شوشان - دکتر حسن دادخواه :
گر چه دولتهای برهه 1358 تا 1368 را به دلایل ناپایداری و بحرانهای حاصل از پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی، نمیتوان به روشنی در یکی از دو گفتمان اصولگرایی یا اصلاحطلبی جا داد ولی با تسامح میتوان دولت موقت مهندس بازرگان و دولت بنیصدر را دولتهایی با رویکردهای اصلاحطلبانه به شمار آورد.
دولتهای مرحوم هاشمی و روحانی نیز گرچه داعیه و شعار اصلاحطلبی نداشتند و در خط میانه واعتدال قرار داشتند ولی در کلیت، به گفتمان تغییر و اصلاح گرایش داشتند.
دولت خاتمی، به عنوان پرچمدار جنبش اصلاحطلبی، تنها دولتی است که بهویژه در برهه 1376 تا 1384، فرهنگ و اصطلاحات اصلاحطلبی را به ادبیات سیاسی پس از انقلاب داخل نمود.
دولتهای جنابان احمدینژاد و رییسی با همه تفاوتهای شخصی میان این دو فرد و با وجود تفاوت در شرایط اقتصادی در دو دولت، فیالمجموع در گفتمان اصولگرایی خالص قرار میگیرند.
ناگفته نماند که چرخش قدرت در آمدن و رفتن همه این دولتها، در نبود نظام حزبی و حتی در فقدان احزاب قوی و فرآیندهای متعارف حزبی، صورت گرفته است.
در ارزیابی عملکرد هر کدام از این دولتها، منهای دولت کنونی جناب رئیسی، که ارزیابی آن، هنوز زود است، طبعاً عنصر زمان و شرایط جهانی و میزان نزدیکی دولتها به گفتمان رهبری معظم انقلاب باید لحاظ گردد.
نباید از یاد برد که همه داوطلبان ریاستجمهوری در انتخابات 1400، بدون استثنا، با شعار ایجاد تغییر پا به میدان رقابت نهادند و همگی سخن از ضرورت اصلاحات اساسی سر میدادند.
رهبری، به عنوان عالیترین مقام قانونی و مذهبی، به هر حال هم رسالت متعارف یک مقام مسئول حکومتی را بر شانههای خویش احساس میکنند و هم بر اساس باورهای دینی و تعهدات فرا ملی در آموزههای اسلامی و خوانشهای قرآنی، خویش را ملزم به اجرا و پیگیری آرمانهای فرامرزی نیز میداند و میکوشند تا دولتهای جمهوری اسلامی را هم در زمینه امور اجرایی در داخل مرزهای کشوری و هم در انجام تعهدات فرا ملی رهنمون کنند. جدا از این دو مقصد و مقصود، اعتنا و توجه به دیدگاهها و نظرات مراجع و مجامع روحانی، جایگاه مهمی در تصمیمات دستگاه رهبری دارد.
امروز و پس از رفت و آمدن دولتها با دو رویکرد اصلاحطلب و اصولگرا و تجربه افت و خیزهای آنها در بازه چهار دهه پس از پیروزی انقلاب، به دولت اخیر و نه آخر در جمهوری اسلامی ایران رسیدهایم. گویی دولت اخیر، وارث همه کارهای انجام نشده و معطل مانده و یا آسیبهای علاج نشده و پس زده شده، است که هر کدام سر بر آوردهاند و چارهای جز حل و رفع اورژانسی آنها برای دولت اخیر و بلکه نظام جمهوری اسلامی نمانده است.
آنچه از محتوای اظهار نظر مقامات عالی نظام و سخنگویان روحانیت رسمی پیرامون برنامههای اقتصادی دولت اخیر در این روزها شنیده و برداشت میشود، این است که دولتهای گذشته نه به لحاظ اشتباه بودن و وجود اشکال در سیاستهای کلی نظام بلکه به جهت فاصلهگیری و زاویه داشتن با گفتمان دستگاه رهبری، نتوانستند به اهداف امیدبخش و آبادانی کشور و رفع مشکلات اقتصادی همت کنند و موفق شوند ولی دولت اخیر، این فرصت را یافته است تا با تکمیل پازلهای مفقوده و حمایت همه ارکان نظام، بتواند تمام کاستیها و آسیبهای به ارث برده را در چهار یا هشت سال عمر خود، برطرف نماید و از همین رو، مردم باید همچنان بر تحمل و شکیبایی خویش تا بهبودی وضعیت عمومی کشور بیفزایند و در انتظار روزهای بهتر باقی بمانند.
بر همین پایه، مشاهده میکنیم که مقامات عالی و سخنگویان رسمی، بیاعتنا به ادامه تحریمها و دلخوش و مطمئن بر وجود ظرفیت کافی در توان دولت اخیر برای بهبودی بخشیدن به اوضاع نسبتاً بحرانی کشور، همچنان شعارهای چهار دهه گذشته در سیاست خارجی را با همان رسایی تکرار میکنند، گویی دستیابی به پیروزی بر دشمن و نابودی قریبالوقوع آن را قطعی میدانند و بهزودی همه گرهها برای بهبودی حال مردم ایران گشوده خواهد شد.
فارغ از درست یا غلط بودن پیشبینیها و محاسبات مقامات عالی، به نظر میرسد مردم همچنان در میانه و شک و دو دلی بهسر میبرند که مبادا وعدههای دولت اخیر، بسان همه دولتهای پیشین، لباس عمل و تحقق به خود نبیند و تا کجا و چه زمانی همچنان در انتظار بهبودی حال خویش بسر ببرند؟