شوشان - دکتر حسن دادخواه:
یکی از یادها و خاطرات به یاد ماندنی من در دوران نوجوانی، شرکت در جشن های مردمی نیمه شعبان است. در آبادان، شهری با بافت کاملا غربی در دوران پیش از انقلاب و در بازارهای مدرن مرکز شهر که محل فروش کالاهای لوکس خارجی بود تا محله های کارگری، همه جا آذین بندی می شد و مردم در حاشیه خیابان ها می ایستادند و پذیرایی می شدند.
و اینگونه در این شهر و شهرهای ایران، نیمه شعبان، هنگامه شادی همگانی و سراسری بود با چراغانی کردن مساجد و کوچه ها و مراسم های گوناگون از جمله ایراد سخنرانی توسط مدرسان و روحانیان طراز اول قم و تهران.
در کلاس کوچک در مدخل مسجد بهبهانی های آبادان که برایم هنوز به بزرگی دنیاست گر چه حدود سی صندلی گنجایش داشت ولی به وقت نیمه شعبان و شاید هم به شوق بستنی و شربت اب لیموی های شیرین و خنک، ولوله راه می افتاد و همه می کوشیدیم ۵۰ حدیث را که قبلاً آموخته بودیم برای دریافت جایزه از حفظ کنیم!
آری این جشن های خودجوش، با حضور عاشقانه و شادمانه مردم و با هزینه خود مردم با سادگی و صمیمیت برگزار می شد بدون هیچ تبلیغات رسانه ای و دولتی!
افزون بر شادی های این جشن، بنا به پند و موعظه معلم قرآن که هنوز هم معلم من است، به حضور و نظارت آن امام غائب بر رفتار شیعیان باور قلبی و یقینی داشتیم از این رو، خود را از همان نوجوانی چنان می پاییدیم که دفتر اعمال مان، امام غائب را شادمان سازد و مبادا به گناه و دغل و فریب آلوده شویم.
امسال در کنار همه ستادهای رسمی و دولتی بزرگداشت های مذهبی، خبر و گزارش نشست ستاد بزرگداشت نیمه شعبان در دانشگاه با حضور مقام عالی دانشگاه را ملاحظه کردم و کمی تامل کردم که تشکیل این ستاد، آیا ابتکاری و غیر رسمی است یا بر پایه عمل به یک بخشنامه دولتی و با هدف جلوه گری و ابراز عمومی پایبندی به اصل غیبت و نکوداشت مقام والای امامت در سرزمینی است که از دیرباز عاشقانه این مناسبت ها را ارج می گذاشته است؟
چه خوب که دوباره شادی های دوره نوجوانی خود را در چشمان نوجوانان امروزی نیز مشاهده کنم و پایش اعمال خویش را که مبادا به دغل و فریب آلوده شود و آن امام همام را از شیعیان ناخرسند سازد، همچنان از درون این مناسبت ها و آیین ها، ببینم.