برنامه ریزی فردی یا اجتماعی این امکان را به ما می دهد تا در وهله نخست با شناخت موقعیت فعلی اولویت های مسیر خود، اعم از میانبرها، گره گاه ها و زمان رسیدن را بشناسیم.
شوشان - امید حلالی :
برنامه ریزی فردی یا اجتماعی این امکان را به ما می دهد تا در وهله نخست با شناخت موقعیت فعلی اولویت های مسیر خود، اعم از میانبرها، گره گاه ها و زمان رسیدن را بشناسیم.
انسان/ مدیر آزموده و متفکر و خلاق و بلد این نمودار ها و برآوردها را همچون نرم افزارهای تعیین مسیر در رانندگی می شناسد و بکار می بندد.
در تعیین اولویت ها برای یک اجتماع این مهم است که چه کسی با چه شاخصه های اندیشگی سکان دار باشد.
چقدر بر اولویت ها تمرکز کند یا وقت بگذارد و به تقویت آن موضع همت بگمارد. نحوه اولویت بندی نظری در اجرا به بودجه ریزی و آرایش صفوف و جهت گیری کلی می انجامد و بخشی از تفاوت سلیقه های اجتماعی و مدیریتی موجود به این مهم برمی گردد.
در جامعه ایرانی و قرنی که در سال پایانی آن به سر می بریم نقاط عطف و گره گاه های مهمی وجود دارد که برخی ذهنیت های پایدار را شکل داده است.
اشغال ایران در سال 1320 توسط متفقین در جنگ دوم جهانی و مصادره غلات کشور منجر به فقر و بیماری و گرسنگی و هولوکاست مرگ و میر 11 میلیون ایرانی یعنی حدود نیمی از جمعیت آن دوره می گردد (برای مشاهده و فراخوان تصاویر ن.ک به آثار بهرام بیضایی به عنوان روایتگری صادق؛ سریال هزاردستان شاهکار زنده یاد علی حاتمی در بحران نان و غله و ترورهای متعاقب یا بخش های نخستین همین سریال خاتون در شبکه خانگی) این بحران در حالی صورت می گیرد که در دوره پهلوی اول نیر اهتمامی جدی به ساخت سیلوها در کشور و اتصال مراکز استان ها با جاده های دسترسی صورت می گیرد اما ایران از گزند گرسنگی ناشی از تاراج نمی رهد و هزینه سنگین می دهد.
وقوع جنگ تحمیلی 8 ساله کشورهای مرتجع منطقه علیه انقلاب نوپا، 39 سال بعد نیز بار دیگر خطر نبود و کمبود ارزاق را می گستراند و دولت وقت با گرایش سوسیالیست اسلامی را به کوپنی کردن مواد اصلی سفره و معیشت و بنزین می کشاند که آسیب ها و مزایای خود را داشت و پدیده هایی مثل جیره بندی، صف های طولانی، کوپن فروشی، دستفروشی، احتکار عاملان توزیع، سو استفاده از ارزهای دولتی و دلار 7 تومانی و ... را شکل داد که تا هنوز آثار برخی باقی ست.
در دوره جنگ اولویت اساسی کشور نخست دفاع نظامی و تامین جبهه ها و حداقل معیشت مردم بود.
پایان جنگ منجر به روی کار آمدن دو دولت توسعه گرای هاشمی رفسنجانی و مدیران تکنوکرات با محوریت کارگزاران سازندگی گردید.
این دو دولت نیز با گفتمان و راهبرد ضروری بازسازی و ایجاد زیرساخت ها مثل سد و پل و جاده اداره کشور را به دست گرفتند.
دو دولت سید محمد خاتمی که با نقطه عطف پدیده دوم خرداد شکل گرفت در ابتدا ماهیتی فرهنگ محور با راهبردی کلیدی مثل جامعه مدنی داشتند که در گفتار سردمدار آن موکد بود و برجستگی داشت و مورد استقبال جامعه قرار گرفت اما بزودی به دلیل اکثریت داشتنو تفوق کارگزاران سازندگی در دولت و غلبه دیدگاهی آنان به حاشیه رفت و طرح های بزرگی همچون خودکفایی گندم یا راه اندازی سد کرخه و ... جایگزین شد.
دو دولت احمدی نژاد واکنشی به افزایش شکاف طبقاتی حاصل از 4 دولت تکنوکرات قبلی بود که با شاه کلید هاشمی ستیزی و دست یازیدن به طرح هدفمندی یارانه ها و کارتی کردن سوخت و پرداخت یارانه مستقیم و ایجاد شهرهای جدید تحت عنوان مسکن مهر توجه خود را به طبقات و دهک های پایین معطوف ساخت تا ضمن پایگاه سازی توده ای به نوعی به بازتوزیع ثروت بپردازد. رویکردی که با دیدگاه آخرالزمانی و آماده سازی مهدوی جامعه برای آن شرایط نیز به عنوان شعار دولت به لحاظ معرفتی جور درمی آمد.
دو دولت حسن روحانی/ ظریف با عنوان آغازین هاشمی جوان تمرکزی اساسی بر حل و فصل مسایل دیپلماتیک کشور و حل مناقشات هسته ای گذاشت که تا روزهای آخر دولت نیز از اولویت خارج نشد و شکنندگی پیمان برجام که به پست فردی غیرمترقبه همچون ترامپ خورد جامعه را در بلاتکلیفی و فشار مضاعف اقتصادی قرار داد چنان که معیشت ها در تنگنا قرار گرفت و شاهد سقوط دهک های میانی به ورطه فقر و زندگی حداقلی بی کیفیت بوده که تا کنون نیز ادامه دارد.
اگر هرم نیازهای مازلو را به عنوان مبنایی برای تحلیل جامعه برگزینیم مشاهده خواهیم کرد غذا، سرپناه، امنیت و پوشاک اهم موارد اولویت دار جامعه بوده و سایر بخش های کیفی تر از قبیل آگاهی و تفریح مانند نرخ مطالعه یا سفر و کتاب و روزنامه و فیلم و تیاتر و موسیقی به حاشیه ای محض رانده می شوند آن چنان که در این اواخر نماینده مجلسی بی درک صحیحی از نیازهای جامعه در مذمت آلات و ادوات موسیقی و عینک دودی سخن می راند! که با واکنش خاص و عام مواجه می شود و البته چنین رویکردی مربوط به یک نفر نیست و باید ریشه های نظری و عملی آن را شناخت و جست و جو کرد.
به طور خلاصه و در جمع بندی می توان گفت : در این سه دهه اولویت با کارهای عمرانی (احداث راه و خانه و سد) بوده یا کشاورزی مثل تولید گندم و برنج با اجرای طرح های عظیم و خرج های عظیم تر اما نتیجه هر چه باشد به غفلت از فرهنگ و تولیدات آن نمی ارزد، چرا؟ زیرا گندم و برنج را نهایتا می شود از پاکستان و تایلند وارد کرد یا گوشت یخی را می توان از برزیل و استرالیا آورد اما فرهنگ را خیر!
تغافل از فرهنگ با انگاشتن آن به عنوان عنصری تزیینی و در بالای هرم نیازها و توجه صرف به کف هرم و نیازهای روزمره معیشتی جامعه ایرانی را با آمارهایی وحشتناک در زمینه های آسیب های فرهنگی و اجتماعی از قبیل فروپاشی تدریجی نهاد خانواده و سر برآوردن غول و غولک هایی همچون طلاق، اعتیاد، شرب خمر، زاغه نشینی، ولگردی و بزهکاری و بی کاری و ازدیاد سرقت و زباله گردی و مهاجرت نخبگان و نیروهای کیفی و سرمایه داران و کارآفرینان و موسیقی عصیانگر و ولنگار (از بایکوت شجریان تا پا گرفتن تتلو) و مذهب گریزی و ... شده است.
اگر فرهنگ جامعه فسرد و پژمرد بسادگی و سرعت نمی شود احیایش کرد. کار فرهنگی بطئی ست و دیر بازده و بنیادین. در ۶ ماه به ثمر نمی نشیند مثل گندم یا در یک سال و نیم مثل خانه سازی.
اگر نیروهای فرهنگی کنار زده شدند یا به عزلت رفتند نتیجه آن چیزی ست که امروز می بینیم.
اگر به آمارها و گزارش های فاجعه بار بی توجهی کردیم به ازدواج سفید و هر سه ازدواج یک طلاق و گورخوابی و اجاره کانکس و پشت بام خوابی و اتوبوس خوابی و خم شدن تا کمر در سطل زباله و سرقت اولی ها و سرقت در منهول ها یا بریدن نرده پل ها و اعتیاد به مواد مخدر صنعتی جوانان و از سوی دیگر بر باستی هیلز و دختر مظلوم وزیر و مجلس نشینی اعیان و سفره انقلاب و ژن خوب و انتصابات خانوادگی و رانت جویی اصحاب قدرت و آقا زادگی و اختلاس های میلیاردی و جدل جناح ها چشم بستیم که به طور قطع پدیده های نخست محصول پدیده های پیش ذکر شده هستند نباید انتظار بهبود و اصلاح را داشته باشیم.
فقر مادی بسیار زجرآور است اما فقر فرهنگی هزار بار بدتر !
تامین غذا و کشیدن راه بسیار خوب است اما فرهنگ مند کردن جامعه بسی خوب تر و والاتر چرا که در حاکمیت و فضیلت و اولویت فرهنگ رذایل امکان ظهور و بروز حداکثری ندارند.
دامنه جنگ دوم جهانی به عنوان تجربه ای بشری بسیار گسترده تر از جنگ 8 ساله ما بود و امروز بهتر می توان دریافت که چرا برخی کشورهای قربانی آن دوره و صاحب عنوان امروزی پس از کابوس جنگ دوم در ابتدای ب خاستن از ویرانه های جنگ به احیای فرهنگسراها و سالن های تیاتر و اپرای خود پرداختند تا نخست چراغ فرهنگ افروختن گیرد و سایر فعالیت ها در آن تلالو از سر گرفته شود.