شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۸۶۴۷
تاریخ انتشار: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۴:۳۹
در واقع شکل شمایل این جامعه مهاجر و حاشیه نشین عین جامعه ایی می‌ماند که از اصل خویش بریده و به مراد دل هم نرسیده در هر صورت آنچه تا به امروز شاهد بوده ایم علاوه بر اینکه زمین های خود را از دست دادند بجز یک ظاهر مدنی به چیز دیگری دست نیافتند
شوشان - محسن بهداروند مرداسی :
اجازه می خواهم این را حق طبیعی و  «انکار ناپذیر» خود بدانم. تا در این نوشتار همیشه یک چشم  «بسوی تاریخ» و یک چشم  «بسوی حالیه ی سرزمینم» و اما  «چشم دلم» رو به  «دیار محنت زده ام» باشد.
بعد از جنگ تحمیلی و  دفاع مقدس در سال 1367 به استخدام رسمی صنایع فولاد اهواز در آمدم. و در سال 73 ازدواج کردم.
اما درست در شرایطی که فکر میکردم از دنیای پر از  «فرسایش و سختی» به عرصه یی از  «آسایش و آسودگی» رسیده ام. یکبار دیگر  «چرخ روزگار» از راه رسید و این بار خواست برای من  «شاخ شانه» بکشد. در حین کار دچار  «سکته قلبی» شده و در بیمارستان  «شرکت نفت» بستری شدم و توسط دکتری  «فداکار» و  «نازنین» بنام دکتر  «رمضانی» چهره ایی شناخته شده و برجسته و با  «تقوا» قلبم جراحی شد. اما باید دید که نسل های بعدی گذشتگان را چگونه به  «مسلخ» محاکمه و مجازات می برند. نسل هایی که خواهند نگریست به پشت سر و خواهند دید. که هنوز هم  «تب تاب» مهاجرت های بی هدف در حاشیه شهرها فرو ننشسته است. اما ای کاش تب تاب مهاجرت های  «بی هدف» روزی فرو بنشیند.
 آری حق داریم. که برای یک ذره از این خاک از دست رفته و حاصل خیز جان بنهیم و می ارزد که در این اندوه آسمانی حتی مرده باشیم. اگر چه هنوز زنده ایم و به پشت سر  «حیران و سرگردان» می‌نگریم.. و این یک امر طبیعی و بدیهی ست که مرا کفایت می‌کند تا دست بقلم برده و در مورد  «مهاجرت های حاشیه ایی» بنویسم.. اگر چه نگارنده نه  «داعیه» مولف بودن دارم و نه دعوای  «محقق شدن» و نه هم میتوانم بر خویشتن خویش نام  «مورخ» بنهم. لاجرم باید پیشاپیش اقرار نمایم. که این نوشتار نه می‌تواند یک  «تحقیق» الزاما محققانه ایی باشد. که شرایط یک تحقیق علمی را داشته باشد. و نه یک جامعه شناسی بی‌طرفانه ایی است. 
در واقع شکل شمایل این جامعه مهاجر و حاشیه نشین عین جامعه ایی می‌ماند که از اصل خویش بریده و به مراد دل هم نرسیده در هر صورت آنچه تا به امروز شاهد بوده ایم علاوه بر اینکه زمین های خود را از دست دادند بجز یک ظاهر مدنی  به چیز دیگری دست نیافتند نه معلوم است که اهالی این منطقه مردمانی متمدن اند و نه معلوم است که عشیره ای و عشایرند. اگر آنها را یک جامعه مدنی و شهری حساب کنیم پس امکانات و تسهیلات مدنی شان کجاست. اگر بومیان عشایر اصیلند نشانه ی اجدادی شان کو.بلحاظ صنایع شهرسازی .نه تنها بعنوان مثال لالی بلکه خود مسجدسلیمان هم از بدترین شکل صنایع شهر سازی است.
اصلا قواعدی در ساختار بناهای عمده ی این دو شهر به چشم نمی آید در واقع معجونی است از شهر و روستا. وقتی منطقه شکل مدنیت کاذب بخود گرفت آنهم مدنیت چندصباحه مردمان این دیار ناگزیر خود را و فرهنگ خود را با شرایط و مقتضیات زمانه وفق دادند ساکنان منطقه مسجدسلیمان و لالی دستخوش عوارض متعددی گشت عارضه ی التقاط یکی از اینها بود راه یابی واژگان بیگانه و غیر بومی به گویش مردمان منطقه باعث شد تا از غلظت گویش اصیل آنها بکاهد آنچه بعد از پیدایش نفت بجا ماند خاکستر سیاهی از سوخته های یک فرهنگ غنی و پر مایه که به خواست استعمارگران مثله مثله شد با ورود استعمارگران انگلیسی و پا گرفتن شرکت نفت در منطقه طبعا تسهیلات و امکانات در خوری در این مناطق احداث شد. امایک توسعه پایدار را شکل نداد پیداش نفت انقلاب ویرانگری بود. 
اما دریغ که این همه نشانه های تمدن گویی مهمانهایی بودند که با رفتن عاملان این امکانات از این مناطق رخت بر بستند فرودگاه‌ها محل چرای حیوانات و احشام اهالی شده بیمارستان‌ها تا قبل از انقلاب در حد یک خانه بهداشت معمولی بودند طلای سیاهی که عاقبت بلای جان ایل شد باور داشت هایی که یکسره به پای ماشین تمدن ریختیم. با تمامی این دردها.. هنوز هم تب تاب این مهاجرت های  «بی هدف» در حاشیه شهرها فرو ننشسته است.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار