومیتی، مذهبی و فرهنگی است.
چنین ذهنیتی، یعنی فهم بخشی از مسایل و چالش‌های اجتماعی ذیل مناسبات مرکز-پیرامون و مقوله قومیت، تاکنون در سایه هراسی دوگانه - ازیک سو هراس از به خطر افتادن پروژه ملت-دولت‌سازی و از سوی دیگر هراس تحلیلگران قومی از انگ‌های سیاسی و طرد ناشی از آن- به تعویق افتاده و جدی گرفته نشده است. 

اعتراضات اخیر خوزستان و همدلی قابل توجه صورت گرفته از سوی مردم خیابان و برخی کنشگران اجتماعی با آن، برای فراهم کردن شرایط امکان گفتگو درخصوص چنین فهمی از بخشی از مسایل و چالش‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در جامعه از سوی تحلیل‌گران اجتماعی و گنشگران عرصه آکادمی به ویژه جامعه‌شناسان و نیز نیروهای سیاسی و مدیران حکومتی علاقمند به حل مسالمت‌آمیز مسائل و بحران‌های اجتماعی، فرصت مناسبی فراهم کرده است. تداوم و تعمیق چنین رویکردی امکان گفتگو و چاره اندیشی برای حل مسالمت آمیز مسائل پیرامونی و تقویت انسجام اجتماعی در سطح منطقه‌ای و ملی را افزایش خواهد داد.
 

پی‌نوشت:

[1] لفت‌ویچ، آدریان(1385). دولت های توسعه گرا: پیرامون اهمیت سیاست در توسعه، مترجم، جواد افشارکهن، مشهد: مرندیز، نی‌نگار.

[2]Hechter, M. (1977). Internal colonialism: The Celtic fringe in British national development, 1536-1966 (Vol. 197). Univ of California Press.

جامعه‌شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار