شوشان - قاسم امیری:
داستان افغانستان سرایش سوگنامه ای از جنس ایران و ایرانی است!
تا مغز استخوان آدم درد می گیرد وقتی این ملت بی پناه را این همه مظلوم در طول تاریخ می بیند.
داشت کم کم حسادتمان می شد به رشد و توسعه سالهای اخیر افغانستان که طوفانی ناگهانی همه چیز را در هم پیچید و حالا نه تنها حسادت نمی کنیم که دلمان می سوزد برای مردم مظلوم این سرزمین!
آنها بار دیگر گیر قومی جاهل و واپسگرا شده اند که با شمشیر مذهب و ایدئولوژی ، بر خوب و بد می تازند!
مردم افغانستان کوچکترین مقاومتی در برابر طالب ها نشان ندادند و آن فقط بخاطر فساد گسترده سیستم اداری و سیاسی دولت افغانستان بوده است!
سربازان ، روحیه ملی مبارزه با دشمن را از دست داده بودند و امید در مردم افغانستان در یکی دو سال اخیر به شدت کاهش یافت.
طالب ها با پیاده روی و حرکت از شهری به شهر دیگر ،همه جا را تسخیر کردند. و کسی غیرت آن را نداشت که در مقابل آنها اندکی مقاومت کند!
هم روحیه دینی و مذهبی در مردم افغانستان کاسته شد و هم روحیه ملی تقریبا بی رنگ شده بود!
فرماندهان نظامی اگر هم می خواستند مقاومت کنند سربازان همراه و جان برکفی نداشتند که شلیک کنند.
دو عنصر ملی و مذهبی بشدت کم رنگ شد و اینگونه بود که افغانستان به سمت سرنوشت نامعلوم پیش رفت.(قابل تامل)
دولتمردان از ترس جان خویش ، در حال مذاکره با طالب ها برای چگونگی انتقال قدرت هستند.
چقدر زجر آور است وقتی جوان افغانی شاهد آتشی است که بر نهال نوپای دموکراسی شعله ور است!
و زنان
و دختران
و همه مردم افغانستان!
خداوند حافظ و نگهبانشان باد.