شوشان - دکتر حسن دادخواه:
جوانان و نوجوانانِ سال های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی به یاد دارند که یکی از جاذبه ها و انگیزه های پیوستن خیل فراوان مردم به انقلاب و پر رنگ شدن حضور ایشان در صحنه های خطرناک انقلاب در ماه های منتهی به سرنگونی رژیم سلطنت، همانا امیدواری بودن آنان به حاکم شدن و تقویت روح و فرهنگ انسانی _ اسلامی بر فضای جامعه ایران و برساختن یک جامعه آرمانی بود.
ناگفته نماند که شنیده ها و گاهی درک و لمس نمونه هایی از بی اخلاقی و ستمکاری طبقه حاکم آن روزگار، شوق و امیدواری به داشتن آینده و جامعه ای سالم و نمونه را قدرت می بخشید.
به رغم آن تصورات آرمانی و ذهنی و کورسوها و گاهی درخشش هایی که در کنش های اهورایی بسیاری از مردمان و شهروندان این دیار که پس از انقلاب به روشنی دیدیم، با این وجود انتظار می رفت که متناسب با شعارها و فراچنگ زدن به آموزه های دینی و ادعاهای سترگ، امروز جامعه ای سرشار از جلوه ها و نشانه های فرهنگ والای انسانی و اخلاق زیبای اسلامی، می داشتیم!
به رغم این انتظارات و وجود شخصیت های مقبول و الگو گونه، هر چه از سال های نخستین انقلاب دورتر و با انبوه مشکلات و کاستی های ریز و درشت روبرو شدیم، نشانه های بد اخلاقی و بی اعتمادی مردم به یکدیگر و از هم پراکنی آنان بیشتر شد.
آیا انتظار ما از برساختن جامعه ای نمونه و اخلاق مدار، حاصل ساده اندیشی بوده است؟
چه بسا بسیاری از ما و بویژه مقامات عالی انقلاب و حکومت اسلامی، با ساده اندیشی و بی تجربگی گمان می کردند که صرف مسلمان و مومن بودن مردم، منجر به ساختن جامعه اخلاقی خواهد شد و یا اینکه با موعظه و پند و تبلیغات رسانه ای می توان در رفتار و منش افراد تغییر ایجاد کرد! و یا انجام مناسک انفرادی و گروهی، می تواند در ژرفای وجود شرکت کنندگان در مناسک، اثر بگذارد.....و جالب آنکه در این فرآیند به عوامل تاثیرگذار زیستی و مادی کمترین توجه شد.
امروز و پس از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی که مبنا و پایه آن بر اخلاق و فرهنگ و ارزش های انسانی است، شاهد نمونه های گوناگونی از آسیب های اخلاقی و فرهنگی هستیم.
در سال های اخیر و بروز مشکلات اقتصادی و برهم خوردن نظم کسب و کار و ثبات در اقتصاد کشور، این آسیب ها در رفتار شهروندان به روشنی دیده می شود که می توان به موارد زیر اشاره نمود:
۱_ بدگویی و بدگمانی میان صاحبان مشاغل و حرفه ها و طبقات مردم.
۲_ سست شدن پایه های اعتماد و احترام میان افراد.
۳_ سست شدن اعتبار و احترام گروه های مرجع در جامعه.
۴_ سست شدن اعتماد قلبی مردم نسبت به مقامات دولتی و حاکمیتی و از جمله روحانیان شاغل و مرتبط با دستگاه های دولتی و حکومتی.
اکنون به روشنی هویدا شده است که فرهنگ و اخلاق حاکم بر جامعه ایرانی بسان همه جامعه های انسانی، در گرو و وابسته به عوامل و اسباب فرا اخلاقی و فرافرهنگی است. نوع زیست مادی و محرومیت یا دسترسی به مواهب و امکانات گذران یک زندگانی مقبول، شرط پایه ای در تقویت یا سست شدن ارزش ها و رفتارهای اخلاقی و کسب نوع هویت است.
چنانچه فرد فرد شهروندان اطمینان یابند که مورد احترام قرار دارند و به حقوق آنان دستبرد زده نمی شود، طبعا احساس بزرگی و کرامت آنان، سرچشمه کنش های اخلاقی می گردد و دهن کجی و لجبازی و بی مهری نسبت به خواسته های مردم، بی گمان منجر به واکنش های تلافی جویانه از سوی آنان خواهد شد.