شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۷۹۱۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۷:۱۴

شوشان - مهری کیانوش راد:

« اگر تنهایان همه جمع شوند / تنهایی جمع نمی شود.»
تا به حال از خود پرسیده اید :

تنها هستم؟ 
احساس تنهایی می کنم ؟ 

پاسخ به این پرسش ها  ، چالشی چند سویه دارد.
بسیاری از افراد بعد از طرح تنهایی خود ، با دلایلی ثابت می کنند؛ چندان هم تنها نیستند و یا معتقدند  ؛ که هیچ گاه تنهایی را تجربه نکرده اند. 

در پاسخ آنها نوعی گریز از تنهایی خود است ، اگرچه تنها باشند.
برای چرایی این پاسخ های احتمالی چند گزینه به نظر می رسد : 
 الف: ناخودآگاه تصور می کنند، شنونده انسان مفلوکی  را تصور خواهد کرد .

ب: برای انسانی که همیشه با نقاب برچهره زندگی می کند، دشوار است ، برهنگی خود را ببیند.

اما باید باور کرد ، هر انسانی تنها متولد می شود و تنها می میرد و زندگی بین دو تنهایی بنیادی
سپری می شود، به همین دلیل از تنهایی گریزی نیست ؛ که سرنوشت محتوم همه ی انسان ها است.

در طول زندگی ، برخی با آن خو می گیرند ، برخی با صدای بلند با آواز خود درِ تنهایی را به ظاهر به روی خود می بندند و برخی تلاش می کنند ؛ به فهم تنهایی رسیده و از  آن ،  پلکانی برای تعالی و ارتباط انسانی با همه ی هستی استفاده کنند.

انسان هایی که ظاهراً طعم تنهایی را نچشیده اند ، شکننده تر از دیگران هستند و با کوچکترین 
حادثه ای که دیگران را از او دور کند ، به دام نومیدی سقوط می کنند.

واژه ی تنهایی ، مفهومی عمیق  دارد؛ که متناسب با انسان ها متفاوت می شود . متاسفانه این واژه نیز بر اثر تکرار ، مانند بسیاری از واژه ها ، حرمت معنای خود را از دست داده است .

انسان تنهاست ؛ زیرا موجودی است، که با دیوارهای مریی جسم ،حقیقت درون او بر دیگران نامکشوف است  و هیچکس نمی تواند به قلمرو درون او دست یابد ، در نتیجه همیشه ناشناخته باقی می ماند .

هر انسانی به میزانی که خود بخواهد ، روزنه هایی را به روی دیگران خواهد گشود.

شگفتی زمانی رخ می دهد ، که  لحظاتی بر انسان بگذرد؛ که با چهره ی تازه ای از خود روبرو بشود ، به گونه ای که تا آن روز نشناخته بود.

 انسان  متوجه می شود ؛ حتی برای خودش نیز نامکشوف بوده است ؛ همان گونه که دیگران را نمی شناسد.

همیشه زاویه ای از وجود انسان در تاریکی آینده  نامکشوف می ماند.

این سایه روشن های پنهان ، گاه انسان را با خودش بیگانه می کند ؛ اگر دریای اندیشه او را به کام خود بکشد ، ناگهان با غار تنهایی خود روبرو خواهد شد .

احساس تنهایی ، گاه مانند گردابی انسان را به پایین می کشاند و نابود می کند .

چه بسیار هنرمندان و افراد صاحب اندیشه ای که در یک لحظه ، نقطه اتصال خود را به زندگی از دست داده و مرگ را بر زندگی ترجیح داده اند.

با بررسی می توان مشاهده کرد، افرادی با شکست عشقی  ، بیماری ، ناتوانی در خلق آثار هنری و بسیار عوامل دیگر خودکشی کرده اند .

انتخاب خودکشی ، به این مفهوم است ؛ که نقطه ی تعلق انسان با هستی بریده شده است.
تا زمانی که تعلقی ، انسان را به زندگی وصل می کند ، حیات ادامه دارد.
این اتصال از هرنوع می تواند باشد.

هر انسانی به دنبال تکیه گاهی است ، تکیه گاه می تواند خودش باشد ، این تکیه گاه نشان ضعف نیست ، بیانگر تعلق و اتصال به زندگی است.

نوع نگرش انسان به تکیه گاه در زندگی و سرنوشت او نقشی بسیار تعیین کننده دارد.

برای بسیاری ، حلقه ی اتصال که پاره شد ، تصمیمی جز مرگ نمی ماند ؛ اما بسیاری دیگر ، چون بندباز  ماهری ، سریعاً نقطه ی اتصال جدیدی را  یافته و دوباره زندگی تداوم می یابد.

مفهوم تنهایی برای همه یکسان نیست ، هر چند بُن مایه ی آن یکی است.
انسان ستایشگر قدرت است،

قدرت می تواند ، ثروت ، علم ، هنر یا معنویت باشد . انباشتگی هر چیزی انسان را مجذوب خود می کند.

همیشه انسان های قدرتمند را با هیاهوی جمعی در کنارشانْ تصور کرده ایم ، شاید هیچگاه به خلوت کسانی که در تنهایی به خلق آثاری پرداخته اند ، آشنا نبوده و نیستیم . 

انسان همیشه ترس از ناشناخته های خود دارد و تنهایی ناشناخته ای آشنا است و همین ویژگی وحشت انسان را افزون تر می کند.

در تنهایی متعالی ، وحشتی نیست ، زیرا انسان می داند ، چرا تنها است . می داند هر گاه بخواهد می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند . می داند چه قلمرو وسیعی را  در اختیار دارد، می داند که خودش  معمار این تنهایی است  ؛ تا فرصتی باشد برای شکوفایی ناپیداهای روحش.
نه شِکوه دارد و نه به دنبال ترمیمی است .

نه زخمی را احساس می کند و نه به دنبال مرهمی است .

اما در انواع دیگر اَن  ، کسانی  هستند ، که از ترس تنها بودن جسم همیشه در وحشت هستند ، همیشه به دنبال پناهگاهی هستند ، که از تنهایی خود بگریزند ، درون این گونه افراد آنچنان تهی از سخن است ، که لحظه ای نمی توانند خود را تحمل کنند ، روحی شکننده دارند و جمعیت،  دیوار محکمی برای آنان است ، تا به تکیه کنند . 

این انسان ها با وجود احساس تنهایی ، از اَن سخن نمی گویند ، زیرا از محکوم شدن به غیر محبوب بودن می ترسند .

در تفکر این گونه انسان ها ، همیشه باید آویزی باشد تا آن را محکم در دست بگیرند .

معمولا این  انسان ها بسیار سریع جذب گروه های اعتقادی ، افراطی  می شوند ، گاه  ثروت ، شادی جسمانی ، جوانی و زیبایی ، پیشرفت و ترقی ، دست آویز انسان می شود و اگر روزی دست آویز خود را از دست بدهند ، افسردگی و گاه  خودکشی راهی است که به آنها چهره نشان خواهد داد.

اگر انسان بتواند ، به مفهوم عمیق تنهایی و باور آن برسد -به عنوان سرمایه ای بزرگ - راه را به سوی قله های کمال باز خواهد کرد .
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
comment
comment
فریده بهاالدینی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۴۶ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۹
comment
0
0
comment بسطار عالی احسنت به خانم کیاتوش راد
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار